جهانی شدن را با سه رویکرد، مورد توجه و تأمل قرار دادهاند. گروهی آن را معادل غربی شدن قلمداد کرده و چون این تمدّن را فاقد صلاحیتهای لازم برای جهان شمولی فرهنگ و اندیشهاش (به ویژه در ابعاد اخلاقی و آرمان گرایی) میدانند، جهانی شدن را خطری برای جهان معاصر ارزیابی میکنند و البته دلائل کافی و وافی برای اثبات مدعای خویش-در فقدان صلاحیتهای لازم تمدن غربی- دارند. اما این که جهانی شدن کاملاً معادل غربی شدن باشد، فیه تأمل.
گروهی دیگر جهانی شدن را تحقق رؤیاهای بشری در رسیدن به زبان و اندیشهای مشترک دانسته و آن عاملی برای رسیدن به نوعی عدالت جهانی و توزیع همسان و یکسان ماده و معنا در سطح جهان میدانند. از دیدگاه اینان، جهانی شدن فرصتی طلایی برای رسیدن به سطحی از ترقّی است که ضعفها و قوّتها در هم آمیزند و حاصل این آمیختن، نوعی عدالت در بهرهبری از امکانات مادّی و معنوی زمین باشد و گروه سوم، صحّت و واقعنگری هر دو دیدگاه فوق را در تبیین دقیق جهانی شدن، انکار، و آن را محصول ذوقزدگی از یک سو و بدبینی مفرط از دیگر سو میدانند. اینان عقیده دارند، جهانی شدن از برای ملّتها و تمدّنهایی که صاحب ایده و اندیشهاند، یک فرصت است. جهانی شدن تنها فرصتی برای عرضه کردن استعدادها قابلیتهای تمدنها و فرهنگها -به ویژه معنایی و معنوی- در جهان آیینهگونی است که رسانهها آن را ساخته و پرداختهاند و نه صرفاً بستری مطیع و مهیّا برای سلطهگری جهانی تمدّنهایی خاص. به یک عبارت از تصوّر جهانی شدن لزوماً استعداد جهانی بودن حاصل نمیگردد. لذا باید از این فرصت برای رسیدن به جهانی بهتر، عادلانهتر و بخردانهتر بهره جست و این با شناخت جهان و فرهنگهایش و نیز ایدهها و اندیشههایش حاصل میشود. جهانی شدن، پروسهای است که میبایست مقدمهای چون جهانشناسی داشته باشد. گروه سوم قبل از صدور حکم نفی یا قبول جهانی شدن، سعی بر آن دارند که جهان را با تمامی جلوههای فکری و فرهنگی و هنریاش بشناسند و خود را بشناسانند. این جهانی شدن مطلوب تمامی کسانی است که به کرامت، عزت و استعدادها و قابلیتهای شگرف انسان اعتقاد دارند.
این مقاله از رویکردهای فوق، رویکرد سوم را برگزیده است و در همین راستا از قابلیتهای تمدّنی سخن میگوید که به دلیل اعتقاد به وحدانیت مصوری خالق و نیز کرامت انسان، زبان و بیانی جهانی دارد. و این جهانی بودن آنگاه بیش تر آشکار میشود که به نگرههای شهودی و بنیانهای اشراقی هنر این تمدن به دیده دقت و تأمل نظاره شود.
اندلس (یا همان اسپانیای امروزی)، حلقه واسط فرهنگ و هنر اسلام و غرب است. حضور هشت صد ساله مسلمین در این سرزمین و به بار نشستن عمیق فرهنگ و هنر اسلامی، اسپانیا را پلی میان دو تمدّن تبدیل نمود. شاید اولین حاکم اسلامی که اندلس و به ویژه قرطبه را به مرکزی فرهنگی تبدیل و آن را مهم ترین نقطه اتصال فرهنگ و هنر اسلامی با غرب قرار داد، عبدالرحمان دوم (متوفی 238 هجری/852م) باشد. در زمان وی اندلس به پیشرفتهای فرهنگی، علمی، فنّی و هنری شگرفی دست یافت و طلایهدار فرهنگی متعالی در رویارویی با تمدّنی گردید که آغازین قرون دوره تاریکی خود را پشت سر میگذاشت.
شوق و ذوق او در تبدیل قرطبه به یکی از علمیترین شهرهای جهان، سبب گسیل شاعر دربارش «عباس بنناصح» به مشرق زمین شد. وی مأموریت داشت تا کتب با ارزش را خریداری و علوم ایران و یونان را استنساخ کند. تلاشهای او در این مورد به خلق کتابخانهای در قرطبه انجامید که به گفته «لویی پرونسال» چهارصد هزار کتاب در آن موجود بود. (بخش مهمی از این کتب پس از قدرت یافتن کاردینال خمینس در اندلس در جشن کتاب سوزان غرناطه سوزانده شد.)(1)
حضور دانشمندان و ریاضی دانان مشهوری چون ابنفرناس، (اولین دانشمندی که در قرن نهم میلادی برنامه پرواز را با ساختن بالهایی برای خود و طی مسافتی، طراحی نمود) یحیی بن حبیب منجم، عبیدالله شمس و عبدالواحد بن اسحاق ضبی و نیز موسیقی دانان بزرگی چون زریاب (شاگرد اسحاق موصلی و یکی از مشهورترین موسیقی دانان دربار هارونالرشید که خود آغازی بر ورود هنر به نقطه اتصال دو تمدن اسلامی و غربی بود) بر اهمیت و شکوه علمی اندلس میافزود.
از دیگر سو بلند آوازهای چون محیالدین ابن عربی که سلطان مباحث عرفان نظری تمدن اسلامی است، خود زاییده مرسیه اندلس و میراث بر فرهنگ غنی و عمیقی است که در آن سرزمین ریشه دوانیده بود. به عنوان مثال او در «فصوص» و «فتوحات» چه بسیار از «ابن مسره» (متوفی 899 میلادی) به عنوان یکی از مهمترین عرفای اندلس نام میبرد که به تحقیق و تصدیق محققان، کاملاً مؤثر بر اندیشههای ابن عربی بوده است. دیدار مشهور ابن عربی با ابن رشد در مرسیه نیز خود بیانگر حضور فلاسفه و اندیش مندان مهم اسلامی در اقصی نقاط غربی تمدن اسلامی است. فلاسفهای چون ابن باجه (متوفّی 1138 میلادی) که او را در مقایسه با سایر فلاسفه مسلمان، به فارابی (معلم ثانی) شبیه کردهاند و صاحب کتاب مشهوری چون «تدبیر المتوحد» است (کتابی که به سبک جمهوری افلاطون، در پی بنیادگذاری تئوریک مدینهای فاضله است) بر اهمیت علمی و فرهنگی اندلس میافزاید. این لغتشناس، شاعر، ادیب، حافظ قرآن، ریاضی دان و منجّم بزرگ، هم چنین صاحب کتب دیگری چون «کتاب النفس» و «رساله الاتصال» علاوه بر تعلیقاتش بر آراء جالینوس، فارابی و ارسطو است. ابن طفیل، فیلسوف نام دار دیگری از اندلس است که در سال 520 هجری (1106 میلادی) در شهر قادس به دنیا آمد و در اهمیت و نقش او همین بس که وی استاد ابن رشد، مهم ترین مروج آراء فلسفی جهان اسلام در اروپاست.
علاوه بر فلسفه، در علوم دیگر نیز اندسل مسلمان، صاحب آوازه است. علومی چون ستارهشناسی، علمالافلاک و ریاضیات. به عنوان مثال مجریطی (متوفی 1007م) که در مجریط (madrid) دیده به جهان گشود و از سرآمدان روزگار خود و به تعبیر صاعد در «طبقاتالامم» امام ریاضی دانان عصر خویش بود، زیج خوارزمی را که بر اساس تقویم ساسانی تنظیم گردیده بود به تقیوم هجری اسلامی تغییر داد و کتب مهمی در نجوم، ریاضیات و کیمیا تألیف نمود. ابوالحکم عمرو کرمانی، شاگرد مجریطی (1066 میلادی) و امیه ابن ابی صلت (ریاضی دان و مکانیک بزرگی که اولین دانشمندی است که چون یک کشتی باربری با محموله مس در دریای مدیترانه غرق شد با ساختن آلات و وسائلی کشتی را از کف دریا به سطح آب منتقل نمود) نمونههای برجسته دیگر اندلس در علوم ریاضی و نجوم هستند.
مسلمانان اندلس علاوه بر علوم فوقالذکر دیگر چون گیاهشناسی و داروسازی با دانشمندانی چون ابن سبعین (متوفی 1269م)، غافقی (متوفی 1165م) و ابن بیطار (متوفی 1248م)، در علوم پزشکی با طبیبانی چون الزهراوی (متوفی 1009) که تألیفاتش طی قرون متوالی مرجع دانشکدههای پزشکی در اروپا بود، ابن زهر (متوفی 1162)، الباهلی (متوفی 1154م. به عنوان اولین کسی که بیمارستانی سیار با چهل شتر تأسیس نمود) و علی بن عباس (متوفی 994م) متبحّر و صاحب سبک بودند. این علوم از طریق ترجمه (توسط مترجمانی چون «قسطنطین آفریقایی»، «جرارد کرمونی» و «فرج بن سلیم کلیمی») و نیز آشنایی اروپائیان با مسلمین از طریق جنگهای صلیبی به اروپا منتقل شده و سرآغاز بیداری اروپائیان گردید.
هنر و معماری، مظهر و مجلای دیگری برای ظهور نبوغ و استعداد شگرف مسلمین در اروپا از طریق اندلس بود. این حضور در رشتههای مختلف هنری چون شهرسازی، معماری مساجد، کاخها، پارکها و پلها، ضرب سکه، خوش نویسی، زردوزی بر روی پارچه، نساجی و کاغذسازی، چشمگیر بود و در بطن خود دارای چنان روح زیباشناسانه و قدرت مندی بود که به همان صورت مورد تقلید اروپائیان قرار میگرفت.
در معماری، اولین نمونه شگفتانگیزی این حضور، مسجد جامع قرطبه است. مسجدی که یکی از معماریهای شکوه مند جهان اسلام است و در سال 168 هجری بنای آن توسط «عبدالرحمن داخل» آغاز شده و توسط هشام فرزندش در سال 177 هجری به پایان رسیده بود. این مسجد دارای 1392 ستون ازسنگ مرمر بود که با طاقهای نیمدایره مانندی به هم پیوند میخوردند در شب برای روشن کردن آن از ده هزار آویز و شمعدان بزرگ ساخته شده از مس استفاده میشد. (لازم به ذکر است که مسیحیان پس از تسخیر اندلس، با تخریب قبههای بزرگ مسجد و از بین بردن تزئینات دیوارها، محراب و منبر سعی کردند هویت اسلامی بنا را از بین ببرند گرچه حضور آیات قرآنی بر سنگهای محراب این هویت را حتی تا به امروز فریاد میکند.) عبدالرحمان دوم به تقلید از همین مسجد عظیم، مسجد جامع اشبیلیه را بنا نمود و با توسعه قصر قرطبه و نیز کشیدن دو خیابان در دو کناره رود «وادی کبیر»، گردش گاه بسیار زیبایی برای قرطبه فراهم نمود. این حاکم مسلمان، غرناطه را از حیث زیبایی و آبادانی بدان جا رساند که محققانی چون «مسیو سیمونه» و «اولوجیو»، غرناطه را شهر زیبایی و عظمت نامیدند.(2) هم چنین عبدالرحمن سوم (متوفی 350 هجری 961 میلادی) ملقب به «الناصر» پس از عبدالرحمن دوم، نقشی مهم و عظیم در فرهنگ و هنر اندلس دارد. یکی از مهم ترین کارهای این حاکم، ساخت شهری تحت عنوان «الزهرا» (در سال 324 هجری) بود. به نقل ابن خلدون، ناصر، با فراخواندن معماران، هنرمندان، معبدسازان، خطاطان و نقاشان از سراسر اندلس، بغداد، مصر و حتی قسطنطنیه، شهری بسیار زیبا با بناهایی باشوکه بنا کرد.(3) یکی از شکوهمندترین این بناها، قصر الزهرا و به ویژه تالار پذیرایی آن بود. در وصف این تالار آوردهاند: «این تالار زیر قبهای مرتفع که دیوارهای آن از سنگ مرمر بنا شده و با طلا و شنگرف تزئین شده و حوضی بزرگ و زیبا را در میان داشت، بنا شده بود. در وسط حوض، مجسمه کمنظیر و زیبایی نصب شده بود که از دهانههای آن آب میپاشید و امپراتور روم این مجسمه را با در گران بهای دیگر به خلیفه الناصر هدیه کرده بود. در این حوض از جیوه (زنبق) به جای آب استفاده شده بود که با وزش باد و یا ایجاد حرکتی، مایع جیوه به حرکت و جنبش درآمده و چون آیینههای شکسته و یا متحرک، نور و روشنایی را به اطراف منعکس میکرد، و گاهی چون درخشش برق در آسمان موجب لذت و خوشایند و یا ایجاد وحشت و رعب میکرد و گاهی حاضران در تالار دستهای خود را در برار چشمان خود قرار میدادند که از فشار نور و شدت برق آن بکاهند.»(4) به نقل «ابن عذاری» که با دقت و وسواس تعداد ستونهای کاخهای «الزهرا» را شمرده است، این کاخها 4313 ستون مرمرین داشتند.(5)
باغها و پارکهایی که در الزهرا ساخته شد این شهر را به یکی از زیباترین شهرهای جهان تبدیل نمود به قسمی که برخی مورّخان، این شهر و به ویژه قصر الزهرا را با افسانههای هزار و یک شب مرتبط ساختند. تزئین هنری این قصر با نقش و نگار آیات قرآنی و گچبریها و نقاشی های هنرمندانهای همراه بود که به تعبیری تا آن زمان، و همو خیال هیچ بلند پروازی قتدر به آفرینش نظیر آن نبود. در کنار قصر مسجد عظیمی نیز ساخته شد که یکی از بینظیرترین معماریهای اندلسی بود.
تمامی این هنرمندیها و معماریهای باشکوه، خود تمهید و مقدمهای برای «الحمراء» بود. این «لؤلؤی نشانه در میان زمرد» (به تعبیر شاعران مراکشی)، «شاهکار بیرغیب هنر اسلامی غربی» بود که مدت ها چشم اروپا را خیره کرد. الحمراء که شهر پادشاهان بنینصر بود به واسطه کاخ هایش به شهرتی افسانهای رسید و به جواهرنشانی پرشکوه تبدیل شد چنان که ویکتور هوگو در مدحش سرود: «ای حمراء، ای قصری که فرشتگان تو را چنان که در خیال آید تزئین کرده و نشانهای دل فریب دادهاند، ای قلعه با شکوه کنگرهدار که با گلها و بوتهها و شاخ و برگ پر نقش شدهای و اکنون به ویرانی میروی، شب هنگام که اشعه نقره فام ماه بر طاق نماها و دیوارهای تو پرده میافکند، آواز دلربا و سحرانگیزی از تو به گوش میرسد»(6) شگفتانگیزی و بیهمتایی الحمراء، محققان را به تلاشی رمزگشایانه در ادراک ماهیت این اثر برانگیخت و در این راه جهانبینی اسلامی همراه با آیات قرآن هزار توی هزار بطنش (ان للقرآن بطنا او سبعین بطون) و نیز عرفان رازورانه و عاشقانهاش، مبنا و مسند محققان و متفکران بسیار در رمزگشایی آثاری از این دست گردید. چنان که در شرح طاق منبتکاری الحمراء آوردهاند: «گفتهاند که طاق منبّتکاری الحمراء میخواهد به هفت آسمانی اشاره کند که در کتبیه قرآنی همراه آن ذکر شده است: (بزرگوار و متعالی است آنکه فرمانروایی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست ... آن که هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید. در آفرینش خدای رحمان هیچ خلل و بینظمی نمیبینی. پس بار دیگر نظر کن، آیا در آسمان شکاف میبینی؟ بار دیگر نیز چشم بگشا و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت). پس مطبق بودن این طاق با ردیفهای روی هم نشسته و هم نشینی شمسهها و چند ظلعیهای سازگار و بیهیچ رخنه را میتوان مثالی از طرح شگفت آسمان ها دانست که مخلوق حکمت الهی است. سخن قرآن بدین معناست که خلقت خداوند شبیه به آفرینش نقش پردازی است که با موضوع هم نشینی دقیق و هماهنگ و متناسب اشکال سازگار و حجمهایی سر و کار دارد که سخت و بیهیچ رخنهای به هم بستهاند. مبهوت ماندن ناظر خسته و درمانده در درک رمز نظم پنهان عالم مخلوق خدا هم چون حال ناظر نقوش گره است که ستارهها و چند ظلعیهای درهم بافتهشان گویی پیوسته به هم متبدل میشوند بیآنکه هندسه پنهان خود را بر ملا سازند. «گرابار» طاق مقرنس تالار دو خواهران را تجسم تعبیر «طاق دوار فلک دانسته که در شعر عربی کتیبه پای طاق آمده است. این شعر از شاعر اندلسی، ابنزمرک (795-733/1393-1333) است. روزنههایی که لابهلای کتیبه گشودهاند موجب بازی سایه و نور میشود، و ردیفهای مقرنس طاق، که ترکیبی ستارهگون و مطبق است، این نور را به ظرافت در مراتب طاق پخش میکند. گرابار نوشته است، «گویی این گنبد را گنبدی دوار مییافتهاند که گردش روزانه نور و تاریکی و منازل متغیر بروج را باز مینماید.» بخشهای ذی ربط شعر مذکور چنین است: «این جا گنبدی است چندان رفیع که از حد دید برون است، حس آن هم پنهان باشد و هم پیدا. جوزا دست خود (بهر کمک) سوی آن گشوده است و ماه بدر به نجوا سر پیش آورده. کواکب دری خواهند که درآن مأوا گیرند تا هم چنان در طاق فلک سرگردان نمانند... در طاق آن چه قوسها بر افراشتهاند، قوسهایی استوار بر ستونهایی که شامگاهان به نور مزیّن میگردد! گویی کواکب آسمانیاند که در مداراتشان همی گردند، و استنفجر، که چون آسمان را پیمود اندک آشکار شدن گیرد، در پرتو ایشان رنگ ببازد.»(7)
ارنست گامیبریچ نیز در کتاب پر نفوذ خود «تاریخ هنر»، نگارههای دلانگیز و نقوش پرمایه رنگین الحمرا را مدیون اسلام میداند: «که فضایی را به وجود آورد که در آن هنرمندان از مسائل دنیوی و امور واقع روی برگیرند و در سپهر رؤیایی و تخیلی خط و رنگ ناب سیر کنند.»(8)
این جا مجال سخن نیست که از رازهای پنهان و اسرار باطنی هنری سخن بگوییم که هنرمندش جهان را چون جلوهای از جمال بیهمتای وجود مطلقی واحد میانگارد و تمامی ذوق و استعداد خدادادش را در تصویرگری این جمال بیمثال به خدمت میگیرد که آن را باید در کتب و تألیفات مفصّلی که از سوی متفکّران نگاشته شده جستوجو نمود، اما میتوان از اثر شگفتانگیز این هنر بر تمدّنهای دیگر، به ویژه تمدن غرب که از طریق اندلس با این رمز و رازها روبه رو گشت، سخن گفت: این مقاله تنها ذکر مصادیقی محدود از این تأثیرپذیری است.
«هلن گاردنر» که در کتاب «هنر در گذر زمان» خود، گچ بریهای الحمراء را همتای خیالپردازیهای ظریف شاعران مسلمان میداند، در تأثیر سبک معماران الحمراء بر اروپا و آمریکا میآورد: «نفوذ این سبک بر هنر اسپانیا در سراسر سدههای میانه هم چنان قوی بود و تا دوره رنسانس نیز رسید و رگههایی از آن را میتوان حتی در هنر مستعمرات اسپانیا در قاره امریکا مشاهده کرد.»(9) البته در این جا ذکر نکتهای را ضروری میدانیم و آن عمد و قصد وسیعی است که در انکار یا دست کم، نادیده گرفتن تأثیرات هنر، فرهنگ و معماری اسلامی بر غرب، مجموعه تحقیقات و مطالعات غریبان را در بر گرفته است. هنگامی که کتب تاریخ دورههای مختلف مدارس امروز اسپانیا، از حضور مسلمین در اسپانیا، تنها به دو صفحه بسنده میکنند و از محققان منصف غربی کسی چون «گانیگوس» مستشرق اسپانیایی در مقدمه ترجمه کتاب «نفخالطیب» مینگارد: «ماریانا مورخ اسپانیایی و سایر مورخان بزرگ این کشور با احساسات ملی و تعصّب دینی همراه با دشمنی و کینهتوزی عمیق نسبت به عرب، همیشه تألیفات مورّخان عرب را تحقیر کرده و ناچیز شمردهاند، در نتیجه روش علمی بحث و مقارنه اسناد تاریخی عرب با نوشتارهای مسیحی را رد کردهاند و ترجیح دادهاند تألیفات خود را بر پایه دیدگاه مسیحیان از تاریخ گذشته تنظیم کنند، لذا تاریخ اسپانیای قرون وسطی با وجود تحقیقات مورخان معاصر، هم چنان جولان گاه خرافات و تناقضات است»(10) بنابراین نمیتوان انتظار داشت منابع مکفی و مستندی را در مجموعه آثار محققان غربی، (جز در موارد معدود و نادری) پیرامون بررسی این تأثیرات یافت. این وظیفه مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی جهان اسلام است که با ارسال محققان و نیز اختصاص رسالههای دکتری توسط دانشگاههای اسلامی و به ویژه ایرانی، این بخش از تاریخ غبار گرفته هنر و معماری اسلامی و به تعبیر جهانی را که قطعاً یکی از ناب ترین دورههای هنر و معماری اسلامی است، روشن سازند.
با این وجود خیرهکنندگی این آثار و نیز انصاف برخی محققان، نمونهها و مستندات تاریخی روشنی را از تأثیر هنر و معماری اسلامی بر غرب -هم چنان که «گاردنر» متذکر شده است- در برابر رویمان مینهد. به عنوان مثال «مارتین بریگز» در مقالهای تحت عنوان «معماری و ساختمان»، در کتاب «میراث اسلام»، وجود خصوصیات معماری اسلامی در کلیای ژرمینی دوپره -که در قرن نهم میلادی ساخته شد- را به حضور معماران مسلمان در اسپانیا و تأثیر آنان بر معماری این کلیسا مرتبط میسازد. از دیدگاه وی یکی از نمونههای دیگر این تأثیرات کنار هم قرار دادن گنبد و مناره به تقلید از معماری مسمانان است: «شکی نیست که در نظر معماران و مهندسین اسلامی، ساختمان گنبد و مناره پهلوی هم بسیار مطلوب بوده و این قسمت در (رن) نفوذ نموده به طوری که در بنای سنت پا، گنبد و برج پهلوی یکدیگر دیده میشود»(11) وی همچنین متذکر میشود در ساخت برج و باروی نظامی، اروپائیان از سبک معماری مسلمین در ساخت کنگرههایی به نام machicolation متأثر بودند: «در سوریه نظیر این کنگرهها که به دست مسلمین ساخته شده نیز کشف شده که متعلق به سال 729 بعد از میلاد میباشد. یکی از دروازههای قاهره که به بابالنصر معروف است (1087) و به وسیله معماران ارمنی ساخته شده، دارای ماچیکولیشن میباشد.
این ساختمانها از لحاظ تاریخی بر بناهای نظیر آن در اروپا از قبیل قصر گیارد (1184)، شاتیون (1186)، نورویچ (1187) و وینچستر (1193) تقدم دارد. بدین طریق واضح میگردد که جنگ جویان جنگهای صلیبی در معماری این قسمت را از اعراب آموختهاند.(12)
ساختمان کلیسا (که در اندیشه و حکمت مسیحی به مثابه تن عیسی بود) نیز از الگوهای معماری مسلمین بهرههای فراوان برد: «در سیسیل در سال 1132 کاپلاپالتینا، و در سال 1136 کلیسای مارتورانا و در 1154 لازیزا و در 1180 لاکوبا ساخته شد این بناها از حیطه تسلط مسملین خراج بود. ولی باید دانست که حتی اگر بناهای مذکور به وسیله نورمانها ساخته شده باشد باز مشخصات ساراسنیک (عربی) که در امالفی و سالرنو در خاک ایتالیا مشهود میگردد در آنها فراوان است.»(13)
نکته مهم تر در همین فضا تأثیر معماری اسلامی -به ویژه در استفاده از هلالهای نوکدار- بر معماری گوتیک است. این نکته گرچه در اکثر تألیفات مورخان هنر معمولاً نادیده انگاشته شده و از آن ذکری به میان نمیآید اما شباهت فوقالعاده برخی معماریهای گوتیک با معماری اسلامی (که در تصاویر زیر مشهود است) تقریباً هرگونه تردیدی در این تأثیرگذاری را از بین میبرد.
شرح مستند «بریگز» در این تأثیرگذاری چنین است: «سبک تزییناتی که در ساختمان برج و باروها بکار میرفت از بینالنهرین به قاره و از آن جا به ایتالیا نفوذ نمود و بعداً یکی از مشخصات معماری گوتیک گردید. حروفی که بر روی سنگ و چوب کنده میشده و در قرن نهم در مسجد ابنطولون در قاهره مشهود میگردد بعداً در ساختمانهای گوتیک دیده میشود بعلاوه نوشتن حروف کوفی هنگام اشغال ایالات جنوبی به وسیله مسلمین در فرانسه نفوذ نمود و در انگلستان نیز مواردی هست که نفوذ تزیینات ساختمانی عرب را در آن کشور مشهود میسازد از آن جمله بنای کلیسای «وست مینیستر» نشانه خوبی است. نقوشی که اعراب در چوب میکندند، بعداً در انگلستان بر روی فلزات معمول شد. طرح عرسبك و استعمال نقوشی هندسی جهت تزئینات محققاً جزو دیون ما به مسلمین محسوب میشود یعنی همان مسلمینی که خود مبدع اصول بسیاری در علم هندسه بودند. تمام آن چه گفته شد نکات بخصوصی بودکه مختصراً به ذکر آنها و بعداً به طور دوستانه در قرون وسطی در معماریهای مغرب زمین نفوذ بسیار داشته که در این مختصر ذکری از آن نگردیده است. در اسپانیا سبک ساختمانی اعراب تا اواخر دوره تجدد به خوبی پیش میرفت و مطالعه در این قسمت بسیاری از نکات مبهم و عجیب معماری اسپانیایی گوتیک را مشهود میسازد. بالاخره باید دانست که معماری اسلامی هنوز در بعضی از ممالک که به نظر ما عقب ماندهاند به نشو و نمای خویش ادامه میدهد.»(14)
آن چه تحت عنوان تأثیرپذیری معماری اروپا، از معماری اسلامی ذکر شد، مختص همان قرون اولیه آشنایی غرب با جهان اسلام بود. این معنا در دورههای بعد حتی پس از فتح اندلس به دست مسیحیان و نیز نهضت رنسانس که در معماری احیای دوره کلاسیک یونانی (با ساختمانهای پرشکوه و مجلل) را آرمان خود میدانست، ادامه یافت. اوجگیری سفر اروپائیان به شرق و شرح گزارشاتی که این مستشرقان و جهانگردان از زیباییهای رازگونه شرقی ارائه میکردند در الگوگیری معماری اروپا از مسلمین بسیار مؤثر بود. «شیلابلر» و «جاناتان بلوم» در کتاب ارزش مند خود «هنر و معماری اسلامی» با اختصاص بخشی تحت عنوان «تأثیر هنر اسلامی» از تداوم تأثیرپذیری معماری اروپا از معماری اسلامی و به ویژه اسپانیا، چنین سخن میگویند: «اسپانیا با آن بناهای چشم گیر، در دسترسترین کشور برای اخذ الگو از سوی اروپائیان بود. پیشتر در نیمه دوم قرن 18م/12هـ. آکادمی سن فرنادو، دو معمار به نام «خوان دویلانو» و «پدروروآرنال» را فرستاده بود تا به نظارت «خوزه دهر موسیلا»، ترسیمهایی از غرناطه و قرطبه (گرانادا و کوردوبا) بکشند، این ترسیمها در 1780م/1195هـ با عنوان (antigvedades qrabes de espena) منشتر گردید. هم چنان که این کشور با اقبال فزاینده جویندگان مناظر بدیع مواجه بود، الحمراء به تخیل کلامی و تجسمی غرب نفوذ پیدا کرد. «جیمزکاوانه»، مورخی که از 1802 تا 1809م/1217 تا 1224هـ در اسپانیا بسر برد، آثار عتیقه از دوران عربان (لندن 1813) را منتشر ساخت، و چندی نگذشت که ادبا و نجبای اروپایی و امریکایی چون «شاتوبریان»، «ویکتور هوگو»، «واشینگتن اروینگ» و «تئوفیل گوآتیه» با نگارش شرح مسافرت خود بدان جا کار او را پی گرفتند. هم سو با این گزارشهای کلامی گزارشهای تجسمی هم ارائه گردید: در سال 3-1832م/1248هـ «ژرالد پرانژه» از اسپانیا دیدن کرد و چهار سال بعد «سوغاتها، الحمراء غرناطه» (پاریس، 7-1836)، و به دنبال آن «بناهای تاریخی مسلمانان و مورها در قرطبه و اشبیلیه و غرناطه» (پاریس،1839) را که در واقع فقط به قرطبه و اشبیلیه میپردازد، منتشر ساخت. چند سال بعد هم او رسالهای در باب معماری مسلمانان و مورها در اسپانیا و سیسیل و شمال آفریقا (پاریس،1841) نگاشت و در آن به معرفی بناهای تاریخی شمال آفریقا در تونس، الجزایر و «بون» پرداخت. «جول گوری» و «اون جونز» در 1834م/1250هـ، تصویر الحمراء را کشیدند، گوری درگذشت و جونز یک تنه کار را ادامه داد و در 1837م/1253 تنها بازگشت. اثر آنان بنام نقشههای کف، نقشههای نما، برشهای مقطعی و تفصیلات الحمراء (لندن، 45-1836م/61-1252هـ) که در دو اطلس انتشار یافت کتاب الگوی معماران تلقی شد.»(15)
هم چنین یکی دیگر از مواردی که در معماری غرب تأثیر گذاشت، الگوگیری از الحمراء در ساخت تاترها و تالارهای موسیقی است. جان سوییتمن در کتاب «شرقزدگی، الهامات اسلامی در هنر و معماری انگلستان و امریکا» (1500-1920) چاپ کمبریج (1987) از افتتاح بنایی تحت عنوان «رویال پانوپتیکون» در سال 1856 در میدان لیسستر لندن سخن به میان میآورد که متأثر از طرحهای الحمرا بود و دو سال بعد از افتتاح، به «تالار موسیقی الحمرا» تغییر نام یافت. به زعم نویسندگان کتاب هنر و معماری اسلامی «بدون تردید این سبک به شیوهای شرقگرایانه در بعضی دیگر از سالنهای تئاترها و تالارهای موسیقی انگلستان و امریکا تثبیت گردید»(16) علاوه بر آن چه ذکر شد این نکته نیز لازم به ذکر است که در تاریخ هنر سبکی به نام سبک مد جنی (mude jar) در معماری و هنرهای تزیینی وجود دارد که «در واقع دستاوردهایی بود که پس از فتح مجدد اسپانیا، از مسلمین به جای ماند، اصطلاح مدجنی اساساً برای توصیف آثاری است که صنعت گران دستی مسلمان برای اربابان مسیحی اجرا کردند و از آن هنگام این اصطلاح برای توصیف آثار متأخر اسپانیایی در سنت اسلامی، به ویژه آجرکاری، گچ بری، آثار چوبی، و کاشی کاری که به شیوه مغربی انجام شدهاند، گسترش یافته است.»(17)
ادله و مصادیق پیرامون تأثیرپذیری معماری غرب از معماری اسلامی، بسیار فراتر از اسلام، مصادیق معدودی است كه تا بدین جا ذكر شد و تفصیل آن را باید در منابع مستندی چون «میراث اسلام» (چاپهای جدید آکسفورد) و کتب ارزش مند دیگری چون «شرقزدگی، الهامات اسلامی در هنر و معماری انگلستان و امریکا» (1920-1500) جستوجو نمود (هم چون بناهای تاریخی هند اسلامی که الهامبخش بسیاری از هنرمندان و معماران انگلیسی گردید) لیک پیش از اتمام این بخش ذکر نکتهای دیگر در این راستا خالی از لطف نیست که در سال 1976 موزه «مترو پولیتن» و کالج «هانتر» پروژهای را هدف آموزش ریاضیات متوسطه از طریق هنر آغاز نمودند. اولین قسمت این پروژه تماماً به نقوش هندسی اسلامی (که از بنیانهای تئوریک معماری و نیز اسلیمیهای هندسی اسلامی است) اختصاص داشت. طراحان این پروژه محققان، مؤلفان و معلمان ریاضی امریکا را به استفاده از این نقوش هندسی تشویق کردند: «طرحهایی که تجرد، منطق ذاتی و کلیتشان، آنها را به ابزارهای بسیار ارزش مندی برای تدریس موضوعاتی چون معرق کاری، جبر و گسترش هندسی تبدیل کرده است.»(18)
پی نوشت:
1. آل علی، دکتر نورالدین، اسلام در غرب (تاریخ اسلام در اروپای غربی)، تهران، نشر دانشگاه تهران، 1370.
2. همان، ص155.
3. همان، ص233.
4. اسلام در غرب، صص234 - 233.
5. هیلن برند، روبرت، معماری اسلامی، ترجمۀ دکتر باقر آیتاللهزاده شیرازی، ص444، تهران، نشر روزنه، 1380.
6. بلخاری قهی، حسن، سرگذشت هنر در تمدن اسلامی (معماری و موسیقی)، ص134، تهران، نشر حسن افرا، چاپ دوم، 1383.
7. نجیب اوغلو، گلرو، هندسه و تزئین در معماری اسلامی، ترجمه مهرداد قیومی بیدهندی، ص162، تهران، نشر روزنه، 1379.
8. گامبریچ، ارنست، تاریخ هنر، ترجمه علی رامین، ص131، تهران، نشر نی، چاپ دون، 1380.
9. گاردنر، هلن، هنر در گذر زمان، ترجمه محمدتقی فرامرزی، ص262، تهران، انتشارات آگاه، چاپ پنجم، 1381.
10. اسلام در غرب، ص3.
11. the legacy of islam, edited by the late sir thomas arnold & alfred guillaum pg158, oxford 1934
12.. ibid, 159
13. . ibid, 160
ibid, 164 - 165. 14
15. بلر، شیلا و امبلوم، جاناتان، هنر و معماری اسلامی، ترجمه اردشیر اشراقی، صص346-345، تهران، سروش، 1381.
16. چیلوز ایان و آزبورن، هارولد، سبکها و مکتبهای هنری، ترجمه فرهاد گشایش، ص147، نشر عفاف، تهران، 1382، چاپ دوم.
17. هندسه و تزیین در معماری اسلامی، ص121.
18. کونل، ارنست، هنر اسلامی، ترجمه دکتر یعقوب آژند، ص71، نشر مولی، تهران، 1376.
.........
منبع: كتاب حکمت هنر، زیبایی (مجموعه مقالات)، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
منبع الکترونیک: باشگاه اندیشه www.bashgah.net .
منبع :
دوشنبه
۲۴ خرداد ۱۳۹۵
۱۹:۳۰:۰۰
54369
![](https://media.abna24.ir/arts/media/2016/06/4205_-معماری-اسلامی-بر-معماری-اروپا-و-آمریکا.jpg)
اندلس (يا همان اسپانيای امروزی)، حلقه واسط فرهنگ و هنر اسلام و غرب است. حضور هشت صد ساله مسلمين در اين سرزمين و به بار نشستن عميق فرهنگ و هنر اسلامی، اسپانيا را پلی ميان دو تمدّن تبديل نمود.