در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
جمعه

۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵

۱۹:۳۰:۰۰
54334

بهشت بافته ایرانی

فرش، طفلی که در خانه خود تنها مانده، فرزندی دردانه که در عین تکثر اولیاء یتیم مانده، عزیزیکه اگر چه عمرش به درازای تاریخ و فرهنگ این تمدن است اما بسان کودکی نوپا، هر چند قدم که پیش می‌رود ناگاه به زمین می خورد.

فرش، طفلی که در خانه خود تنها مانده، فرزندی دردانه که در عین تکثر اولیاء یتیم مانده، عزیزیکه اگر چه عمرش به درازای تاریخ و فرهنگ این تمدن است اما بسان کودکی نوپا، هر چند قدم که پیش می رود ناگاه به زمین می خورد و به سنگینی و سختی جوانی مغموم و شکست خورده به زانوان نهیف خود تکیه می زند.
اینگونه دیدن فرش و قالی ایران گر چه اندکی متعصبانه، خشن و به زعم بسیاری ناعادلانه می آید اما این حقیقت را نیز چون بسیاری تلخ کامی های رها شده در هنر، فرنگ و تاریخ پرافتخار خود باید دید و پذیرفت که فرش ایرانی همچون دیگر هنرهای این کهن بوم و بر در پشت غباری از بی توجهی، بی مهری و حتی بی درایتی در حال اضمحلال و نابودی می باشد.
آری حکایت افسوس است و آه، حکایتی که 2500 سال است پشتوانه سترگ را از تمدنی عظیم و درخشان بر دوش دارد اما سال به سال، روز به روز و لحظه به لحظه توان از دست می دهد و فریاد هل من ناصرینصرنی بر می آورد.
اما دریغ که هیچ یاری کننده ای نیست که او را یاری دهد. نه پدری، نه مادری، نه برادری و نه حتی دوست و همسایه ایکه دست او را بگیرد و منزلگاه واقعی او را نشانش دهد. او را به سکوی افتخار باستاند و جسورانه و شجاع بانگ بر دهد که این است غیرت ایرانی، این است همت ایرانی، این است هویت، اصالت، درایت و دیانت ایرانی آنکه سالها خود در زیر پا بود و نقشش در ذهن، رنگش در چشم و دیانت و عشقش در دل، تارش در دست و پودش در جان، هر گره اش با نفس قرین و هر رنگش با تپش قلب عجین.
آری این است فرش ایرانی، نشانی واضح و شفاف از فرهنگ و آیین ما.
دریغ که امروز سودای هنر عرصه بر او تنگ کرده و نفس در گلوی او بسته است. هجوم اغیار و نوازش ترحم آمیز بیگانگان چنان غباری از گرد بی مهری را بر سرش نهاده که دیگر از آن درشش رنگها و از آن صمیمت نقشها جز هالیه ای نیست. شاید هم حضور شتابان تکنولوژی و یورش نامهربان صنعت بر هنر است که تولید انبوه، ضعف مدیریت در برنامه ریزی، عدم کنترل صحیح صادرات، تقلیل کیفیت، معضلات خاص اقتصادی و هزاران هزار درد دیگر را برای فرش مایه سوغات آورده و رنگ از رخسارش زدوده و صداقت بافت را نیز از آن ربوده است.
دیگر هیچ عروسی برای خانه امید و بخت خود فرش نمی بافد. دیگر مادی با سر انگشتان زخم خورده خود خامه ای را دندانه نمیکند تا رنگ و روی عشق را به آن بنشاند و سفره مهر را بر آن بگسترد. دیگر دختران قبیله برای چله کردن دار از هم پیشی نمی گیرند و گره اول را به نیت خیر و دعا نمی زنند.
امروز تنها سرعت و قیمت است که انگیزه بافت را می سازد و اینک آشکار است که فرهنگ ایرانی و هنرهای سنتی با توجه به روحیه ذاتی خود در برخورد با شتاب و سرعت زندگی مدرن، دچار تشویش گردیده و دیگر نقشه قالی های بومی ملیت و اصالت خود را از دست نداده است. هر چه سلیقه بازار باشد، هویت بافنده می شود و هر چه سفارش مشتری است، الگوی بافت او. این درد را سامان دادن و رخت تیرگی و تباهی را از تن دست بافتهای ایرانی به در کردن تنها با تامین فضای امن و آرام و بی ریا، سالم و از همه مهمتر با رجوع به اصالتهای بنیادی و نهادی فرهنگی سنتی و غنی گذشته از جمله تواضع، ایمان، معنویت، صداقت و حتی ریاضت و توجه به لایه های هزار توی روح متعالی انسان است. دیگر دغدغه درگیر شدن لابلای تبصر ها ها و بخشنامه ها، قوانین اداری و استانداردها، صادرات و واردات، پیمان‌های اراضی و حمایت های دولتی، بازاریابی خارجی، بسته بندی و رقابت در سودای هنر همه و همه بهانه ای است برای فرار از صیقل روح هنرمند و ابزاری در دست سوداگران بازار.
هیهات که اگر زمانی فرش ایرانی خواب را به هر چشم باذوقی حرام می نمود، صداقت نقش بود که بر دل می نشست. صداقتی ناشی از پاکی و صفا و عشق بود که ایمان می آورد.
و حال دیگر خیلی دیر است. شرم آور است، دلسوزی و ترحم کردن به او باید که رجعتیکرد به آن سوییادها، باید ورق زد دفتر خاطرات دل را، بی شک جایی خواهیم دید پر از نور، پر از رنگ، پر از مهر، عشق، محبت، صداقت، ایمان و پر از خدا.
آنگاه باید نشست و گریست. آنقدر گریست و گریست تا سیلابی شود به گستره تاریخ و به پهنه فردا تا بشوید تمامی سوداها و آن پس برخاست. محکم و استوار، در یک دست پودی از جان و در یک دست تاری از دل و با جان و دل طرحی زد به بزرگی ایمان، داری به پا کرد به سترگی ایران و گرهی زد به قدرت انسان، شاید آنگاه نسیم زندگی بر شاخ و برگ فرشمان وزیدن گیرد و سرخی خون بر گونه های پریده رنگش جریان یابد و بار دیگر ببیند چشمان ناباورمان رقابت هنردوستان و هنرمندان را.
دیر نیست که قصه مکرر غصه فرش ایران همچون بز زنگوله پا، چوپان دروغگو، داستان رستم و سهراب و حکایات لیلی و مجنون برگی از تاریخ ادبی و ملی ما را به خود اختصاص دهد و سینه به سینه بازگو گردد. هر سال میزگردی و همایشی، هر فصل سمیناری و مقاله ای و هر روز کتابی و متنی بر بی‌مهری روا شده بر فرش ایران.
پیرهای دیر یکییکی رفتند، عاشقان دل شکسته، پشت به پشت هم کردند. بافندگان بی توقع و طراحان متواضع خسته و ناامید از بی مهری زمانه رنگ باختند و دیگر اسطوره فرش ایرانی، افسانه است کم رنگ سوداگران رمق از کالبد این آهوی خوش نقش ربودند و پوست بی جانش را با لبخندی تلخ و مصنوعی بر دیوار موزه ها و قاب مجموعه داران میخ کردند.
فرش ایرانی هنوز نمرده است.
مقوله فرش ایران جدای از معضلات و مشکلات روزمره گر به معنای واقع کلمه فرش ایرانی باشد هنوز هم اعتبار و اصالت خود را در سرانگشت هنرمند ایرانی نگاه خواهد داشت و هر چه نقش می زند از دل بر می‌آید و لاجرم بر دل می نشیند. نه سودای سود دارد و نه دغدغه بازار نه به پیمان ارضی می اندیشد و نه قانون و تبصره را می‌شناسد.
فرش ایرانی کالا نیست. فرش ایرانی عشق است. هنر است. نور است. ایمان است. آنرا نمی شود در تبصره و بخشنامه اصلاح کرد و با زبان ماده و قانون نشان داد. یا در فایل های اداری بایگانی نمود. بایدش رها کرد تا بار دیگر در دل هنرمند جوانه زده، به رویش مهر و محبت بنشیند و بار صمیمیت و صفا دهد.
آری فرش ایرانی هنوز نمرده است چون ایران سرزمین عشق و نور زنده است.

مهران هوشيار
سودای هنر

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد