در ادوار مختلف و در اقصی نقاط کره خاکی، نگره های متفاوتی رخ نموده که هر کدام منشاء هنر و فرهنگی شده است که در تاریخ هنر مصادیق بسیاری یافت می شود، به طور مثال اندیشه ثنویت در دوران ایران باستان در میان اسطوره های ایران باستان منشاء نمایش خیر و شر شده است. در نقش های گوناگونی که در این جغرافیای فرهنگی رخ نموده، بازتاب این گونه باور را می توان مشاهده کرد و یا در مسیحیت باوربرتثلیث مقدس سبب آن شده تا ترکیب بندی آثارنقاشی و معماری چنین پنداری را بازتابد، اما دراندیشه ی اسلامی تأکید بر وحدانیت و توحید ربوبی است.
شعار لااله الا الله و قل هوالله احد، شاید اصلی ترین بیان نگره توحیدی است که درآثار نقاشان و مذهّبان و معماران مسلمان به شاخص ترین صورت خود، آثار بسیار متنوع را به وجود آورده است که در تمامی آن ها روح توحیدی و مفهوم صوری آن هنر اسلامی را از دیگر ملل جدا می سازد.هنرهای اسلامی یک پشتوانه ی عمیق حکمتی و فلسفی عالی دارد. اصلاٌ هدف هنرهای اسلامی مجسم کردن فضایل و نشر مکارم انسانی است.
حکمت حق در قضا و در قدر
کرده ما را عاشقان یکدگر
«مولوی»
مورّخان هنر که واژه «هنر مقدّس» را درباره هر اثر هنری واجد موضوعی مذهبی به کار می برند، فراموش می کنند که هنر اساساً صورت است. برای این که بتوان هنری را مقدّس نامید کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. بینش روحانی ضرورتاً به صورت خاصّی بیان می شود. اگر این زبان نباشد، به نحوی هنر به اصطلاح «شبه مقدّس»، صورت های مورد نیاز خود را از هر قسم هنر غیردینی می گیرد. بی گمان روحانیت و معنویت، فی ذاته مستقل از صورت است، امّا این ابداً بدان معنی نیست که می تواند به هر شکلی و صورتی بیان و ابلاغ شود. صورت به لحاظ جوهر کیفی اش در مرتبه محسوسات همتای حقیقت در مرتبه معقولات است. هنر راستین زیباست، زیرا حقیقی است.
آنچه بینش مسیحی از امور به وساطت نوعی تمرکز عشق بر کلامی که در عیسی مسیح حلول کرده، درمی یابد بینش اسلامی در کلیات و هر آنچه غیر شخصی است می یابد. از نظر اسلام بینش هنرمند مصور از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن انعکاس می یابد، استنتاج وحدت از جمال عالم عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتاً پیوندی می بیند. هنر جهان را روشن و مصفّا می کند، به روح مدد می رساند، تا از کثرت تشویش انگیز امور برهد و به سوی وحدت بیکران بازگردد.
هنرمند ایرانی هنر نقّاشی را ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت آنها که خود حاوی زیبایی بالقوّه است، می بیند زیرا زیبایی از خداوند نشأت می گیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و عیان سازد. برای هنرمند ایرانی هنر به میزانی زیباست که بدون داشتن نشانی از الهام ذهنی و فردی، فقط «دلیل و گواهی بر وجود خداست» زیبایی اش باید غیر شخصی باشد، همانند آسمان پرستاره. در واقع هنر اسلامی به نوعی کمال می رسد که گویی از صانعش مستقل، افتخارات و نقائصش در برابر خصلت کلی اشکال محو می شوند.
نگارگری ایرانی از ویژگیهای خاص هنری متناسب با فرهنگ و هنر هر قوم از کشور برخوردار است. در نگارگری ایرانی، تصاویر، شباهتی با عالم واقعی ندارند، حجم و سایه روشن هم به کار نمیرود و قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) رعایت نمیشود. مناظر نزدیک، در قسمت پایین اثر نقاشی میشود و مناظر دور در قسمت بالای آن به تصویر درآمده است. تمام چهرهها در آثار ارایه شده به صورت «سه ربع» دیده و کار شده است و حدود آن از بناگوش تا حدقه چشم مقابل، توسط هنرمندان این رشته کار شده است. البته گاهی هم چهرهها به صورت «نیمرخ» در آثار و نگارهها کار شدهاست و به ندرت از پشتسر، نگارهای ارایه شدهاست. هنرمندان با طراحی از آناتومی دقیق در فرم پیکرهای انسانی تاکید چندانی ندارند، بلکه علاقه او بیش از هر چیز به کشیدن لباسهای فاخر بر تن شخصیتهای تابلو همراه با نقوش ایرانی به خلق اثر میپردازند.
گاهی برای نشان دادن شکل خاص پوشاک دست و پا را میپوشانند، حتی گاهی قامت را بلندتر نشان میدهند تا بهرهگیری از امتیاز قبای بلند، میسر شود. با بررسی نقاشیهای به دست آمده از ادوار مختلف میبینیم که در ابتدا، تفاوت زیادی بین جامه مرد و زن دیده نمیشود. تا این که در زمان شاه عباس صفوی قباهای بلند و گشاد جای خود را به نیمتنههای کوتاه چیندار میدهد. این قباها که بلندی آنها با بالای زانو میرسید غالباً با پوست لبه دوزی میبستند. در این ایام شالی به لباس زنها اضافه شد که روی شانه میافتاد و گوشه آن را مانند روسری روی سر میکشیدند.
در نگارگری ایرانی بیشتر چهره افراد در سنین جوانی ترسیم شدهاند که این چهرهها به آدمکهای بدون جنسیت شباهت دارند؛ اما در چهرههای پیر این گونه بیجنسیتی وجود ندارد. در اغلب تصاویر آفتاب بهاری میدرخشد. درختان میوه بیشتر مملو از شکوفه و برگ است، اما گاهی هم با درختانی عاری از برگ روبهرو میشویم.
اسبها نیز عالباً از پهلو دیده میشوند و به ندرت میتوان اسبی را از روبهرو و یا پشت مشاهده کرد. هنرمندان نگارگر در کنار نقاشیهای خود طراحی به شیوه قلمگیری را نیز انجام میدادند و برای آن ارزش خاصی قایل بودند. این طرحها را مجموعهای از خطوط منحنی کوتاه و بلند در نهایت ظرافت و زیبایی تشکیل میدهند که گاهی با استفاده از یک یا دو رنگ، همراه با رنگ طلایی، اثر به پایان میرسید. با نگاهی به اینگونه طرحها میبینیم که، عنصر خط و حالات مختلف آن بر «رنگ» ترجیح دارد.
هنر نگارگری ایرانی، یک هنر متعالی است که به جهانی برتر از از این جهان نظر دارد و در واقع به حقیقت وجودی کائنات توجه دارد. به حقیقتی ورای آن چیزی که در ظاهر مشاهده میشود.حقیقتی والا که در پیش آن عالم ماده حقیر جلوه میکند.
با قبول این باور که آثار هنری آفریده دست بشر، زاییده اندیشه و آرزوها و خیال ها و آرمان های اوست و این آثار مبتنی بر جهان بینی و نوع نگرش وی است، بنابراین آثار هنری صورتی دارد و نقشی که در این نقوش ظاهری و صوری، اندیشههایی نهفته است.