در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۹ فروردین ۱۳۹۵

۱۹:۳۰:۰۰
54293

هنرهای قرآنی و جایگاه آن از صدر اسلام تاکنون

قرآن خود یک هنر است، اما هنری الهی نه انسانی و هنرمند واقعی رندی است که با توسل به پیشوایان دینی چون؛ پیامبر اکرم(ص) و علی(ع)، مکنوفات قلبی خود را در قالب هایی چون شعر، موسیقی، نقاشی، معماری و خوشنویسی به تصویر میکشد.

"قرآن خود یک هنر است، اما هنری الهی نه انسانی و هنرمند واقعی رندی است که با توسل به پیشوایان دینی چون؛ پیامبر اکرم(ص) و علی(ع)، مکنوفات قلبی خود را در قالبهایی چون شعر، موسیقی، نقاشی، معماری و خوشنویسی به تصویر میکشد"
دکتر محمدعلی رجبی، مسؤول گروه هنرهای سنتی فرهنگستان هنر و عضو هیأت علمی فرهنگستان دانش آموخته هنرستان و دانشکده هنر دانشگاه تهران است. وی در مورد خود میگوید: نقاشی غربی را در دانشکده هنر دانشگاه تهران تحصیل کردم، ولی با اعتقاد به هنر اسلامی، نگارگری را نزد استادان این رشته آموزش دیدم و ضمن اینکه، آثاری به شیوه نگارگریکار کردم، سعیکردم که در شیوههای غربی نیز تأثیراتی از هنر نگارگری بجا بگذارم و ببینم تا چه اندازه آنها میتوانند به یکدیگر نزدیک شوند.
با دکتر رجبی پیرامون تعریف و جایگاه هنرهای قرآنی از صدر اسلام تاکنون و دورههای شکوفایی و رکود آن به گفتوگو پرداختیم.
وی بر این باور است که قرآن خود یک هنر است، اما هنری الهی نه انسانی و هنرمند واقعی رندی است که با توسل به پیشوایان دینیمان چون؛ پیامبر اکرم(ص) و علی(ع)، مکنوفات قلبی خود را در قالبهای چون شعر، موسیقی، نقاشی، معماری و خوشنویسی به تصویر میکشد.
نظرات وی را در زمینه هنرهای قرآنی میخوانید.

برای شروع بحث از تعریف هنرهای قرآنی برای ما بگوئید، آیا اساساً چیزی به نام هنرهای قرآنی داریم؟ و به عبارتی هنر در قرآن صحیح است یا قرآن در هنر؟
«هنرهای قرآنی» میتوانیم بگوییم، ولی قرآن هم مسلماً یکی از بارزترین جلوههای هنری است. اما هنر به معناییکه بشر از آن سخن میگوید، قرآن به آن معنا و از آن جنس نیست. کمااینکه در زمان پیامبر(ص)، وقتی آیات قرآن نازل شد و ایشان آن را خواندند و معلقاتسبعه، از روی دیوارهایکعبه برداشته شد که اشعار بسیار زیبای عرب جاهلی بود. گفتند که محمد(ص) هم شاعر است و بسیار توانا. خواستند مسأله را از قداست آن بیندازند و کلام خدا را درحد کلام انسان پایین بیاورند، ولی خوب به آن ارج زیاد بدهند. مایل بودند به کلام خدا ارج زیاد بدهند و اوج هنر بدانند، اما در مرحله هنر باقی بگذارند، که خداوند هم فرمود که ما شعر نیاموختیم و پیامبر(ص) هم کسی نیست که از روی هوای و نفسش صحبت کند. بالاخره شعر و نظم آن چیزی است که انسان از روی دلش بخواهد آن را بگوید، نه آن چیزیکه از دیگری عین به عین نقل میکند و خداوند هم گفت، پیامبر(ص) هرآنچه که گفت مال خودش نبود، هرچه بود آن چیزی است که ما گفتیم. پس اگر ما برای قرآن ارزش هنری در عالیترین سطح قائل هستیم، هنر به معنای مصطلحیکه ما از آن صحبت میکنیم، از آن جنس نیست، اما معلم و سرمشق مناسبی برای هنر دینی است. کمااینکه، همه علمای اسلامی ظاهر و باطن خودشان را از کلام و حقیقت قرآن آراسته میکنند. پس با این حساب، بهتر است بگوییم که هنر قرآن در چیست که آن یک بحث است که عدهای از محققان در این زمینه کار کردند. اما بحث دیگریکه به ما مربوط میشود، این است که هنر قرآنی چیست؟ یعنی اینکه قرآن چگونه توانسته بر هنر بشر تأثیر بگذارد. تا حالیکه کلام بشر را از جنس قرآن بکند، گرچه خواسته هایی است که دل هنرمند میگوید، اما آنچنان هنرمند را با ظاهر و باطن قرآن تطبیق داده و قرآن توانمند بوده که قلب هنرمند را آنچنان به دست بیاورد. لذا هرچه گفته، از قرآن است. حال اگر عالیترین و بزرگترین هنرمند قرآن را حافظ بدانیم، او خودش میگوید: هرچه کردم از دولت قرآن بود. اینکه: قلبم را به دست خداوند سپردم و قلبم چیزی نمیگوید، مگر آن چیزیکه او میخواهد. یکی شد دیگر دو تا نیست. من به خاطر خدا شعر میگویم. اگر غیر این باشد، دیگر شعر نمیشود. هنر نمیتواند قید بپذیرد. یک عده گفتند هنر دینی، هنر خلقی، هنری برای دین، هنر متعهد. این اسمهایی است که ما میگذاریم. ولی خود هنرمند اگر قرار باشد و هم نسبت به تعهد و دین و خُلق بُعد داشته باشد و بعد سفارشیکار کند و دلش چیزی دیگر را بخواهد و برای خلق کاری را انجام دهد، این هنر، هنر نیست. هنر آنجایی است که هنرمند از قلب خودش بگوید و به هیچ چیز کار نداشته باشد. اگر قلبش قرآنی است، از قرآن میگوید. اگر قلبش به طرف مردم است، مسلماً از مردم سخن میگوید. دیگر سفارشی در کار نیست. کار دیگری نیست، همان حرف دلش است که میزند. در چنین مکانی ما میبینیم که قرآن برای هنرمندان نیز تعیین نمیکند. اینکه هنرتان چگونه باشد. هیچجای قرآن برای هنرمندان خط و خطوط تعیین نکرده است. اما برای انسان خط تعیین کرده است. روش اینکه انسان به انسانیتش برسد را مشخص کرده است. حال اگر کسی اهل هنر باشد و منطق با قرآن باشد آنجا که میخواهد زبان باز کند، از قرآن سخن میگوید. چرا؟ چون قرآن فقط با دل سروکار دارد. میدانید که آیات بسیار داریم که خداوند حکمت را که همان باطن قرآن است، به دل انسان میگذارد نه به عقل. چون عقل در آن حدی نیست که بتواند حکمت را بپذیرد. جایگاه حکمت، دل انسان است. اگر دل تسخیر شد، عقل هم تاحدی به همان سو خواهد رفت. معرفت تابع دل است. وقتی دل به دست آمد هر تکنیک و هر علمیکه فرد پیدا میکند، جهت تجربهاش میافتد، در جهتیکه آنچه را میخواهد بگوید، آنطوریکه بهتر باشد. حدیثی داریم از پیامبر اکرم(ص) که قلب مؤمن بین دو انگشت خداست و خداوند هرگونه که بخواهد آن را میچرخاند یک وقت مؤمن خشم میگیرد، خداوند به گونهای چرخانده که خشم بگیرد. اگر خوشحال است خدا جوری چرخاندش که خوشحال باشد. و چه مقام بالایی است که دل انسان بازیچه محبوبی مثل حق باشد. یعنی از غم سخن بگوید خدا خواسته، و اگر از شادی سخن بگوید خدا خواسته، هیچچیز به خودش نیست و دلش به دست خداست. وقتی دلی دست حق بود دو فایده دارد: اول اینکه امنیت دارد. چه جایی امنتر از حق است؟ دوم، جهت حیات پیدا میکند. دل زبانی برای خودش دارد. زبانش آن خانهای میشود که در آن آرمیده است. دل انسان خانه وجود انسان است. دلی که در دست حق است، جز حق چیزی نمیشناسد. علی(ع) جلوه و پیام مستقیم حق است. تا جائیکه اسم علی(ع) اولین بار بر حضرت علی گذاشته شد و تا پیش از آن کسی اجازه نداشت نام علی(ع) را که از اسماء حق است، بهکار ببرد. علی(ع) خود اشاره و جلوه حق است. حال هنر دینی و هنر قرآنی، هنری است که قرآن معلم ظاهر و باطنش باشد. وقتی به آن هنر نگاه میکنیم، بلافاصله یاد قرآن بیفتیم، نه قرآنیکه دست ما است و میخواهیم، بخوانیم. یعنی آنچه که قرآن میخواهد به ما بدهد. قرآن به ما میخواهد محبت بدهد، میخواهد به ما اشراءالاکفار، بدهد. این هنری است که برای همه جلوه است.
مثل اشعار مولانا، مثل اشعار حافظ و اشعار حکمای بزرگ گذشته ما حتی اگر در این اشعار، اشاراتی شده باشد و کلماتی به کار بردند که ظاهراً خلاف اخلاق است خود قرآن میفرماید، ما ابا نداریم از اینکه به پشهای مثال بزنیم، میخواهد بگوید که در مثل مناقشه نیست. در کلام قرآنییک ویژگی وجود دارد، چون عالم قرآن،عالم قدسی است شما میدانید که هرچه در قرآن است از بد و خوبش مقدس است. مثل کلمه «شیطان» که اگر خواستید بر روی آن دست بگذارید، باید وضو داشته باشید. ولی در بیرون قرآن لعنتش میکنید. چون قرآن عالم قدس است. همین کار در میان حکمای اسلامی شده است. حال متأسفانه عدهای در مملکت ما میگویند باید مولانا را سانسور کرد، چراکه خلاف اخلاق است. اینها حکیم اسلامی هستند، میدانستند چه میگویند. ما اجازه نداریم آنها را سانسور کنیم. ملاک شناسایی ما آنها هستند، نه اینکه ما ملاک شناسایی برای آنها بگذاریم. بنابراین، وقتی هنرمندی از قرآن الهام گرفت، کلامش قدسی است و از هر دری سخن میگوید یکی از جلوههای قرآن را روشن میکند. اما، ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این کار میشود؟ چگونه میشود در قرآن رسوخ کرد؟ آیا هرکسی با خواندن قرآن میتواند حافظ یا مولانا یا کمالالدین بهزاد (در نقاشی) شود؟ اینها رندی میخواهد، نظیر حافظ و رند کسی است که طریق را فهمیده و راه نفوذ را تشخیص داده و از راه درست وارد شده است. رند در کلام حافظ بسیار واژه محترمی است. رند کسی است که راه و چاه طریقت را شناخته و از راههایی میرود که دیگران نمیتوانند از آن استفاده کنند. هنرمند مسلمان کسی است که رند است و توانسته از آن راه استفاده کند. حال راه کدام است. اهل تسنن معتقدند و در حکمت و عرفان گفتهاند که ما در ظاهر خلفایی داریم که همان خلفای سهگانهاند. ولی برای باطن و رسوخ در قرآن، علیابن ابیطالب(ع) و فرزندان او را داریم. شیعه که ظاهر و باطنشان آن بزرگواران است. اینها چه کسانی هستند، اینها عالمان به غیبند. کسانی هستند که از غیب خبر دارند. غیب آن چیزی است که وجود دارد، ولی از چشم ما پنهان است. غیبت پشت ظاهر است. کسانیکه عالم به غیب هستند، میتوانند راهنماییکنند به غیب و حقیقت. در قرآن چندین بار ذکر شده است «وما عنده علمالکتاب»، کسیکه علم کتاب یا راز کتاب در اوست. در تفاسیر بسیار به علی بن ابیطالب(ع) اشاره شده است که ایشان بودند که میدانستند منظور از ظاهر و باطن قرآن چیست. از این بابت آنهاییکه رند بودند، این راه را پیدا کردند. حال، تاریخ هنر را نگاه کنید. اولین جلوه تمدنی اسلام که ظاهر نشد، شعر بود. عدهای می گویند معماری بود؛ با مسجد قبا یا مسجدالنبی. اما شعرهای حماسیکه پیامبر اکرم(ص)، از آن حمایت میکردند، اولین جلوه تمدنی ما بود. و خود پیامبر(ص) به شدت از این اشعار دفاع میکرد و علیابن ابیطالب(ع) هم، شعر میگفتند. اولین محفل هنری نیز در زمان علی(ع) بهوجود آمد. اولین پایههای حکمت هنر از جلسات علی(ع) ریخته شد و به دنبال آن شاعران زبردست و قوی پیدا شدند که در میدانهای جنگ، اشعار حماسی میگفتند. بسیار طول کشید تا خوشنویسی و معماری به وجود آمد.

پس اولین هنریکه در زمان صدر اسلام بهوجود آمد، شعر بود؟
بله شعر بود. مسجد ساخته شد، به سنت پیامبر(ص) ساخته شد. ولی بعد از شعر بهوجود آمد.

آیا ساخت آن مسجد خود هنر نبود؟
چرا هنر بود و بنیاد هنرها مساجد اسلامی تا مساجد چهار ایوانی که اوج هنری مساجد ما است، مبنای معماری اسلامی است، همه چیز در پایه و منطق معماری همان مسجدالنبی است. مرحوم پیرنیا در این زمینه مقالات مفصلی نوشتهاند. آنهاییکه رند بودند، هنر را از پیامبر(ص) و طریق علی(ع) بهدست آوردند. قرآن بیانگر حقیقت است و هنر هم در جستجوی حقیقت است. هنر چیزی نیست جز بیان حقیقت. حقیقت چیست آن چیزی است که دل هنرمند آن را کشف میکند، دل هنرمند نیز آن چیزی را کشف میکند که به آن تعلق دارد، تعلق به قرآن داشته باشد، پس از قرآن کشف میکند. دلش هر طرفی باشد، بیانگر آن است. شرط دستیابی به حقیقت که اساس هنر است، دل سپردن و دلدادگی به جایی است که آنجا ما را زودتر به حق مطلب نزدیکتر میکند و رند مسلمان کسی است که فهمید آنچه را میخواهد در قرآن است. و حالا ما چرا نمیتوانیم خیلی از مسائل را درککنیم، برای اینکه ما عالم غیب نیستیم و رابطهمان را نیز با عالم غیب از دست دادهایم. اما رند سابق این کار را نکرد.
او آن تمدن عظیم دوران خودش را پیدا کرد. در هر دورهای بهترین شرایط آن دوره را داشت چه چیزیکم داشت، معماری داشت که در آن بقایایش در یزد است در اوج گرمای 50 درجه، احتیاج به هیچ دستگاه خنککنندهای ندارد؛ در زمستان گرم است و در تابستان خنک. آن موسیقیشان که دستکاری شدهاش برای ما به جا مانده، این هم لطف دارد. همه چیز آنها در اوج زیبایی و لطف و صفا بوده است. ما هستیم که امروزه چیزی نداریم و جا ماندیم. هم از این طرف ماندیم و هم از آن طرف. نه غربی هستیم نه مسلمان. معلوم نیست کجایی هستیم. ما نیازمندیم قرآن را به عنوان عامل اصلی برایکشف حقیقت دریابیم تا بتوانیم همزبان هنری را از طریق قرآن پیدا کنیم و هم هنر را بیابیم. اما هرکس به میزان استعداد خودش این را درک میکند. بین نظامی، مولانا و فردوسی هیچ فرقی نیست. همه آنها حکمای مسلمانند. همه از قرآن بهرهگرفتند، ولی ببینید که چقدر متنوع و زیبا و با بیانهای لطیف سخن گفتهاند. شخصیت خودشان را دارند، ولی از یک چیز سخن میگویند و آن «قرآن» است. آنها ملهم از قرآن هستند و متأسفانه این روزها، این بحث مطرح است که اگر ما به طرف هنر سنتی و دینی برویم، آن اصل کاراکتر ما از بین میرود. آن چیزیکه غربی روی آن تاکید میکند، که حتی اگر امضا نکنید، از روی اثر هنریتان بفهمند که این کار شما است. اینقدر شما باید در آن اثر مطرح باشید که از روی هنرتان شما را بشناسند. در صورتیکه در هنر دینی میگویند هرچه میتوانی آن را مطرح کن، خودت محور شو. قرآن هنرمندان ما را به طرف توحید برد. ضمن اینکه وجود خودشان را هم حفظ کرد.
این نقش عمده قرآن در شکلگیری هنر قرآنی است و هنرهای قرآنی هم ویژگیشان در همان بیان توحیدشان است که گرچه متکثر و به الطاف مختلف هستند، ولی مرجعشان یکی است.

پس از شعر چه هنری از سوی قرآن و در صدر اسلام درخشید؟
معماری، دومین هنری است که میتوانیم بگوییم برای نماز، شکل گرفت. و آن معماری مسجد بود که بهدست خود پیامبر(ص) ساخته شد. و مدل برای آینده شد. هنر بعدی بدون چون و چرا خوشنویسی است، که از کتابت قرآن آغاز شد و همه هم نوشتند که دستور خوشنویسی را حضرت علی(ع) دادند. با حرکت خوشنویسی و سیر تحول آن. این همه مظاهر خوشنویسی پدید آمد که همه تابع یک حقیقت است. هنر بعدیکه شکل گرفت و از درون قرآن درآمد هنر موسیقی است که متأسفانه امروزه به خاطر جلوههای ناجوریکه در موسیقی ما وارد شد، برای آنکه آن را از بین ببرند، کل موسیقی را نفیکردند. اتفاقاً، موسیقی از درون قرآن و برای قرآن شکل گرفت. موسیقییکی از هنرهایی است که اسیر قرآن است. همه نوشتند و روایات زیادی داریم کسیکه: «قرآن را زیبا نخواند از ما نیست». و نوشتند ائمه به قدری زیبا قرآن را میخواندند که کسانیکه رد میشدند از شنیدن صوت زیبای قرآن، هدایت میشدند. یا نغمه داودی را شنیدیم که حصرت داود، وقتی آواز میخواند، مرغان هوا به ترقص درمی آمدند. دوازده مقام قرآن همان، دوازده مقام موسیقی صدر جهان اسلام است که موسیقی ردیف ما، که همان موسیقی دستگاهی میگویند، از درون موسیقی ردیف و موسیقی ردیف از درون موسیقی مقامی درآمد. موسیقی مقامی همان موسیقی است که برای هر نوع آوازی، از جمله قرآن میخوانند، که از ابتدا برای قرآن خوانده شد. و به همین ترتیب هنرهای دیگر شکل گرفت، حتی هنر نقاشیکنار قرآن و از تزئین خود قرآن درآمد. میخواستند آیاتیکه تمام میشد، یک علامتی بگذارند، که اینجا آیه تمام شد. اوایل یک دایره میگذاشتند با رنگی خاص.
این شکل مقدمهای شد که سر سورهها را جدا کنند. آرام، آرام. جدولکشی شد و هنر قرآنی از اینجا به بیرون کشیده شد و خیلی طول کشید تا از قرآن بر روی دیوارها آمد و نقش کاشی و نقش گچبری شد. اما هنوز همان هنرهای تذهیب قرآنی است که از قرآن بیرون آمد، برای قرآن مسلماً هیچ نقشی را هم بیحساب نمیزدند و اجازه هم نداشتند. از درون قرآن، نقاشی هم شکل گرفت و اصول خودش را پیدا کرد. حتی هنرهایی مثل لباس، ابزار جنگی، در قرآن کریم است که ما اولین بار اینها را به بشر آموختیم و در کتب علوم دینی داریم که مبدأ همه هنرها، خود خداوند بوده است و آنها را انبیاء نشان انسان داده است.
بنابراین میتوان گفت تمام هنرهاییکه داریم از قرآن نشأت گرفته است.
شاید قبلاً بسیاری از هنرها را داشتیم و وقتی قرآن آمده به آن شکل قرآنیاش را داد، نه اینکه بگوییم اینها نبودند و وقتی قرآن آمد این هنرها هم بهوجود آمدند. اول باید گفت که قرآن چیست؟ قرآن یک عهد دیرینه است. عهدی است که از روز ازل تا روز الست، تمام چیزها در آن جای میگیرد.
معماری ایرانییکی از بهترین جلوههای معماری دینی بوده است. چراکه آن وقت زرتشت و دین توحیدی حاکم بوده است. شکل آتشکدهها را به عنوان یک اصل نگاه داشتند و اطرافش را گسترش دادند. در ایران که مسلمانان آمدند، آتشکدهها را تخریب نمیکردند، بلکه تبدیل به مسجد کردند. چون که میگفتند در اینجا ذکر خدا و حق گفته میشده است. حال نوع ذکر عوض شده است. حال به جای نار، نور را میگذاریم. آیه نور را دور محرابها نوشتند و نار سابق که روشنی بوده، به نور تبدیل شده است. در واقع نور، همان حقیقت نار است. نکته در این است که قرآن دستورالعمل برای هنر صادر نکرد، روشی برای دلدادگی درست کرد انسان دلداده را درست کرد. اینکه انسان دلش را به جایی امن بسپرد. آن جای امنش را هم در ظاهر مشخص کرد، باطنش هم خود قرآن است. اگر میخواهید به قرآن برسید و از آن علم و معرفت بیابید و بشنوید جابربن حیان و خوارزمی، که همه اینها حکمای دین بودند، باید از قرآن مدد بگیرید. حتی مرحوم دکتر حسابی، تأکید داشتند که هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم.
تئوریهایم را از دولت قرآن بهدست آوردم. در هنر نقاشی نیز یک استاد بزرگوار توانست رأی عالیترین داوران جهان را جذب کند؛ آقای فرشچیان که میگوید: «هرچه کردم از دولت قرآن بود» حال که اینگونه است، هیچ راهی نداریم که راه را پیدا کنیم و از پیش هم چیزی نگوییم و برای اینکه زمینه را آماده کنیم باید پایههای هنرمان را برپایه هنر قدیم بگذاریم. قدیم که میگویم، یعنی عصر اسلامی نه قبل از آن. پس ما باید حتماً گذشته را مبنا قراردهیم نه اینکه در دانشگاههای ما که پایه و مایه هنر، هنر غرب است و بعد میگویند حالا از تمدن اسلامی هم چیزهایی پیدا کنید.

اوج شکوفایی هنرهای قرآن در چه دوره‌ه‍‌‌ای بوده است؟
قرن ششم را داریم که اوج شکوفایی هنرهای قرآن است. شاعران و معمارانی ظهور میکنند. بعضی از هنرها زودتر ظهور کردند.
مثل معماری مسجد فهرج، که پنجاه سال قبل از مسجدالنبی ساخته شد و لی به لحاظ هنری خیلی ساده است، یا مسجد تاریخانه دامغان. اما هنرهایی مثل شعر دیر ظاهر شد. چون زبان فارسی آن قابلیت را پیدا نکرده بود که بتواند حقایق قرآنی را بیان کند.

یعنی ما میتوانیم بهترین دوره اوج هنر شعر را دوره حافظ بدانیم؟
بین قرآن ششم تا نهم، ما اوج شکوفایی داریم و اینها مرتب تجربههایشان را به هم منتقل میکردند و به اعتقاد من باید حافظ را اوج کمال دانست. همه مصنفات را پشتسر دارد، چون غزلسرایی آخرین حد در هنر شعر است. وقتی شعر شکل خودش را پیدا کرد، یکدفعه هنرهای دیگر با سرعت شکل گرفت. موسیقییکی از این هنرها بود، چون به کلام بسته است. بعد نقاشی را داریم.
موقعیکه شعر عرفانی ما آخرین کارش را با جامی انجام میدهد، در آن دوره همان زمان با جامی، کمالالدین بهزاد ظاهر میشود که نتیجه تمام کارهای نقاشی را در طول دوران جمع میکند و صورت کلاسیک و مدرن هنر نگارگری اسلامی را به ما میدهد. بنابراین، برخی از هنرها وابسته هستند و دیر نیز ظاهر میشوند. ولی این بدین معنا نیست که کدام بالاتر است، کدام پایینتر. اصلاً بحث این حرفها نیست. بحث این است که اینها مراتب دارد. اینکه چیزی ظاهر میشود و زمینه را برای چیز دیگری فراهم میکند. و نقاشی شاید جزء آخرین هنرهایی است که شکل مدرن خودش را پیدا میکند که همان عصر تیموری و یا عصر جامی است.

خوشنویسی از چه زمانی ظاهر شد؟
خوشنویسی زودتر و با کتابت قرآن آغاز شد. امام علی(ع) در طول 25 سالیکه خانهنشین بودند، قرآن کتابت میکردند و سریع به اطراف و اکناف میفرستادند. برای اینکه مبادا قرآن را تغییر دهند. همین سبب شد که قرآنها را با قرآن علیبن ابیطالب(ع) محک میزدند. و این سبب رشته خوشنویسی هم شد. یکی از کارهای مهم ائمه همین استنساخ قرآن است اما نستعلیق به عنوان آخرین صورت خوشنویسی ایرانی است که با آن میشود، فارسی نوشت و در این اواخر شکسته نستعلیق که باز هم از همان تعلیق سابق و قبل از نستعلیق بود مایههایش را در تعلیق داشت و برای تحریر سریع آن را ساختند، همه از جلوههای زیبایی است که اگر سلسله شریفه تاریخ این هنرهای شریف را جمع کنید، از قرآن سردر میآورد. باز هم تاکید میکنم که این تصور بهوجود نیاید که هیچ چیز در دنیا نبوده و همه از قرآن بیرون آمده است. خیر همه اینها بودند. آنچه که سنتهای شریف و خوبی بود. قرآن را ترویج میکرد و بعد چیزهای دیگری را کنار آنها میگذاشت با شرحیکه ائمه میدادند کامل میشد.

دوره رکود هنرهای قرآنی را چه زمانی میبینید؟
از جایی که امت اسلام پشت به قرآن کرد و این دورهای بود که حکومتهای اسلامی بسیار فاسد شده بودند. مثل حکومت عثمانی دیگر قرآن ملاک نبود. از اسلام جز یکسری آداب و رسوم چیزی باقی نمانده بود. نمادهایکمتوجهی به قرآن ظلمی بود که به اسلام میکردند. این بود که مصر جدا شد، ایران جدا شد و یکییکیکشورهای مسلمان از امپراطوری بزرگ اسلامی جدا شدند. وقتی جدا شدند و چون خودشان هم ضعیف بودند، ابتدا به طرف اسلام رویکردی نشان میدادند. همچنان که در اوایل صفویه اتفاق افتاد. ولی به سرعت ضعف آنها را گرفت و به همان خطاییکه متأسفانه امروز هم دارد تکرار میشود، روی آوردند؛ به طرف کفر یا غرب رفتند و از آنها کمک خواستند. من ایران و مصر را مثال میزنم که دو قطب بزرگ هنر اسلامی هستند. آن طرف هم اندلس بود که بسیار عالی داشت در مقابل مسیحیت شکوفا میشد. اما فساد آنچنان آنها را دربر گرفت که سرانجام حکومت دست مسیحیان افتاد این طرف از درون منحل شد. دعوت از غربیکردند و غربی هم تمدنش را قالب کرد. کمکم چون دیگر قرآن در بین نبود، اصرار میکردند که هنرهای قرآنی را نگه دارید. تکرار قدیمیها را شروع کردند اما کاریکه به تکرار بیفتد از بین خواهد رفت. نمیدانستند چه دارند میکنند. دیگر پویایی نبود. مکتب اصفهان غیر از طراحیهای رضاعباسی هیچ چیز دیگر از قدیم ندارد، این بود که آسیبپذیر شد. هنرهاییکه وابستگیکمتری به حکومت داشتند، سالمتر باقی ماندند. نقاشی، درباری نمیشود. شعر درباری نمیشود. اگر شعری هم برای سلطانی گفته میشود، نمیشود گفت که دیگر شعر درباری شد، اما این هنرهاییکه به هر حال وابسته هستند، مثل نقاشی رنگهای نقاشی به قدری سخت بهدست میآید و همین الان اگر کارخانهها رنگ تولید نکنند، من به عنوان نقاش نمیتوانم رنگ را خودم بسازم. همین الان این مشکل وجود دارد تا چه برسد به آن موقع که حتماً کارگاههای سلطنتی را طلب میکرد. کسی هم توان ورق و کاغذ را نداشت. لذا، مجبور بودند وابسته بشوند. این بود که وقتی این حکومتها ضایع میشدند، هنرها نیز سریع رو به اضمحلال میگذاشتند. موسیقیکه با یک ساز ساده در میان مردم بود و پدر به پسر یاد میداد، ماند و هنوز که هنوزه میبینید که موسیقی مقامی مانده است. چون یک ساز بود و چیزی دیگر احتیاج نداشت معماری هم چون مردم میخواستند، باقی بود، ولی چون وضع اقتصادی مردم خراب بود، فقط به یک چهار دیواری قناعت میکردند. بناهای مجلل، متعلق به حکومت و سران بود. خوشنویسییک قلم بود و یک دوات. به همین خاطر هنوز هم مانده، چون ادواتش ساده بود و به راحتی بهدست میآمد. پس علل اصلی رکود همه اینها، پشت کردن به قرآن بود. هیچ راهی جز ورود مجدد به قرآن آن هم از طریقیکه اولیا ما میگویند نداریم.

در حال حاضر و در دورهای که به سر میبریم وضعیت هنرهای قرآنی چطور ارزیابی میشود؟
من تصور میکنم این رویکرد بسیار عظیمی که ما به هنرهای قدیم داشتیم خودش یک طلیعه مبارکی است هزاران دختر و پسر دارند تذهیب کار میکنند، خط مینویسند، دهها هزار نفر بر سر کلاسهای خوشنویسی هستند، اما راه آینده این نیست که ما برای همیشه تکرار گذشته کنیم. برای پیدا کردن راه جدید، چارهای جز اشاعه هنرهای سنتی، آنچنان که در گذشته بوده و هماکنون نیز در اختیار استادان این رشتههاست وجود ندارد. من طلیعه پیدایش هنر جدید قرآنی رابه خوبی میبینم و گرچه از بابتی مایه تأسف است که بگویم این طلیعه از دانشگاههای جمهوری اسلامی آغاز نشده و ارتباطی به آن ندارد، اما از بابت دیگر مایه خوشوقتی است که همچون تاریخ پرافتخار هنرهای قرآنی و دینی بهوسیله هنرمندان مردمی و هنرجویانیکه بیرون از مرزهای دانشگاهها به تعلیم و تعلم مشغولند، در حال شکلگیری است و اگر حرفی برای آینده هنر و تمدن بشری دانسته باشیم جز این طریق نخواهد بود.

آیا فکر میکنید که امروزه مفهوم نوآوری در هنرهای قرآنی، تجلی خارجی دارد؟
هنوز نه. برای اینکه پیدایش هنر مسبوق به سوابقی است. ما این انقطاع تاریخی نسبت به ظاهر و باطن هنر قرآن خودمان را داشتیم و هماکنون ارتباط با میراثهای هنر قرآنی آغاز شده و نوآوری مطرح جدید در این هنرها در آینده خواهد بود.
به عنوان آخرین پرسش، شاخصه اصلی برای تمییز هنرهای قرآن از دیگر هنرها چیست؟
ظاهر و باطن قرآن ما را به توحید هدایت میکند. هنرهای قرآنی علیرغم ظاهر متکثر و زیبایشان، باید از یک حقیقت در ظاهر و باطن حکایت کند. به عنوان مثال عالمان به موسیقی در تطبیق هنرهای اسلامی گفتهاند. موسیقی اسلامی جلوهای از معماری اسلامی و یا هنرهای دیگر است. آنها را با همدیگر تطبیق دادند و این مسأله را به اثبات رساندند یا اینکه نسبتها در موسیقی و نقاشی و معماری بر یک قاعده استوار است و در خوشنویسی هم همینطور.
حکمای گذشته ما هم این اصل را قبول داشتند و معتقد بودند که حق که باطن قرآن است، به صورت خورشیدی است که میتابد و نور سفید و واحدی را از خود ساطع میکند و در برخورد با شیشههای رنگییک پنجره نورهایرنگی گوناگونی را بهوجود میآورد. شیشههای رنگی را به مثابه حقیقت هنرها، رنگهای متنوع را که حاصل برخورد نور به شیشه‌های رنگی است به عنوان آثار هنری دانستند و نور سفید که منشأ همه این پیدایشها بوده است به عنوان منشا هنر اسلامییاد کردند.
اعیان همه شیشه‌های رنگین بود
کافتاد بهر آن پرتو خورشید وجود
هر شیشه که بود زرد یا سرخ و کبود
 خورشید در آن هم به همان رنگ نمود
ژور مارسه محقق فرانسوی همین معنا را بهصورت یک آزمایش ساده به خوانندگان کتابش توصیه میکند و میگوید: اگر یککتاب تاریخ هنر را که مجموعهای از آثار مختلف تمدنهای بشری را در خود جمع دارد ورق بزنیم با مشاهده یک سینی قلمزده اصفهان یا سفالی از نیشابور، کتیبهای از مسجدی در اندلس و یا هریک از جلوههای هنرهای اسلامی متوجه میشویم مجموعه این هنرها از سایر آثار تمدنهای دیگر متفاوت است و داراییک روح و بیان مشترک است او میگوید من به این امر ناپیدا «روح هنر اسلامی» میگویم.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد