مطالعه روابط هنری ایران و هند در عصر درخشش دو سلسله معروف مشرق زمین صفویه در ایران و بابریه در هند کلید بررسی روابط فرهنگی و سیاسی این دو سلسله بزرگ مشرقی است اگر گفته شود که پادشاهان این دو سلسله ذوق هنری و علاقمندی به نقاشی و کتابسازی را ازنوادگان تیموربه ارث برده بودند سخنی نامناسب نیست اما فراموش نکنیم که علاقمندی به هنر و بخصوص ساختن کتابهای مصور در ایران پیش از عصر حکومت سلسله هنردوست و هنرمند پرور تیمور نیز سابقه داشت ودرهندهم نقاشی ریشهای عمیق ودامنهدار داشته اما چو ن هندیان تا قرن پانزدهم کاغذ را نمیشناختند کارهای هنریشان منحصر بود به همان نقاشیهای سقف ودیواره قصرها و معابد و نقاشی روی پارچه وچوب بدیهی است درینجا فقط از نقاشی بحث میکنیم. بابر سرسلسله پادشاهان تیموری هند نیز بهنر علاقه فراوان داشت اما پایه گزار مکتب نقاشی نامدار سبک هند و ایرانی یا مغول همایون است وهمایون از سفر بایران و مشاهده دربار هنردوست و فعال شاه طهماسب این انگیزه شدید را با خود بارمغان آورد.
همایون دومین پادشاه بابری هند با یکسال توقف در ایران و بازدید مراکز هنری ایران در دوره شاه طهماسب اول، علاوه بر بردن مقداری از کتابهای خطی و نقاشیهای عصر اعتلا یعنی مکتب هرات، نقاشان پایهگذار نقاشی مکتب بابری هند را نیز به هند کشاند، وی همسرش ایرانی بود و پارسیزبان و نخستین امپراطور مغولی هند بود که تکلم به فارسی را معمول ساخت و خواهرش گلبدن نخستین کتاب تاریخ بابریان هند را با نثری جالب و ساده به نام همایون نامه تدوین کرد.
پیش از ورود به بحث اصلی که تکوین و گسترش مینیاتورکشی، نقاشی و کتاب و مرقع سازی هند در عصر بابریان است اشارهای به تاریخ تکامل نقاشی وکتابسازی درایران ضرورت دارد، از دوران ساسانی برای ما کتاب مصوری بر جای نمانده است اما میدانیم که خدای نامک یا تاریخ پادشاهان ایران مصور بوده است و تا چندقرن پس از هجرت نیز کم و بیش برخی ازین کتابهای مصور وجود داشتهاند وداستان افشین سردار بزرگ اشروسنه را نیز همه شنیدهایم که بجرم داشتن کتابی مصورمحکوم بمرگ شدوعبداللهبن طاهر سردار و حکمران خراسان نیز فرمان داد کتابی مصور راکه بخدمتش آورده بودند بشویندوازمیان ببرند.
اما ازدوران ساسانی نقشها و کندهکاریهای بسیار بجای مانده است و از همه اینها مهمتر در سالهای اخیر در تورفان آسیای مرکزی آثاری از کتاب بزرگ مانی نقاش پیامبر ایرانی کشف شد، تصاویر معدودی که درین کتاب هست و نقوشی که دربناها وسکهها وظروف بدست رسیده کلیدواقعی بررسی هنرنقاشی درعصر میانه ایران شمرده میشود. امید فراوان داریم که با گذشت زمان از دوران پیش از مغول آثاری به دست آوریم، آثاری که حلقه ارتباطمیان مینیاتورایران ونقاشی سنتی ایرانساسانی راکاملابهم مربوط سازد، هم اکنون آثار معدودی از دوران سلجوقی در دست داریم و در سال گذشته نیز در هند شاهنامهای کشف شد که نقاشیهای آن باحتمال قوی از دوران پیش از مغول و بسبک سلجوقی است.(1)
در کتاب راحةالصدور راوندی درشرح سلطنت طغرلبنارسلان میخوانیم که مجموعهای برای شاه نوشته می شد و جمالالدین نقاش آنرا مصور میساخت.(2)
نخستین عصردرخشش هنری درجهان اسلام متعلق به سرزمینی است که روزگاری بزرگترین مرکز فرهنگی و تمدن ایران ساسانی شمرده میشد، این سرزمین جنوب بینالنهرین بودکه درطی قرن هفتمهجری(سالهای 1350 تا1360م) رونق داشت، میگوئیم نخستین مکتب نقاشی و کتابسازی اسلامی زیرادرایران بدون شک ازدوران ساسانی ببعد سیر تحولات سیاسی نتوانسته بودکه ذوق هنری ایرانیان را بکشد و درست ششصد سال پس از هجرت پیامبر عصری که مصادف است با انهدام و انقراض قطعی خلافت عباسی مسلمانان غیر ایرانی نیز به نقاشی و اهمیت آن در کتابسازی توجه یافتند،(3) چون عصر درخشش این هنر در ایران و جهان اسلام مصادف است با آمدن مغولان این فکر بمیان آمده است که شایدورودمغولان که با چینیان همسایه بودند سبب این رواج و اعتلا گردیده است، اما میدانیم که آثار هنری ساسانی را حمله اعراب و آثارهنری دیالمه راترکتازی سلطان محمودازمیان برد، چرا قبول نکنیم که یورشهای مغولان نیز سبب شد که آثار دوران سلجوقی از میان برود، کاسه و بشقابها را خاک دردل خود نگهداشت اما اثرهای خام که کتابها حامل و حافظ آن بود، بدست آتش بیداد سپرده شد و از میان رفت.
مقبره همایون در دهلی که توسط حمیدهبانو همسر و ملکهاش به دست معماران و هنرمندان ایرانی ساخته شد که اگر چه نفوذ معماری محلی در آن بسیار نمودار است اما اساس بنا ایرانی است و در هند هیچ بنایی مانند این گنبد و بارگاه تخت تاثیر معماری و هنر ایران قرار نداشته است. مقبره همایون دارای تزیینات و ریزهکاری هنری نیست اما مقبره سازنده بنا که در جوار آن قرار دارد حاوی نقشهای هندسی به سبک کارهای اوایل دوره صفوی است.
از طرف دیگر در آسیای مرکزی نیز که خود فرهنگی قدیم داشت، در قرن نهم میلادی مکتب جدیدی از هنر نقاشی درحال تکوین بوداین ناحیه درهزاره اول میلادی ازمراکز برتردرجهان شمرده میشدو محل عبور و تلاقی کاروانهای بزرگ بود که از مشرق به غرب و از غرب به شرق میرفتند.درینجا هنر باختریها که ریشهای یونانی داشت، عوامل هنری چینی و تبتی، مظاهر هنری بودائی و هنرهای مذهبی و مقدس پیروان مانی که از مسیحیت نیز الهام گرفته بود وبالاخره هنرجهانی ساسانی با هم تلاقی داشته ودرسراسرآن دورهای که اسلام با گسترش هنر نقاشی تعارض فکری داشت درینجاصدها معبد و درگاه مقدس با جلوههای هنری مختلف ساخته شد، همانگونه که در هند نیز این دوران یک عصر درخشش هنری بود، دیوارهای غارهای بزرگ چون اجتنا بدست هنرمندان هندو و بودائی تزئین گردید و این نفوذ نیز که از سرچشمه هنر هند باستان سیراب میشد، همراه با مظاهر هنری اقوام هندو چین به آسیای مرکزی رسید و سبب ش که در قرن هفتم میلادی یعنی همان قرن نخستین پیدایش اسلام دو نقاش معروف ازین نقطه یعنی ختن به چین بروندو شهرت یابند این دو نقاش در پایهگزاری نقاشی چینی مکتب سو و تانگ (Tang, Sui) نقش بر جستهای داشتند و همین اساس خود در تکوین مکتب نقاشی اسلامی در بینالنهرین اثرات فراوان داشت.
به کمک وپایمردی نقاشان جهان اسلام، بخصوص خودعربها که مایه خرابی آثار هنری ایرانی شده بودند در جنوب بینالنهرین کتابهای مصوری ساخته شدودرقرن بعدهمین مکتب که هنوز بدوی و خام بود در بغداد به منتهای تکامل خود رسید و بهترین نمونه آن تصاویر کتاب مقامات حریری است که به نسخه شفر شهرت دارد (4) که با نقاشیهای خاص خودش معرف این نکته است که مسلمانان پس ازآن خرابیها خودمتوجه هنرهای تجسمی شده توانستهاند سر نخ را بدست بیاورند و برای توصیف و تجسم مطالب مطروحه نقاشی کنند.
این نقاشیها با اینکه خام و ساده است، روابط عوامل مطروحه رابخوبی مجسم میسازد، اثرطراحی خود عربها نیز در آن محسوس است، عربها به کشیدن نقش حیوانات ازجمله شترواسب والاغ توجه خاص داشتند، نفوذهنرروم شرقی یا بیزانس نیزدرین آثار هویداست وآن عبارت است ازهاله نورکه دورصورت قدیسین مسحی کشیده میشدو درینجا ملاحظه میکنیم که برای نخستین بار دور صورت خلیفه عباسی نیزاین هاله وجود دارد. علاوه برین اثراتی از نقاشی یونانی و حتی بودائی هم درین نخستین نقاشیهای کتابی اسلامی قابل تشخیص است، لباس قدیسین و گلبرگ گلها یونانی است ونقاشی هندی درلباس هنربودائی نیز باین ترتیب خودرانشان میدهدکه روحانیان سیاه چرده با لباسهای هندی (لنگی)درکناربازارهای عربی نشستهاند ومعلوم است که این اثر پابپای کاروانهای تجارتی که از آسیای مرکزی و هند و چین به غرب میآمدهاند به عراق رسیده است.
اگر کار بدینمنوال پیش میرفت و به اوج میرسید، شاید مینیاتورایران ونقاشی هندبابری چهرهای دیگر مییافت، اما تاریخ سیرتکامل هنراسلامی ایرانی را دگرگون ساخت، اتفاقی بزرگ سبب شد که ورق برگردد و مرکز هنری اسلام به ایران شرقی منتقل گردد، این اتفاق سقوط دولت بزرگ عباسی بدست هولاکوخان بودوی باتصرف بغداداین شهر بزرگ اسلامی را از رونق انداخت.
پادشاهان مغولی ایران نیز مانند خود عربها و مسلمانان باختری به هنر علاقمندی یافتند، بخصوص که اینان در ابتدا نه دین اسلام داشتند ونه به حرمت نقاشی توجه میکردند، اینان برای نوسازی هنری متوجه چین شدند، درین عصر در سرزمین اصلی ایران، در جنوب مملکت نیز که از شر حملههای خونبار مغولان محفوظ مانده بود، مکتب هنری معروفی موجودیت یافته بود اما مغولان بسیاری از نقاشان چین را بدربار خود آوردند و دربار این پادشاهان کانون هنری آسیای غربی ومرکزی شد، مراغه وسلطانیه وتبریز مراکزی برای در همآمیزی و به سازی نقاشی چین، بیزانس، ایران و هند گردید و ایرانیان که تا آن زمان متوجه غرب بودندبه شرق روی آوردندومکتب نقاشی ایرانی اسلام بیش از هر عامل دیگر تحت تأثیر عوامل چینی قرار گرفت.
ازطرفدیگرهنراسلامی نیزدرچنین رسوخ یافت(5)، معولان نقاشان بسیاری از چین وختن بایران کوچاندند ،فقط در عصرهولاکو صد خانواده نقاش از چین بایران آد و در آذربایجان سکونت داده شدواین خود سبب مراوده میان ایران و چین گردید ،از چین پارچههای گلدوزی شده،شیشههای نقشدار وچینی بایران صادر میشد و کمکم نفوذ نامرئی هنر چینی در سراسر قلمرو معولان بزرگ از جمله ایران جایگزین گردید.
در کتابخانه ریاست رامپور یک نقاشی از قرن چهاردهم وجود دارد که در ایران کشیده شده است(6)و دربار امپراتور معولی رانشان میدهد حال اگر این طرح را با آنچه که سیاحان فرنگی درباره دربارخاقان چین نوشتهاند مقایسه کنیم خواهیم دیدکه یک نوع وخدت و همآهنگی خاص بین آنها وجود دارد(7) درین نقاشی،خاقان در بالای صفه نشسته ملکه درطرفراست وزنان دیگردرطرف چپ وی نشستهاند، لباسهاتزئینات وجواهرات بخصوص بکاربردن مروارید ایرانی است،این نفوذبهمینجاخاتمه نمییابد، سبک کارورنگآمیزی وطراحی آن نیزایرانیاست وفقط صورتها معولی وشبه چینی است، زیرادرین عصرمیان ایران وچین ارتباط ومراوده بسیار برقرار بود و البته این ارتباط از لحاظ روابط هنری ایران و هند که مایه اصلی این گفتار است اهمیت بسیار دارد و ما بازبدان اشاره خواهیم کرد.
معماری اسلامی هند بیش از هر عامل دیگر زیر نفوذ معماری اسلامی ایران خلق شد و گسترش یافت و هر چه از عمرش گذشت نفوذ معماری هندی در ایران بیشتر شد، دردوران سلطنتهای نخستین پیش از بایریان دهلی هم این نفوذ وجود داشت وبا اثراتی ازمعماری عثمانی توأم بوداما در جنوب که دولتهای شیعی مذهب ایران دوست تأسیس شده بود نفوذ هنر و فرهنگ ایران صفوی بسیار هویدا و عریان بود، شبستان مسجدی در بیدر نزدیک حیدرآباد، تقلیدی است از مساجد ایرانی در اعصار پیش از صفوی، این بنا متعلق است بقرن نهم هجری. مسجد جامع بیجاپور توسط پادشاهان عادلشاهی در این منطقه ساخته شده است (در قرن دهم). عادلشاهیان بیش ازهر سلسله دیگر هند به صفویه نزدیک بودهاند تکامل معماری ایرانی صفوی در این بما بخوبی مشهود است. تالاربارعام درقلعه سرخ دهلی، تالاری است که توسط شاهجهان ساخته شد، عصر شاهجهان عصر اعتلای دولت بابری بود و افکار عالی اکلر در مورد تقلید از پادشاهان بزرگ ایران و اجرای آنچه در کتابها درباره آداب سلطنت ایرانی خوانده میشد در این عصر موجودیت یافت، منتهی نفوذ هنر و معماری بومی هند درین تالار پرستون کاملا هویدا است.
شاید برای مقابله باخلفاوبازماندگان این قدرت بزرگ اسلامی هولاکو پایتخت خود را به معرب ایران یعنی آذربایجان آورد ومراعه وسلطانیه و تبریز ببرکت این توجه آباد شد و درخشش هنری یافت،آذربایجان همراه وهمگام با فارس پس ازعراق جنوبی دومین منطقه اعتلای هنرنقاشی ایران اسلامی شد،اما بدلیل همین مراوده وتسلط شدید کانونهای هنری چین برنقاشی ایران که مراحل تولدراپشتسرگذارده آماده وصول به عصر بلوغ خودبود مراکز هنری بار دیگر جای عوضکرد و اینبار به آسیای مرکزی بخارا و سمرقند آمد.
ظهورتیمورکه با وجود مسلمان بودن ازلحاظ روش سیاسی وجهانگیری ازچنگیزپیروی میکرد سیرتکاملیهنر نقاشی ایران را متوقف ساخت اماسمرقند که مدتی بود مرکز اجتماع عالمان وادبیان وهنرمندان شده بود ترقی کردودر عصر تیموربعنوان بزرگترین کانون فرهنگی هنری اسلامی-ایرانی-معولی درخشید ،ازآثارهنری دوران تیموراثری چشمگیر جزکاشیکاری که خوددلیل بر پیشرفت و تکامل این هنر در آسیای مرکزی است چیزی بدست ما نرسیده ،اما باروی آمدنشاهرخدوهیئت از دربارخود بچین فرستادکه ازنقطه نظرنقاشی شهرهای چین رابررسی کنند وبا خود یادداشتهائی بیاورند،عیاثالدین خلیل که یکی از نقاشان برجسته ایران درین عصر است عضو یکی ازین دو گروه بود،این هیئتها همراه با آثار هنری گوناگون مقداری وسایل نقاشی نیز با خود از چین آوردند تا در سمرقند مکتبی نو پدید آرند،بابر در توزوک بابری یا با برنامه از مسجدی در سمرقند یاد میکند که با آثار هنری چین تزئین شده بود.
به تقلید از امپراطوران بابری هند راجهها و مهاراجههای هندی نیز آثاری از خود به جای گذاشتند ک ه به آثار صفوی بسیار شباهت دارد، از آن جمله است تزیینات قصرهای عنبر در جیپور، راجستان از راه گجرات نیز با هنر ایرانی آشنایی داشت و این آشنایی با تسلط بابریان بر این خطه تقویت شد و شکوفا گردید. تزیینات جالب نقاشی قصر سلطنتی عنبر مشاهده میشود که گویی تقلیدی از نقاشیهای روی گچ در اصفهان و در تصویر گچبریهای رنگآمیزی شده که تقلید کامل از عالی قاپوست دیده میشود.
باین ترتیب دردوران جانشینی تیمورنقاشی کتاب و کتابسازی رونقی نوین یافت .شهزاده تیموری بایسنقرچهل نقاش را گرد آورده بود که تحت نظارت مولانا جعفر نقاش هنرمند شناخته شده ایرانی کارکنند کار هنری این مکتب بهنام بایسنقری ازشهرت کافی برخوردار است و معروفترین اثر موجود از آن شاهنامه بایسنقری است .الغبیک معروفترین معروفترینفردخاندان تیموریبودکهعلاوه برعلاقهمندی به هنرنقاشیوکتابسازی به علوم مخصوصأرشته ستارهشناسی دلبستگی شدید داشت و مدارسی بت کتابخانه پیافکند که سالها کانون گرم عالمان و ادیبان و هنرمندان بود،درشهر دیگر آسیای مرکزی بخارا نیز علم و هنر در جهان اسلام قرن نهم خراسان بود که مهدپرورش بزرکترین نقاشان معروفترین مکتب نقاشی ایرانی شد،سلطان حسین بایقرا شاهزاده دیگرتیموری دربارخودرادرخشانترین مرکزهنر در جهان میانه اسلام پیشاز شاه عباس و حهانگیر ساخت.
دردربار سلطان حسین بایقرا که ازنوادگان عمرشیخ پسرتیموربود ،در هرات شاعرانی گرانقدر چون جامی و هاتفی و نویسندگانی چون میرخوندو نوهاش خوند میرگرد آمدند،اما ستاره درخشان هنر درین دربار کمالالدین بهزاد بود که بهتر است وی را رافائل شرق بدانیم.(8)
درتاریخ هنرنقاشی ایران هیچ استادی چونبهزادنامآورنبوده استوازشاگردان معروف وی آقا میرک ،سلطان محمد و میرزاغلی هیچیک ازلحاظ طراحی ورنگآمیزی بپایه خودش نرسیدند بعقیده برخی از کارشناسان هنری جهان، روح نقاشی معولی هد مستقیمأ از سرچشمه لایزال هنر بهزاد آب میخورد ،پیش از بهزاد نقاشان ایرانی با وجود کوششی که خودداشتند و علاقه مندی که مشوقان ایشان نشان میدادند نتوانستند در ساختن پرتره توفیق یابند، طرح صورتها همه یکنواخت میشدوفقط چیزی که شخصیتها رامشخص میساخت لباسهاوتزئینات بودو موی سر زنها و ریش وسبیل مردها میتوانست متفاوت باشد،چهرههابخصوص چشمهاهمهیکشکل از کار درمیآمد، بهزاد نخستین کسی بود که این روش را اصلاح کرد و از شاه و درباریانش تصاویری با صورتها و اندامهای مختلف کشید،این کار یعنی شبیهسازیهمینکه درسالهای جانشینی بهزاد به هندرسید با تشویق پادشاهان بابری اعتلا یافت و باوج رسید .خواهیم دید که میرسیدعلی هنرمندمعروف دربار همایون و اکبر که پدرش معاصر بهزاد و خود شاگرد آن همرمند نامدار بود در پی افکندن مکتب بابری هند یگانه بود و اثری بزرگ داشت.
درآستانه قرن شانزدهم میلادی با فوت سلطانحسین ،بهزاد پس ازسیسال خدمت در دربار این پادشاهان به خدمت شاهاسمغیلسرسلسله صفویهایران شتافت ونقاشیایرانی باروی کارآمدن نوادگان شیخصفیالدین اردبیلی وارد مرحله دیگریازتکاملشدزیرااینپادشاهانازیکسوایرانی پاکوخالص بودندوبافتخارات خاصوطنخویش عشق میورزیدند و از سوی دیگر پایه عظمت و قدرتشان بر تصوف نهادهشده بود و بزرگی و شکوه این پدیده ایرانی-اسلامی در آن غصر تا بجائی بزرگ شد و اعتلا یافت که پادشاه به صوفی کامل ملقب گردید، اینان برخلاف اسلاف تیموری خود مردانروح ومعنابودند،البته این نحوه تفکر و روش اداره در کار ادیبان و هنرمندان درباری نیز اثرگذاری کرد ،در آثار بهزادکه در دربار هرات به مرحله تکامل رسیده بود این اثرات نامحسوس است اما در آثار جانشینان و شاگردان وی این اثرات کاملأ هویداست.
در دوران پادشاهی طاماسب اول مکتب نقاشی صفوی پایه گرفت ودرتبریزو هرات و شیراز و قزوین کارهای هنری بسیار ارزنده ارائه شد، نمونه خوب و عالی مکتب صفوی این دورهاثری استازآقارضاهنرمند معروف عصر که گویا دربخارا کشیده شده باشد و اکنون درموزه کلکته نگهداری میشود(9) و از لحاظ رنگآمیزی و طراحی پیشرفت کار کاملأمحسوساستولی فقطدرطرح صورتهاست که اثرعرفان صفویدیده میشود،همانند کارهایبهزاد درین مینیاتور مناظرشاعرانه لطیفبچشممیخورد،باعهایباطراوتوپرگل،شکوفههایبادام،گروه نوازندگان، صحنههای عاشقانه، بازی وتفریح وعیش ونوش مهمانیهای پرشکوه که همهدلیلبهگرایش هنربه جنبه درباری واشرفی آنست وانعکاس زندگی مجلل عصر صفوی است،این سبک در عصر شاه عباس باوج تکامل رسید رضاعباسی آخرین فرد بزرک این مکتب بود که با طرحها و کارهای پرارزش خود کوشید که از انحطاط و سقوط این مکتب عالی جلوگیری کند ،اما بامردن وی این انحطاط تسریع شد و یرانجام با نفوذ نقاشی فرنگی بمرحله سقوط رسید.
برای بررسی وضع هنری هند هنگام بازگشت همایون ازایران باید کمی بعقب برکردیم وبه تاریخ هنرهند که به آئین هند و بودائی بستگی ناگسستنی دارد نگاه کنیم.
آئین هندو برپایه هنرهای تجسمی تکوین شده است وازقرن دوم پی از میلاد کندهکاریها و طراحیهای جالب برجای مانده است که تحت تأثیرهنر بودائی یک دوران تکامل را میپیموده است.قدیمترین این آثار هنری طرحهای بهارات است که امروزه قسمت اعظم آن درموزه کلکته حفظ میشوداما زیباترین مجموعههنری هند که امروز بر جای مانده است کندهکاریهای ستوپایسانچی است کهگویادرعصرآشوکادرقرن سوم پیشازمیلاداز چوب ساخته شده و پانصدسال بعددرقرن دوم مسلادی ازسنگ دوبارهسازی شده وبعنوان یک مجموعه هنری جاودانیدرنواحی مرکزی هند برجای مانده است.
همانگونه که درایران باستان طرحهای هنریو کنده کاریها از دو عامل مقتدر اجتماعی مذهب و سلطنت شدیدأ متأثر بود، بخصوصآئینبوداوهنگامیکهآشوکاامپراتوربزرگ موریائیهندتمایلاتبودائی یافت عوامل مختلف از جمله نفوذ هنری ایران را برای تکمیل و اشاعه فرهنگ هندو-بودائی بکار گرفت.
نخستین آثار هنری هند بروی پارچه و ورقه چوب کشیده شد، این تصویر نیز یک نقاشی بروی پارچه است که نمایانگر نفوذ هنری ایران در نواحی غربی هند یعنی گجرات است، گجرات از اعصار بسیار کهن از راه دریا با سواحل ایران ارتباط داشته و عامل انتشار نفوذ فرهنگی ایران در هند بوده است.
ازاهمیت نفوذ هنر هخامنشیدر تکوین هنر موریائی سخنی نخواهم گفت که خود مطلبی است بزرگ و دامنهدار(10) نکته قابل توجه آنست که این هنر هخامنشی را باید بعنوان هنر پایه د آسیای غربی و مرکزی قبول کرد زیرا اثات آن در سراسر این نواحی واروپا تا قرنها پابرجای بود (11) قدیمیترین اثری که از نقاشی هندی در کتابها میتوان یافت مربوط است به قرن اول مسیحی که البته هنربومی هنداست که درلباس هنر بودائی ظاهر میشود و مشخص زندگی اجتماعی آن روزمردم هند است.
چهرهها، لباسها وصحنههای طبیعی همه چیز هندی و متعلق به هند است و هنرمند هندی است که آنرا عرضه میکندوهنرشناسی که این آثاررا با آثار عهد اکبر که 9 قرن با هم فاصله دارند مقایسه کند وجودتشابهوهمآهنگیهای بنیانی میان این آثاررادرک خواهدکرد، هنراسلامی هند فقط ازلحاظ نحوه اجراو سلیقههای شخصی هنرمندان با این آثار عهد عتیق متفاوت است و گرنه از لحاظ فحوا، موضوع و روح هنری اثر، بسیار مشابه یکدیگراندوگوئیاهمان نقاش قرن اول است که نه قرن زیستهواکنونتحت تعلیم استادان ایرانی تمایلات هنری پادشاه را مجسم میسازد و اثری پدید میآورد که اینگونه گنگ و مبهم به کارهای اصیل هندقدیم مشابهت دارد، در حالیکه هر چه به طرحهای قدیمیتر این مکتب بابری نزدیکترشویم ایرانی بودن آثار بیشتر بچشم میخورد متأسفانه بواسطه کم بود مواد درین فاصله هزار سال نمیتوان ارتباط قطعی و کامل میان این دو دوره را یافت.
علت کم بودموادازین دوره چندعامل است، یکی آب وهواست که باعث پوسیدگی و انهدام این آثار شد، بخصوص که درین قرون هندیان کاغذ را نمیشناختند و از مواد دیگر استفاده میکردندؤ علت دیگر کم بودن نیروی انسانی از لحاظ تولید آثارهنری است که درموردهمه جهان دراعصار میانه صادق است ویک نوع مخالفت مذهبی قشری درین دوران وجودداشته ومامیدانیم که برروی خرابههای اینگذشته تاریک سرانجام بنای جدیدی ساخته شد، بنای جدید در اروپا بشکل تکوین آثار مذهبی سنتی جلوهگر شد و در آسیا در جهان اسلام بصورت نقاشی اسلامی که بهترین معرف و بزرگترین مشخص آن مینیاتور ایرانی است و در هند کندهکاریهای بیشمار درغارها و معابد ایجاد گردید.
در قرن یازدهم هجری که هنر مذهبی هند به اوج رسیده بود، یورشهای سلطان محمود به هند آغاز شد وی در طی مدتی کوتاه هفده بار به هند لشکرکشی کردکه دست کم یکی ازهدفهای بزرگ آن غارت بود و هدف دیگر تخریب، غارت مواد گرانبها و تخریب آثار و مظاهر دینی، اگر چه محمود خود یک مرد فرهنگی بود و دانشمندان و ادیبان را در دربارخود جمع کرده بود، اما درباره هند وی فقط به تخریب مذهب توجه داشت و بس، در کتابهای مهمی چون تاریخ فرشته بتفضیل درباره این حملات و غارتها قلمفرسائی شده است.
سلطان محموددر سال 1019 ماتهورا را گرفت ماتهورا در جلگه شمالی هند حوالی دهلی کنونی قرار دارد و یکی از بزرگترین مراکز مذهبی هند بشمار میرفته است و در آن بیش از هزار بنای مذهبی وجود داشت که از مرمر ساخته شده بود و تزئینات بسیار داشت که از حد تقویم و ارزیابی خارج بود.
در قرن چهاردهم میلادی یعنی سیصد سال پس ازمحمود فیروزشاه تغلق برای نخستین بار به آثار باستانی هند توجه نشان داد و ستونی از ستونهای آشوکارا در قصرخودتغبیه کرد اما با اینهمه از مخالفان سر سخت نقاشی بود و دستور داد که هرجا نقاشی بیابند محوکنند، بنابراین میتوان گفت که محمود نیز چنین رویهای داشته است و جز جواهرات و طلا و نقره و برخی از کتابها هر چه یافت از میان برد و در هند همان کاری که در ری کرده بود تکرار کرد، انهدام کامل فرهنگی که با رویه سیاسی ـ مذهبی خود وی مغایرت داشت.
________________________________________
1ـ این کتاب در زمستان 1351 بنظر استاد مجتبی مینوی رسید و ایشان با بررسی نقاشیها و نوع کاغذ و رسمالخط کتاب کهنگی کتاب راتصدیق کردندوشباهت نقاشیهای آن راباتصاویر کاسه و بشقابهای عهد سلجوقی که اینجانب مطرح ساختم تصدیق فرمودند این کتاب توسط دستور فیروز پشوتنجی بلسارا به کتابخانه مؤسسه شرقشناسی کاما اهدا شده و متأسفانه دارای تاریخ کتابت نیست.
2ـ درشهورسنه ثمانین وخمس مایه خداوند عالم رکنالدین طغرلبن ارسلان راهواری مجموعهای بود از اشعار خال دعاگوی، زینالعابدین مینوشت وجمال نقاش اصفهانی آنراصورت میکرد. صورت هرشاعری میکردندودر عقبش شعر میآوردند، راحتهالصدور راوندی ص 57 به تصحیح علامه اقبال. متأسفانه این کارکه بسیارجالب وابتکاری بود دیگر صورت نگرفت و ما در سراسر تاریخ ادب و هنر خود نظیری بر آن نداریم.
3ـ پرسی براون در کتاب خود نقاشی هند در عصر بایریان مینویسد که نقش انسان بالدار، اسب بالدار، اژدها و شیر ازجمله نقاشیهای ایرانی است که درهنرپیکرنگاری همه ملل هنرمندباستانی ونیم باستانی بچشم میخورد، در نقاشی اسلامی خاص اعراب نیز این نقشها بوفور دیده میشوند ص 34.
4ـاین نسخه بدیع تحت شماره 5847 در کتابخانه ملی پاریس حفظ میشود و تاریخ کتاب آن 1327 یعنی اوایل قرن هفتم هجری است که بنام شفر محقق دانشمند فقید فرانسوی معروف شده.
5ـ این نفوذرادرمکتب Chienhosun که درقرن سیزدهم در چین رواج داشت بشکل آثاری از خط کوفی در طراحی کلاسیک چین میتوان یافت پرسی براون ص 38.
6ـ این نقاشی بابعاد 5/16×12 اینچ است و پرسی براون در کتاب خود تحت شماره یک آنرا بچاپ رسانده است.
7ـ در کتاب Travel of Frior Adori in Yurl,s Cathay and the Thither Vol II P . 223-4.
8ـ این نظر پرسی براون است ص 41 و بلوشه مینویسد که وی صنعتگری بوده است با مهارت و استادی فوقالعاده که در زمان حیات ویا اندکی پس از مرگ در هند و عثمانی نیز مانند ایران آثارش خواهان فراوان یافت و مرجع تقلید شد.
Blochet, E. Musalman Painting London, 1929 P. 284.
و ارنولد نوشت که هیچ امضائی باندازه امضای او مورد جعل و تقلید واقع نشد.
Arnold, T.W.Painting in Islam 1928 P.16.
9ـ بابعاد 25/3×5/5 اینچ، تاریخ تقریبی تهیه آن 1580 میلادی است و بشماره سه در کتاب پرسی براون گراور شده است ـ نمونه دیگر یکی از نقاشیهای کتاب یوسف و زلیخای متعلق به مجموعه J.E.Frenchاست که در 1545 در ایران بسبک صفوی کشیده شده و پرسی براون آنرا نیز در کتاب خودگراور کرده است.
10ـ نگاهکنید به مقاله اینجانب درباره اثرات هنر هخامنشی در تکوین هنرموریائی هند در ماهنامه هنر و مردم شماره مخصوص یادبود کوروش کبیر.
11ـ درگالری فریرواشنگتن یک نقاشی روی پارچه از قرن 15 میلادی هست که در ناحیه ورسا و نتاویلاسا گجرات بسال 1451 تهیه شده بعقیده ماریو پوساگلی هنرشناس ایتالیائی درین نقاشی طرز نشان دادن کوهها که بشکل شعله آتش است حبوانها ودرختان جلب توجه میکند، شیری که غزالها را دنبال کرده ـ ایرانی هخامنشی است در حقیقت شیر هخامنشی پس ازدو هزار سال هنوز درین بخش از آسیا هیئت خود را حفظ کرده است، هنر ایران هخامنشی که در سراسر شرق، مقدم بر هنراسلامی ریشه دوانیده وگسترش یافته است اثراتش حتی درکاشیکاری اسلامی نیز دیده میشود ص 27 مینیاتور هند چاپ میلان 1966 و لندن 1969.
فراموش نکنیم که این نقاشی در عصر پیش ازبایریان هندتهیه شده ونشان دهنده نفوذ هنری وتمدن ایران بر گجرات است، در اعصار پیش از اسلام، نفوذی که باحتمال قوی ازراه خلیج فارس ودریای عمان بهندرسیده و مؤید این نظر است که در آن اعصار ایران و هند از راه دریا با هم روابط فرهنگی و تجارتی نزدیک داشتهاند.
منبع :
سهشنبه
۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
۱۹:۳۰:۰۰
54307
مطالعه روابط هنری ایران و هند در عصر درخشش دو سلسله معروف مشرق زمین صفویه در ایران و بابریه در هند کلید بررسی روابط فرهنگی و سیاسی این دو سلسله بزرگ مشرقی است.