چکیده:
هدف از تدوین این تحقیق این بود که داستان «خسرو و شیرین» را که در دو منظومه متفاوت آمده است به صورت تطبیقی با هم مقایسه کنم. آنچه که مرا بر آن داشت که این موضوع را انتخاب نمایم، شور و شوق نظامی و نوعی بی علاقگی فردوسی به داستان «خسرو و شیرین» بود. یعنی فردوسی آن شور و علاقهای که در داستانهای رستم و اسفندیار یا رستم و سهراب داشت، در این مورد نشان نمیدهد، ولی نظامی به صورتی بسیار پرحرارت به داستانسرایی پرداخته است.کلید واژه:
فردوسی، شعر حماسی و شعر غنایی، خسرو و شیرین،خسرو و شیرین فردوسی، خسرو و شیرین نظامی، نقد تطبیقیفصل اول:
مقدمه:پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
عظمت شخصیت و اثر فردوسی چنان است که حتی ترسیم گوشهای از آن سخت و دشوار و غیرممکن به نظر میرسد. شهرت جهانی او به خاطر خلق شاهنامه است. اثری که سند غرور و افتخار ملی ایرانیان است و جهانیان آن را به عنوان یکی از برترین آثار حماسی به حساب میآورند. زبان شاهنامه ساده، روان و خالی از ابهام و پیچیدگی است و به همین خاطر جماعت ایرانی همیشه آن را خوانده و در سینه خود محفوظ داشته، تا کنون که بدست ما رسیده است. به سبب این اتفاق فرخنده است که شاهنامه از گزند حوادث بر کنار مانده است. حکیم ابوالقاسم فردوسی، دهقان زادهی توس است. در روستای باژ، نزدیک طابران از نواحی توس به سال 329 هـ. ق مقارن با پایان کار دولت سامانی دیده به جهان گشود. گویا از جوانی شعر میگفته و از همان آغاز اشعارش حماسی بودهاند. با کلام، منطق، فلسفهی یونان، ادب عرب و تاریخ گذشتهی ایران آشنایی داشت. گفتیم دهقانزاده بود، «دهقانان، طبقه نجیب زادگان و فرهیختگان و حافظان آداب و سنن و خاطرات باستانی ایرانی بودند. فرزندان خانوادههای دهقانی در پرتو رفاه نسبی که داشتند و با برخورداری از آموزگاران شایسته، با دانش و اخلاق و آشنا به تاریخ و فرهنگ و سنتهای ایرانی به بار میآمدند.»
دهقانان از مالکان و ثروتمندان به شمار میآمدند، فردوسی هم صاحب ثروت و مکنت فراوان بود، ولی بعدها و در روزگار پیری با فقری طاقت فرسا مواجه شد، چرا که همهی مال و اموال خود را صرف انجام کار جاودانهاش کرد. آغاز سرودن شاهنامه هم زمان با پریشانی اوضاع خراسان بود و ظاهراً فردوسی تحت حمایت یکی از امیران توس بود. نسخه یی از گشتاسب نامهی دقیقی به دست فردوسی میرسد و او تصمیم میگیرد که کار شاعر را به اتمام برساند. هدف حکیم زنده کردن نام و یاد گذشتگان و بقای تاریخ اسلاف بوده است. شاهنامهی فردوسی متضمن تاریخ داستانی ایران است. ریشههای روایات آن از اوستا خصوصاً از یشتها ویسناها آغاز شد و با روایات دینی و تاریخی دورههای اشکانی و ساسانی تکامل یافته به دوره اسلامی کشید و سپس از نیمهی دوم قرن سوم در شاهنامههای منثور و رمانهای قهرمانی تدوین شده به دوران حیات فردوسی رسید. شاهنامه چه از حیث حفظ و روایات کهن ملی و چه از لحاظ تأثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری بزرگترین سرمایهی فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست که آن را قرآن عجم نام نهادهاند.
زبان فردوسی در بیان افکار مختلف ساده و روان و در همان حال به نهایت جزل و متین است، و بیان مقصود در شاهنامه ساده و بدون توجه به صنایع لفظی صورت میگیرد زیرا علو طبع و کمال مهارت گوینده به درجه یی است که تصنع را مغلوب روانی و انسجام میکند و اگر هم شاعر گاه به صنایع لفظی توجه کرده باشد، قدرت بیان و شیوایی و روانی کلام به انتخاب الفاظ فصیح و زیبا هم علاقه مند است و به همین سبب سخنش در یک حال هم ساده است و هم منتخب، هم روان است و هم حساب شده و دقیق، چنانکه روان تر از آن هم نمیتوان آورد، و چنین سخنی است که صفت «سهل ممتنع» به آن میدهند. یکی از خصایص فردوسی این است که در داستان گویی نمیخواهد خواننده و شنونده داستان متنفر و دلسرد و بدبین و نومید و بددل از کار بیرون بیایند به طوری که دیگر رغبت خواندن و شنیدن آن منظومه را نداشته باشند، و نیز او میخواهد که پهلوانان داستانهای او همه مظهر خصال و آزادی و جوانمردی و بزرگ منشی باشند. فردوسی با قدرت خلاقه ادبی و نیروی بلاغت و سخن آرایی دندههای زبر خشن و نیشهای گزنده داستان را سوهان کاری میکند و میتراشد، خار و خس اطراف و جوانب قصه را میپیراید و به تعبیر خودش «خو میکند». روی مناظر وحشتزای چندش آور حادثه، پردهی خطابه و بلاغت میکشد. حوادث وحشتزای را با فلسفه عقلی و حکمت عملی اخلاقی چنان توجیه میکند که خواننده را قانع و خرسند میسازد؛ و بالجمله مقدمات و اطراف و جوانب داستان را طوری ترتیب میدهد و چنان در بیان اجزای داستان سخن آرایی و ریزه کاری میکند که نه فقط از خشونت و زشتی عمل و وحشت و ناگواری حادثه میکاهد و موجب دلتنگی و ملال خاطر خوانندگان نمیشود، بلکه بر درجات میل و رغبت و شوق آنها چندان میافزاید که از خواندن و شنیدن ده بار و صد بار نیز خسته و ملول و دلتنگ نمیشوند. همین طور که شاهنامه خوانی در دربارهای سلاطین و امرا و سپهسالاران و رجال علم و ادب، و حتی نقالی قهوه خانهها و مجامع عمومی در مدت ده قرن یعنی حدود 30 نسل ایرانی امتحان داده است، و هنوز هم امتحان میدهد که هر کجا آهنگ شاهنامه خوانی صحیح بلند میشود. خود به خود گوشها و دلها را به طرف خود جذب میکند، و هر کس اندک ذوق و هوش داشته باشد بیاختیار بدان سو میگراید. با این اوصاف میتوان گفت شاهنامه به منزله سرچشمه جویبار فرهنگ ایران است. این کتاب است که بیش از هر کتاب دیگر روح قوم ایرانی را در دوران شادابی و سربلندیش در خود منعکس دارد. نلدکه با همه سخت گیری و مشکل پسندیی که دارد گفته است «شاهنامه حماسه ملی یی است که هیچ ملتی نظیر آنرا ندارد».
ارزش لفظی شاهنامه فقط به روی فارسی زبان گشوده است، ولی از لحاظ معنی، گوناگونی مطلب آن طوری است که تنها شکسپیر میتواند با آن برابری کند. ایلیاد که معروفترین حماسهی دنیاست، در مقابل پهناوری شاهنامه، کتابچه یی مینماید. حماسهی رزمی از پیوستگی و تکامل سرودهای کهن به وجود آمده که قدمت آنها به سپیده دم تاریخ میرسد؛ آمیختهیی بوده است از سرودههای مذهبی و ملی که اقوام مختلف برای تشجیع قوم خود به جنگ و ستایش از پهلوانان ملی سرودهاند و این سرودها سینه به سینه میگشته، تا سرانجام گویندهی بزرگی پدید آید و آنها را به صورت یکپارچه در منظومه یی جای دهد. خصوصیت حماسه کهن آن است که زاییده تخیل افراد متعدد در طی زمانی دراز است. ریشهاش در اعماق وجدان آگاه و ناآگاه قوم است، و به همین علت جنبهی ملی، خودرو و فراگیرِ آن قوی است. در میان سرودهای ملی و دینی، در عین ارتباط، رقابت هم بوده است. پهلوانان ملی، از جانب زعمای مذهبی چندان به چشم موافق نگریسته نمیشدند؛ زیرا آنان نیز بخشی از علاقه و توجه مردم را به خود معطوف میداشتند. قهرمان حماسه آمیختهیی از واقعیت و تخیل هستند. در حماسه انسان عادی شاخ و برگ میگیرد، بزرگ میشود، گاه در بعدهای خارق العاده جلوه میکند. این افراد باید در عین انسان بودن، واجد صفاتی باشند که نه در دسترس آدمی، بلکه مورد آرزوی اوست. از این رو در حماسه جنبهی آرمانی زندگی که بیشتر بودن و فراتر رفتن است، جای نمایانی دارد.
حماسه معمولاً بر گرد چند قهرمان بزرگ میگردد که آنان نماینده و تبلور قومیت خود میگردند، و بهترین خصائل مردم خویش را در خود منعکس دارند. البته حماسهی ملی باید بازگوکنندهی نبردی باشد که در راه اعمال حق جریان یابد. از این رو، نبرد در آن معمولاً دفاعی یا تنبیهی است، نه تعرضی. کتاب فردوسی از محدودهی حماسهی خالص فراتر میرود. با وسعتی که دارد کل مسائل انسانی - که در آن زمان شناخته بوده- در آن مطرح میشود. فردوسی کتاب خود را ناظر به «انسان ایرانی» میگرفت، که در عین حال همه انسانها را شامل میشود. در نظر او «سخن» بالاترین موهبت ایزدی بود: ز نیکو سخن به چه اندر جهان؟ ... رابط میان زمین و آسمان که زندگی گذرا و زندگی جاودانی باشد، و موضوع کتابش: «بزم و رزم ورای و دانش و دین و پرهیز.»
خلاصه، هر چه را که در این جهان و آن جهان به کار آید. در یک کلمه بگوئیم: کتاب تمام. شاهنامه را به دو دوره داستانی و تاریخی تقسیم کرده اند (گاهی به سه دوره: اساطیری - پهلوانی- تاریخی) دوران داستانی نزدیک به دو ثلث منظومه را در بر میگیرد و به پادشاهی همای چهرزاد ختم میشود.
دوران تاریخی عمدتاً، سرگذشت ساسانیان است تا حملهی اعراب در بخش نخست، داستانهای مربوط به ایران باستانی که سینه به سینه گشتهاند، حکایت میشود. این داستانها میتوانند کم و بیش یک هستهی واقعی تاریخی داشته باشند. ولی شاخ و برگ افسانه آنها را پوشانده است.
دورهی تاریخی شاهنامه، اسکندر و ساسانیان را در بر میگیرد. تاریخی است همراه با شاخ و برگ و چاشنی افسانه و آب و رنگ تخیل، که دیدگاه شاهان و موبدان و طبقه ممتاز کشور، در مشی دادن به آن مشهود است. با این حال، حاوی بعضی واقعیات درباره زندگی اجتماعی و فکری دوره ساسانی است که نظیر آن را در کتابهای دیگر نمیتوان یافت. در دوره ساسانیان سلطنتهای اردشیر بابکان و شاپور نخست و شاپور دوم و بهرام و نوشیروان و خسرو، دورههای عظمت جلال است و در سراسر عهد ساسانی، سه موضوع جنگ با رومیان و هجوم ترکان و مهاجمه بزرگ تازیان صاحب اهمیت است.
شعر حماسی و شعر غنایی:
به عقیدهی گروهی از محققان شعر حماسی از شعر غنایی متأخر و حتی نتیجه و دنبالهی آنست، زیرا بنا بر آنچه از ظواهر امر برمیآید آدمی زودتر از آنکه به وصف حوادث خارجی و اجتماعی و یا سایر امور بپردازد، خود را با سرودهایی مذهبی یا عشقی و یا اساطیری که بیشتر جنبه غنایی داشت، سرگرم میکرد. از جانبی دیگر، هیچ ملیتی بی جنگ و مبارزه پدید نیامد و پیداست که، در این نبردها پهلوانانی وجود داشتند که بر اثر شهرت خویش مایهی اعجاب شعرا شدند، چنانکه قهرمانیهای ایشان را در سرودها و اشعار غنایی وصف کردند.
از این طریق باید گفت که حماسه، اصلاً و اساساً از شعر غنایی پدید آمده و از آن منبعث شده است. دو اثر حماسی معروف و کم نظیر یونانی (ایلیاد- ادیسه) اصلاً منظومههای منفردی بودهاند که سازندگان آنها از منظومههای غنایی پیش از خود متأثر بودند. از این گذشته، از پیدا شدن روایات تا ظهور منظومههای حماسی فاصلهی ممتدی وجود دارد چنانکه شعر حماسی هیچگاه در آغاز تمدن و در حین تکوین تمدن و ظهور ملیت ملتی بوجود نیامده است، در صورتی که از اغلب ملل در آغاز حیاتشان منظومههای غنایی و سرودهای فراوان میتوان یافت و این دلیل بزرگی بر تأخر اشعار حماسی از اشعار غنایی است. باید یادآور شد که هیچ اثر حماسی، اگر چه به نهایت کمال فنی رسیده باشد، نمیتواند از افکار غنایی و غزلی خالی باشد و ما همیشه در بهترین منظومههای حماسی جهان آثار بین و آشکاری از افکار و اشعار غنایی مییابیم: در شاهنامهی استاد طوس داستانهای عشقبازی زال و رودابه، تهمینه و رستم، سودابه و سیاوش، منیژه و بیژن، خسرو و شیرین و ... و اوصافی که از زنان و معشوقگان زیبا شده از بهترین اشعار غنایی و در عین حال حماسی زبان فارسی است. اما چرایی اینکه شاهنامه را در شمار ادبیات حماسی میگذاریم به طور اختصار این است که اکثریت داستانها و مندرجات آن جنبهی حماسی دارد یعنی گویای مفاخر قرن، یادآور گذشتههای ملی و مبین چند و چون عناصر فرهنگ دیرین سرزمین ماست و بخشهای غنایی، عرفانی، عشقی و تعلیمی و وصفی شاهنامه همه در خدمت همین مقصد و کارگزار همین منظوراند؛ گر چه در ظاهر مطالبی جنبی و جدا از اصل حماسه مینمایند در حقیقت چنین نیستند و فردوسی به مدد آنها حماسهی ملی را آراسته است.
فصل دوم
داستان خسرو و شیرین فردوسی:داستان خسرو و شیرین از فردوسی در قسمت تاریخی شاهنامه در هنگام پادشاهی خسرو پرویز شروع میشود. خسرو در زمان پادشاهی پدر بی باک و خوشگذران است و زمانی با شیرین دوستی داشته است:
ورا در زمین دوست شیرین بدی
بدو بر چو روشن جهان بین بدی
پسندش نبودی جزو در جهان
ز خوبان وز دختران مهان
ز شیرین جدا بود یک روزگار
بدانگه که بد در جهان شهریار
به خاطر جنگهای طولانی با بهرام چوبین، خسرو از شیرین جدا مانده بود. بعد از کشته شدن بهرام، خسرو آهنگ بازگشت به نزد شیرین میکند. شیرین بعد از دیدار پیمان دیرین را به یاد او میاندازد. خسرو قصد ازدواج با او دارد که بزرگان مخالفت میکنند. خسرو همگان را در مجلسی جمع میکند و دستور میدهد که تشتی پر از خون گرم در مجلس به گردش درآورند:
-از آن تشت هر کس بپیچید روی
همه انجمن گشت پر گفت و گوی
سپس دستور میدهد که تشت را بشویند و آن را پر از مشک و گلاب کنند و آن را مجلس آورند و:
چنین گفت خسرو که شیرین به شهر
چنان بد که آن بی منش تشت زهر
کنون تشت میشد به مشکوی ما
بدین گونه پربو شد از بوی ما
ز من گشت بدنام شیرین نخست
ز پرمایگان نامداری نجست
از آن پس همگان خوشحال میگردند و خسرو با شیرین ازدواج میکند. مریم همسر خسرو و دختر قیصر امپراطور روم، موجب حسادت شیرین است و خسرو:
همه روز با دخت قیصر بدی
همو بر شبستانش مهتر بدی
ز مریم همی بود شیرین به درد
همیشه ز رشکش دو رخساره زرد
شیرین مریم را زهر میخوراند و او بعد از یک سال میمیرد. شیرین بانوی ایرانی میشود. شیرویه فرزند مریم، شانزده ساله میشود. بسیار چالاک و قوی است. خسرو او را به فرهنگیان میسپارد تا فرهیخته گردد، ولی بعداً به سوءظن او را به زندان میافکند. فردوسی پایان کار خسرو را به گونه براعت استهلال اشاره میکند:
چو برخیزد آواز طبل رحیل
به خاک اندر آید سر مور و پیل
زاد فرخ که از فرماندهان سپاه خسرو است، به او خیانت میکند و قیصر امپراطور روم را در حمله به ایران تشویق میکند، ولی از ترس جان، سعی میکند تا با توطئه شاه را از سلطنت خلع نماید. او با سپاه به زندان میرود و شیرویه را آزاد میکند و به سلطنت میخواند. خسرو و شیرین در بستر آرمیده اند که:
-همه پاسبانان به نام قباد (شیرویه)
چو آواز دادند کردند یاد
شیرین خسرو را بیدار میکند و ماجرا بر آنان فاش میگردد. آن دو قصد پناهنده شدن به کشوری بیگانه دارند که در هنگام فرار دستگیر میشوند. شیرویه آنان را در تیسفون تحت نظر دارد و :
-به دستور فرمود زان پس قباد
کز و هیچ بر بد مکن نیز یاد ...
بپاشد به آرام ما روز چند
نباید نماید کس او را گزند
شیرویه پدر را به کارهای ناپسند بسیار متهم میکند، ولی وقتی سخنان پدر را میشنوند، پشیمان میشود و :
-به خوالیگران شاه شیروی گفت
که چیزی ز خسرو نباید نهفت
به پیشش همه خوان زرین نهید
خورشها برو چرب و شیرین نهید
در مدت اسارت، شیرین تنها یار و غمگسار خسرو است و او:
-همه خوردنش از دست شیرین بدی
که شیرین به خوردنش غمگین بدی
بدخواهان پیوسته شیرویه را میترسانند:
نشسته به یک شهر بی برد و شاه
یکی گاه دارد یکی زیر گاه
شیرویه قصد کشتن پدر مینماید، ولی هیچکس یارای انجام این کار نیست. تا اینکه شخصی میآید که:
-دو چشمش کبود و دو رخسار زرد
تنی خشک و پرموی و لب لاژورد
پر از خاک پای و شکم گرسنه
تن مرد بیدادگر برهنه
ندانست کس نام او در جهان
میان کهان و میان مهان
و زاد فرخ که پیوسته در هراس است، او را مأمور کشتن خسرو میکند:
-یکی کیسه دینار دادم ترا
چو فرزند او یاد دادم ترا
یکی خنجری تیز دادش چو آب
بیامد کشنده سبک پرشتاب
آن شخص به سوی خسرو میرود و
-سبک رفت و جامه از او درکشید
جگرگاه شاه جهان بر درید
به پیچید و بر زد یکی سرد باد
به زاری بر آن جامه بر، جان بداد
فردوسی این شخص را«مهر هرمز»معرفی میکند، ولی نمیگوید که کیست، و بدین سان خسرو کشته میشود:
-شد آن پادشاهی و چندان سپاه
بزرگی و مردی و آن دستگاه
جهان را مخوان جز دلاور نهنگ
بخاید به دندان چو گیرد به چنگ
( همان وقت که قلون جگرگاه بهرام چوبین را به خون کشید، جگر پرویز نیز باید به خون کشیده میشد. این است عبرت تاریخ). شیرویه از خبر کشته شدن پدر متأثر میشود، دستور میدهد که از بازماندگان او نگهداری کنند. بعد از پنجاه و سه روز شیرین را به درگاه میخواند. شیرین او را دشنام سخت داد؛ ولی باجبار همراه گروهی از سالخوردگان به نزد او میرود. شیرین خوشبختانه در مقابل شیرویه میایستد و در برابر هر اتهامی از خود دفاع میکند. در پاسخ اتهام جادوگری، روی خود را میگشاید و میگوید که جادوی من، زیبایی من است. اما
چو شیروی رخسار شیرین بدید
روان نهانش ز تن بر پرید
ورا گفت جز تو نباید کسم
چو تو جفت یابم به ایران بسم
و بدین صورت بیقرار شیرین میشود و از او تقاضای ازدواج میکند و حاضر میشود که تمامی آرزوهای او را برآورده سازد. نخست اینکه تمام اموال و دارایی شیرین را به او باز دهد. دوم اینکه درخواست کرد که با همه خدمتکاران و بندگان دربار ملاقات کند، و سوم اینکه شیرین اجازه رفتن به دخمه خسرو میخواهد و در آنجا زهر مینوشد و جان میبازد. (همان طور که شیرین به مریم زهر خوراند و او را کشت خودش هم توسط زهر کشته شد) شیرویه نیز در اثر مرگ شیرین بیمار میشود و او را زهر میخورانند.
-که شیرویه را زهر دادند نیز
جهان را از شاهان پر آمد قفیز
داستان خسرو و شیرین فردوسی کوتاه است و داستانسرای بزرگ توس، به مانند داستانهای بزرگ شاهنامه چندان با شوق به داستانسرایی نپرداخته است و به صورتی تقریباً جسته و گریخته به همراه داستانهای دیگر، گوشه چشمی بدان میاندازد و حتی به مانند داستان بیژن و منیژه به جنبه غنایی آن نیز چندان توجهی ندارد.
داستان خسرو و شیرین نظامی:
نظامی داستانسرای نازکخیال، زمینهی داستان را از فردوسی گرفته است. پیش از شروع داستان به شیوهی براعت استهلال«کلمهیی چند در عشق»بیان میکند و شرح عشق و قدرت و صلابت و اقتدار آن را بازگو میکند:
-مرا چون هاتف دل دید دمساز
برآورد از رواق همت آواز
که بشتاب ای نظامی زود، دیرست
فلک بد عهد و عالم زود سیر است
بهاری نو برآر از چشمه نوش
سخن را دست بافی تازه درپوش
و
-مرا کز عشق به ناید شعاری
مبادا تا زیم جز عشق کاری
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشقست و دیگر زرق سازی
همه با زیست الا عشق بازی
«شنیدم عاشقی را بود هستی
و ز آنجا خاست اول بت پرستی»
همان گبران که بر آتش نشستند
ز عشق آفتاب آتش پرستند
نظامی داستان را فردوسی وار آغاز میکند:
-چنین گفت آن سخنگوی کهن زاد
که بود ش داستانهای کهن یاد
که چون شد ماه کسری در سیاهی
به هرمز داد تخت پادشاهی
سپس به تولد و دوران کودکی و جوانی خسرو و خوشگذرانیهای او اشاره میکند. شاپور ندیم هنرمند او از شیرین دختر زیباروی ارمنی صحبت میکند و خسرو را به او علاقه مندی میسازد. شاپور به نزد شیرین میرود و با تریسم نمودن چهره خسرو، او را دلباخته میسازد. شیرین به عشق خسرو بر پشت شبدیز دیدند به سوی تیسفون فرار میکند، ولی در این زمان خسرو از ترس پدر، که قصد گوشمالی وی را دارد، به ارمنستان میرود. هنگام فرار، خسرو و شیرین را در چشمهیی در حال شستشو میبیند، ولی به حکم جوانمردی، از تماشای او دست میکشد:
-جوانمردی خوش آمد را درب کرد
نظرگاهش دگر جایی طلب کرد
ولی بیان سحرانگیز نظامی از پشیمانی خسرو بسیار زیبا است:
-بهاری یافتم زو بر نخوردم
فراتی دیدم و لب تر نکردم
و یا
-زنم چندان طپانچه بر سر و روی
که یا رب یا ربی خیزد ز هر موی
مگر کاسوده تر گردم در این درد
تنور آتشم لختی شود سرد
ولی
-فلک چون کارسازیها نماید
نخست از پرده بازیها نماید
بازی تقدیر چنین است که شیرین در ایران و خسرو در ارمنستان در انتظار یکدیگر باشند. هرمز، پدر خسرو، در توطئه یی کور میشود و خسرو به ایران میآید و به جای پدر مینشیند، ولی در این زمان شیرین به ارمنستان بازگشته است.
خسرو پیوسته در اندیشه یار است:
ز یک سو ملک را بر کار میداشت
ز دیگر سو نظر بر یار میداشت
در اثر قیام بهرام چوبین، خسرو به روم فرار میکند:
در آن غوغا که تاج او را گره بود
سری بود از میان کز تاج به بود
در هنگام فرار، خسرو در شکارگاهی با شیرین ملاقات میکند و هر دو سرخوش و فارغ از هر دغدغه یی از مصاحبت یکدیگر لذت میبرند.
خرامان خسرو و شیرین شب و روز
به هر نزهت گهی شاد و دل افروز
گهی خوردند میدر مرغزاری
گهی چیدند گل در کوهساری
توصیفهای نظامی کم نظیر است. مواردی که فردوسی تقریباً به آنها نپرداخته، ولی نظامی با استادی و مهارت سخن آرایی نموده است. شیرین خسرو را به بازگرداندن تخت و تاج تشویق میکند:
-جوانی داری و شیری و شاهی
سری وبا سری صاحب کلاهی
ولایت را ز فتنه پای بگشای
یکی ره دستبرد خویش بنمای
خسرو برای چاره به روم میرود و به همراهی سپاه روم، بهرام چوبین را شکست میدهد. نظامی در این قسمت به صورت مختصر توضیح میدهد و خود میگوید که این موضوع را گوینده دیگر یعنی فردوسی بیان نموده است و:
همان لشکر کشیدن با نیاطوس
جناح آراستن چو پر طاووس
نگویم چون دگر گوینده یی گفت
که من بیدارم ار پوینده یی خفت
چون من نرخ کسان را بشکنم ساز
کسی نرخ مرا هم بشکند باز
خسرو با مریم دختر قیصر ازدواج میکند و در ایران تاجگذاری مینماید. شیرین به تیسفون میرود و حسادتهای زنانه آشکار میگردد و قلم توانای نظامی آنها را به زیبایی ترسیم میکند، ولی فردوسی چندان به آنها اشاره ننموده است. داستانسرایی نظامی باشکوه تمام با شرح و دلدادگی شیرین ادامه مییابد و سپس پادشاهی شیرین و رها کردن تخت شاهی و رفتن او به نزد خسرو مطرح میگردد. قهر و عتاب شیرین شکوه عظیمی به داستان میبخشد.
اوج زیبایی داستان و شکوه عشق در داستان فرهاد کوهکن است. فردوسی از فرهاد نامی نمیبرد، ولی نظامی آخرین کلام را در داستانسرایی و عشق بیان میکند. جلوه و شکوه واقعی عشق در این قسمت نمایان شده است. فرهاد نمونه یی از عشق و ایثار است. تصویری که نظامی از فرهاد به دست داد، باعث شد که او در ادب فارسی، مخصوصاً در غزل، جاودان شود. شخصیت فرهاد، در این داستان، بسیار پراهمیت تر از شخصیت خسرو است. گفتگوی خسرو و فرهاد درخشندگی و زیبایی عمیق دارد و از آثار جاودان ادب فارسی است. فرهاد در اثر عشق شیرین کوه سخت را میشکند و در اثر حسادت و غیرت خسرو، از شنیدن خبر دروغین مرگ شیرین جان میبازد.
مریم، همسر خسرو، در اثر بیماری میمیرد. فردوسی علت مرگ او، زهری را که شیرین بدو خورانده بود، میداند، ولی نظامی به خاطر علاقه و مهری که به قهرمانان داستان خود دارد، هیچگونه خلاف و نادرستی به آنها نسبت نمیدهد.
خسرو برای گوشمالی دادن به شیرین، با شکر، زیبارویی از صفاهان ازدواج میکند. در این قسمت داستان، نیایش شیرین به درگاه یزدان پاک درخشش خاصی دارد:
خداوندا شبم را روز گردان
چو روزم در جهان پیروز گردان
شبی دارم سیاه از صبح نومید
در این شب رو سپیدم کن چو خورشید
داستان فرهاد و نازهای شیرین و خسرو تمامی فضای داستان را میپوشاند و نظامی همچنان هنرمندانه آنها را ترسیم میکند. شیرین ترین و مسلماً یکی از غنی ترین جنبههای شعر غنایی فارسی، غزلسرایی باربد از جانب خسرو نکیسا از جانب شیرین است که عمق و زیبایی و جذابیتی حیرت آور به این نثر اثر میبخشد.
-نکیسا بر طریقی کان صنم خواست
فرو گفت این غزل در پرده راست
مخسب ای دیده دولت زمانی
مگر کز خوشه مییابی نشانی
برآی از کوه صبر ای صبح امید
دلم را چشم روشن به خورشید...
و پاسخ باربد از جانب خسرو چنین بود:
«... نسیم دوست مییابد دماغم
خیال گنج میبیند چراغم
کدامین آب خوش دارد چنین جوی
کدامین باد را باشد چنین بوی
مگر وقت شدن طاووس خورشید
پرافشان کرد بر گلزار جمشید
مگر سروی ز طارم سر برآورد
که ما را سربلندی بر سر آورد...
خسرو با شیرین ازدواج میکند و زندگی شادمانه یی شروع میشود.
سرانجام به پایان غمبار داستان میرسیم. شیرویه که در سر هوس شیرین دارد، شب هنگام، دزدانه به خوابگاه پدر میرود و :
-به بالین شه آمد تیغ در مشت
جگرگاهش درید و شمع را کشت
چنان زد بر جگرگاهش سر تیغ
که خون برجست از و چون آتش از میغ
و اوج دلدادگی و وفاداری در این قسمت است که خسرو به تلخی جان میبازد، ولی شیرین را از خواب خوش بیدار نمیکند. با مرگ خسرو، نظامی- برخلاف فردوسی- دیگر چندان علاقه یی به طولانی تر شدن داستان ندارد. شیرین در دخمه خسرو، خود را با خنجر میکشد. نظامی ترجیح میدهد که شیرین با خنجر خودکشی کند تا زهر بخورد؛ چه در این صورت صلابت عشق را بیشتر نمایان میگردد.
تحلیل داستان:
فردوسی هیچ منبع مکتوبی را برای داستان خود معرفی نمیکند و مانند اکثر داستانهای خود، داستان خسرو و شیرین را نیز جزو شنیدههای خود به حساب میآورد. مردی کهن که داستانهای قدیم ایرانی را به خاطر دارد، این داستان را برای سرایندهی طوس نقل میکند تا او نیز با جادوی نظم خویش آن را جاودانه سازد:
-کهن گشت این نامه باستان
ز گفتار و کردار آن راستان
همی نو کنم گفتهها زین سخن
ز گفتار بیدار مرد کهن
و یا در توصیف ایوان خسرو نقل آن را به داستان نسبت میدهد و از یک ایرانی روشندل کهن سال که 120 سال زندگی کرده، شنیده است:
-ازدیوان خسرو کنون داستان
بگویم که پیش آمد از راستان
چنین گفت روشندل پارسی
که بگذاشت با کام دل چارسی
نظامی نیز گر چه ادعا میکند که به منبعی مکتوب در شهر بردع دسترسی داشته، ولی هیچ نام و نشانی از این کتاب به دست نمیدهد و متأسفانه پژوهشگران نیز به چنین کتابی دست نیافته اند.
قدیمی ترین منبع تاریخی که در آن شرح حال خسرو پرویز، پادشاه ساسانی آمده تاریخی طبری است. گزارش تاریخ طبری در سلطنت هرمز، پدر خسرو و جنگ پدر و پسر با بهرام چوبین، سردار دلاور ایرانی و جنگ و صلح با رومیان، کودکی و آغاز کار خسرو به حکومت رسیدن شیرویه، تقریباً منطبق با نقل شاهنامه است و جز در موارد کم اهمیتی نظیر طرز تلفظ اسامی با هم تفاوتی ندارند. ولی راجع به ارتباط خسرو با شیرین و چگونگی آشنایی خسرو با وی و داستان شورانگیز عشق فرهاد و شیرین چیزی مشاهده نمیشود. فردوسی ماجرای خسرو و شیرین را در داستانی مستقل نمیآورد و به گونهیی کم اهمیت به این داستان میپردازد، ولی نظامی با ظرافت و دقت آغاز تا انجام داستان را دنبال میکند. فردوسی حتی در مورد اصل و نسب شیرین و چگونگی آشنایی خسرو با وی توضیحی نمیدهد ولی نظامی تمامی زوایای داستان به صورت زنجیرهای به هم پیوسته را نشان میدهد. استادی و مهارت داستانسرای بزرگ طوس در دیگر داستانهای شاهنامه به خوبی نمایان است، ولی به این داستان چندان راغب نبوده است و در چنین میدان خالی است که نظامی خوش میتازد و گوی سبقت از داستانسرایان میرباید. فردوسی چنانکه ویژگی شعر حماسی است، وقایع داستان را آن طور که شنیده یا خوانده است، هنرمندانه ترسیم میکند و شاخ و برگی بر آن نمیافزاید، نظامی با تخیل بسیار قوی و نازک خیالی بیمانند خود، برای انسجام بخشیدن به داستان، چنانکه ویژگی شعر تمثیلی(دراماتیک) است، شاخ و برگ فراوان بر آن میافزاید و داستان را به صورتی که خود میخواهد و دوست دارد، بیان میکند و در سراسر آن عواطف و امیال و آلام شاعرانه موج میزند.
نظامی از فردوسی تأثیرپذیری بسیار دارد، ولی هیچگاه گفتههای او را تکرار نمیکند، بلکه با زیرکی و هنرمندی به جنبههایی که فردوسی به آنها نپرداخته و یا به اجمال بیان داشته، به تفضیل سخن میگوید.
نظامی به قهرمانان خود عشق میورزد و در احساسات آنها شریک است شخصیت اصلی داستان شیرین است که به گونه یی ممتاز و درخور تعمق مطرح میگردد. مسلماً اوزان ایده آل نظامی است و حالتها و احساسات او را به زیبایی و مهارت به تصویر میکشد. در مرگ او چنین میسراید:
-زهی شیرین و شیرین مردن او
زهی جان دادن و جان بردن او
چنین واجب کند در عشق مردان
به جانان جان چنین باید سپردن
همسر نظامی که آفاق نام داشته، بسیار مورد علاقه شاعر بوده است و او در مرگش اندوه بسیار میخورد و در این داستان پیوسته تصویر همسر را در ذهن داشته است.
فردوسی شیرین را مسئول مرگ مریم میداند، ولی نظامی چنین گناهی به او نسبت نمیدهد. شیرین در تمام دوران دوری از خسرو به او وفادار میماند و زمانی که با خسرو است، به خاطر اینکه پیمان زناشویی با او نبسته، هیچگاه عنان پارسایی از دست نمیدهد؛ هر چند که پیامدهای بسیار اندوهباری برای او دارد. شیرین است که سرانجام «مردانه» در راه عشق جان میبازد. فرهاد شخصیت ممتاز دیگر داستان نظامی است. ارزش و مقام او همسان شیرین است. عشق او به شیرین پاک است و هیچ رنگ نیاز جسمانی ندارد. ولی فردوسی در شاهنامه هیچ نامی از فرهاد نمیبرد.
فردوسی و نظامی، هر دو اوضاع اجتماعی زمان داستان، درگیریها، جنگها، نامردیها، محرومیتها و تمایز طبقاتی را نشان میدهند، ولی نظامی به گونه یی عمیق تر و ظریف تر به این موضوعها اشاره میکند. البته ارزش هر داستان در جای خود محفوظ است و هر یک حلاوتی خاص خود دارد. نظامی نیک میدانست که در سرودن شعر و داستانسرایی نمیتواند با فردوسی رو در رو بایستد چه در آن صورت با ناکامی روبرو میشد. با ذهن نوجو و خلاق خود، بدون درگیر شدن با شیوه پیشینیان، ضمن قبول تأثر از بزرگان پیش از خود، به خلق شاهکاریهایی پرداخت که پیوسته در ادب فارسی خوش درخشیده اند.
معرفی شخصیتهای داستان:
شیرین همسر خسرو پرویز رومی بود. او که از با صلابت ترین زنان در دوره تاریخی بوده، نمونه اعلای زنانی است که شوهر را چون موم در دست خود دارند و او را به هر شکلی که اراده کنند در میآوردند. چهره او در شاهنامه حتی از خسرو و شیرین نظامی نیز استوارتر ترسیم شده است.
شاهکارش در مرگ پرافتخار اوست، و در فریب و حسرت دادن شیرویه و انجام خواستهای سه گانه او (این که شیرویه به اموال او و داراییهای خسرو چشم نداشته باشد و به شیرین اجازه آخرین دیدار و وداع با جسد شوی را بدهد)، و آنگاه که شیرویه شرور و طماع و خوش خیال منتظر است تا شیرین پس از انجام خواست سوم به همسری او درآید با حرکتی قهرمانانه مرگ بر روی جسد خسرو را بر خفت زناشویی با شیرویه ترجیح مینهد. چهره او در شاهنامه در ایام اسارت نسبت به وضعیت مشابه خسرو و شیرین بسی پرتحرک تر و مقاوم تر تجسم یافته است. البته با همه آب و رنگی که شخصیت شیرین دارد، در شاهنامه از او به اختصار حرف زده شده ست. این نظامی است که بعد، او را بر اریکه ماجرایی پرپیچ و خم مینشاند. شیرین ستاره بزم است نه زن رزم. در چالاکی و رعنایی نظیر ندارد و در نهایت دلارایی است. ثعالبی دربارهاش میگوید: «بوستان حسن و رشک ماه تمام بود» و پرستارانش گواهی میدهند که از زمان هوشنگ به این سو، یعنی ازآغاز خلقت، احدی چون او «بر تخت ناز» ننشسته است. از وصفی که فردوسی از شیرین کرده است در ابتدای داستان، چنین بر میآید که وی زنی فصیح و زبان آور نیز بوده است و علاوه بر دلبری و افسونگری و شیرینی، عقل و تدبیری به کمال داشته و با یک دیدار، پرویز را که در هوسناکی شهرتی داشت رام خود ساخته و البته خود نیز به پای او نشسته و از دلداری و پرستاری و وفاداری و مهربانی هیچ باز نگرفته و سرانجام در وفای او جان باخته.
در ادب پارسی و نیز در شاهنامه نخستین بار است که بر میخوریم به زنی که در وفاداری به عشق و عزت زندگی خود را به سر میآورد. از این جهت، شیرین شبیه به کلئوپاترای مصری در تراژدی شکسپیر میشود: معشوق رفت و عزت رفت و بزرگی رفت؛ دیگر چه جای ماندن؟ هر دو همین را با خود میگویند.
خسرو پرویز: xosrow پرویز پسر هرمزشاه که گاهی او را پرویز و زمانی خسرو میخواندند. هرمز، خسرو را سخت دوست میداشت و پیوسته با وی بود.
و اما شخصیت خسرو شاهنامه مجموعهای است از کاوس، گشتاسب و بهرام گور. تلون طبع او به کاوس میبرد، جبن او به کاوس و گشتاسب، حیله گری و دسیسه بازی و خویش کشی وی به گشتاسب چنانکه نه تنها برترین پهلوان و سردار عصر بلکه دو خال خود، بندوی و گستهم را میکشد و در قضایای کور و سپس کشته شدن پدرش هرمز دهم تا حدودی مقصر است اما روح ماجراجوییش به گشتاسب و بهرام گور ماننده است منهای رشادت این یک.
قدرت طلبیاش به اندازهی شخصیت ستیزی اوست. در هنگام ضعف حقیرترین و رقت بارترین روحیه را از خود بروز میدهد و از هیچ خواری و تزللی رویگردان نیست. اما هر گاه فرصت پیدا کند هر کاری ولو جنایتکارانه ترین آن از او ساخته است.
خسرو آنقدر ضعیف نهاد است که وقتی پدرش که سپاهیانش او را کور کرده اند از او سه چیز آرزو میکند (هر روز دیدن پدر، فرستادن مردی داستانسرا با دفتری از رزم شاهان برای سرگرمی و کشتن بندوی وگستهم- اگر چه بعدها خسرو آن دو را به سبب اغراض شخصی کشت) به درخواست اول عملاً عمل نمیکند، دومی را به عذر این که دبیر کهن از پس آن کار برمی آید از سر باز میکند، و سومی را هم به این دلیل کار در گرما گرم تهدید بهرام ممکن است مزید بر مشکلات شود مردود میشمارد. فردوسی در همان جا خسرو را به صفت چرب زبان و شیرین سخن در برابر هرمز «پیر نستوه» میخواند.
همچنین فردوسی شرح میدهد که چگونه خسرو پرویز در آخر عمر به بیدادگری روی نهاد و «از ایران و توران برآورد گرد»؛ مردم همگی وی را نفرین میکنند، هر کسی از گوشهیی سر به عصیان برمیدارد، رومیان به ایران لشکر میکشند و تاراجها و ویرانگریها و ... و سرانجام وی به دست پسر و شورشیان گرفتار و به دست غلامی کشته میشود. او هر وقت که قافیه را تنگ میبیند به جبران مافات میپردازد و موقتاً به داد متمایل میشود.
شیروی: دورهی شاهان ساسانی، در گوش کودکان اذان نمیگفتند ولی پدر در گوش فرزند خود نامی میگفت و نامی دیگر را آشکارا بر فرزند مینهاد و چون در سال پنجم پادشاهی خسرو پرویز از مریم همسر شاه کودکی متولد شد، خسروپرویز نام «قباد» را در گوش کودک گفت و نام آشکار او را شیروی نهاد.
ماجرای شیروی در شاهنامه از جهت متعددی شایان توجه است. از جمله، فردوسی برخلاف نظامی که شیرویه را شرور بالفطره و مطلق و کسی که از همان بچگی شرور است خوانده. از هر گونه مطلق سازی شخصیتی مثل تطهیر کامل خسرو و تشنیع بیقید و شرط شیروی خودداری و به نقل هر آنچه به عنوان شواهد و واقعیات در دست داشته مبادرت کرده است. شیرویه شاهنامه با تاریخ مطابقت دارد. او اگر از کودکی نشانههای شرارت از خود بروز میدهد به نظر میرسد منبعث از تربیت در محیط پر از تجمل و فساد و تنپروری دربار پدر باشد، پس نه شگفت اگر پسر در فساد، روی دست پدر بلند شود، حتی پدر را بکشد و نامادریش شیرین را به خود خواند. آنچه که بیش از هر چیز بیانگر علل و موجبات تلاش و تدنی نظام پرویزی بلکه ساسانی میتواند باشد نامههای شیرویه و خسرو زندانی به یکدیگر است که هر یک میکوشد تا ویژگیها و کارهای بد دیگری را به دیده انتقاد بنگرد، و اما شیروی مطابق پیشگیری خسرو به زهر خادمان کشته میشود و مجموعه فساد کامل.
فصل سوم:
توصیف حماسی و غنایی:مقایسهای میان توصیفات فردوسی و نظامی تا حدودی میتواند نمونه یی از تفاوت دو نوع از این لحاظ باشد. برای مثال ماجرای تخت طاقدیس و باربد به تنهایی راز توفیق هر یک از این دو استاد را در نوع ادبی مربوطه آشکار میکند. گزینش فردوسی از این ماجرا تماماً در جهت گزینش عناصر حماسی و دست کم عناصری است که مغایرتی با نوع حماسی پیدا نمیکند. این داستان با آن که در شاهنامه به تفضیل بیان شده (پنج صفحه مطابق چاپ مسکو) ولی نحوه توصیف فردوسی با نظامی کاملاً متفاوت است زیرا اطناب فردوسی در جهت حماسی است چه این تخت هویتی اسطورهیی دارد و به تنهایی حاوی تاریخ و سرگذشت قوم ایرانی است. از عصر ضحاک تا پرویز هر پادشاهی چیزی به یادگار بر آن افزوده، جز اسکندر اجنبی که آن را در مسیر ستیز با مظاهر قومیت ایرانی تباه کرده است؛ اما بزرگان ایران برای حفظ میراث گذشته آن را «نهان داشتند» تا آن که پرویز امر به بازسازی آن داد. پیداست ذی سهم بودن 48 پادشاه در آن اطناب مذکور را اقتضا میکند. در برابر، تمامی داستان باربد تنها در حدود دو صفحه بیان شده و تمامی پیرایههای غنایی آن حذف گردیده است. فردوسی از آن همه الحان باربد که نظامی به طور کامل ذکر کرده فقط آنهایی را برگزیده که «پهلوانی» باشد. فردوسی حتی الحانی را برمیگزیند که نامشان مغایرتی با اهداف حماسه پیدا نکند: داد آفرید، پیکار کرد، سبز در سبز، نظامی در توصیف مفصل خویش از تخت دقیقاً به جنبه هایی پرداخته که مورد توجه فردوسی نبوده است. کل ماجرای شیرین در شاهنامه از هنگامی آغاز میشود که شیرین همسر خسرو است و بدین سان تمامی مقدمات و ماجراهای عاشقانه این دو که در خسرو و شیرین با آب و تابی تمام وصف شده در شاهنامه حذف شده است؛ زیرا ذکر آنها حماسه را از روال و لحن حماسه خارج میکرده است. در برابر، داستان بهرام چوبین که به جهت جنبههای رزمی و حماسی آن همه در شاهنامه به تفصیل برگزار شده در خسرو و شیرین نظامی در نهایت اختصار است. همچنین ماجرای حسادت شیرین به مریم و زهر کش کردن او در شاهنامه فقط در دو بیت بیان شده است ولی در اثر نظامی به جهت مایههای غنایی آن بسیار مفصل و حتی بعد از مرگ مریم هم به صورت یک رشته نامههای طنزآمیز خسرو و شیرین به یکدیگر ادامه مییابد. مرگ خسرو هم همین تفاوت بارز را نشان میدهد، چنان که فردوسی آن را به گونه یی عادی بیان میکند و در مقابل، نظامی ماجرایی از عشق پرشور را از آن پدید میآورد. فردوسی ماجرای شیرین پس از مرگ شوی را با حالتی حماسی به توصیف میکشد و چهره یی مردانه از شیرین به دست میدهد ولی نظامی سعی در هر چه سوزناکتر پرداختن داستان است و این قسمت اوج پرداخت غنایی نظامی در این داستان. اساساً عمده هنر نظامی در توصیفاتی از نوع مینیاتوری است و آسمان و زمین را برای وصفهای شاعرانه به هم دوختن. بیشتر تأثیرپذیریهای مقلدان فراوان نظامی هم از همین توصیفات است، و نه از شیوه نقل داستانی او.
نقش تشبیه و استعاره در توصیف:
معمولاً تصاویر فردوسی اعم از تشبیه و استعاره و غیره فی نفسه کمتر تازگی دارد ولی آنچنان که ریچاردز میگوید تازگی صوری تصاویر نباید ما را بفریبد زیرا چه بسا تصویر ممکن است تمامی جزئیات و دقایق خود را تا سر حد تبدیل به یک اسکلت محض از دست بدهد ولی در زنده کردن ادراکات شاعر همان تأثیری را داشته باشد که تصاویر دقیق و پرزرق و برق دارد. نمونه هایی از تشبیه در داستان خسرو و شیرین:
-بمی بر پراگند مشک و گلاب
شد آن تشت بی رنگ چون آفتاب (بیت 3473)
-هم آنگاه رومی بیامد چو گرد
بدو گفت شاه ای گنهکار مرد (بیت 3728)
-ز درگاه رفتند سیصد سوار
چو باد دمان تا لب جویبار (بیت 4043)
«اما استعاره چنان که دیگران هم گفته اند در شاهنامه نسبت به تشبیه در اقلیت قرار دارد. زیرا پیداست حماسه محصول روزگارانی است که هنوز ذهنیت انسان پیچیدگی نیافته و او هنوز از عالم عینیات و محسوسات فاصله نگرفته است».
با تشکر . . .
فهرست منابع:
1-آفرین فردوسی- دکتر محجوب، محمدجعفر- انتشارات مروارید- 13782-از رنگ گل تا رنج خار- سرامی، قدمعلی- شرکت انتشارات علمی و فرهنگی- 1383
3-از رودکی تا شاملو- بهادری فر، بهناز- نشر آوای دانش- 1383
4-برگردان روایت گونه داستانها و پیامهای شاهنامه فردوسی به نثر- دکتر ریاضی، حشمت الله- نشر اوحدی- 1383
5-برگردان خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجوی به نثر ساده- نفیسی، احمد- انتشارات تهران- 1380
6-تاریخ ادبیات در ایران- دکتر صفا، ذبیح الله- جلد اول- انتشارات فردوسی- 1378
7-حماسه سرایی در ایران- دکتر صفا، ذبیح الله- انتشارات فردوسی- چ سوم
8-درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی- حمیدیان، سعید- انتشارات ناهید- 1383
9-دیوان شاهنامه- فردوسی، ابوالقاسم- براساس نسخهای از چاپ مسکو- نشر پیمان- 1379
10-سرو سایه افکن، درباره فردوسی و شاهنامه- دکتر اسلامی ندوشن، محمدعلی- انتشارات یزدان- 1387
11-غم نامه رستم و سهراب- دکتر شعار، جعفر- دکتر انوری، حسن- نشر قطره- 1378
12-فردوسی- ریاحی، محمدامین- انتشارات طرح نو- 1376
13-فرهنگ نامههای شاهنامه- رستگار فسایی، منصور- تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1379
سایت:dbase.irandoc.ir
14-بررسی نظرگاههای فردوسی و نظامی از داستان خسرو و شیرین- دکتر خائفی، عباس- دانشگاه گیلان
15-مقایسه داستان خسرو و شیرین فردوسی با نظامی- اقبالی، ابراهیم.
-------------
فروغ شعبانپور