همایون امامی در مقاله"محرم در آینه مستند" به معرفی مستندهای مناسبتی محرم و مستند" نخل عزا" از مجموعهء چتر سبز نخل جهرم، دکتر احمد ضابطی جهرمی، اربعین ناصر تقوایی و... درفصلنامه فرهنگ و هنر شماره 66 پرداخته است.
مستندهای قوم نگارانه محرم:
تعزیت عاشورا، با شیوههای ویژهای که دارد، در تاریخ کهنسال ما بیسابقه نبوده و نیست. مراسمی که تبارشناسیاش ما را به دور دست تاریخ میبرد.به دوران باستانی، به زمانی که افراسیاب دست به خون سیاوش آغشت و از آن پس برپائی مجالس تعزیت در سوگ وی در ایران زمین رایج شد. مراسمی که در دوران اسلامی نیز همچنان پائید. چهره اگر دیگر کرد، لیکن سرشت نهان همان بود.این سرشت نهان همراه با اشکال دیگر بروز و ظهور فرهنگهای قومی، به صورتهای مختلفی راه داد که اقوام مختلف ایران در اجرای این مراسم پیش گرفته بودند. برگزاری تعزیه، سینهزنی، زنجیرزنی، قمهزنی، تابوتگردانی(نخلگردانی)، شام غریبان، برخی از صور مختلف اجرای این مراسم محسوب میشوند. مراسمی که علاوه بر اجرای اخروی، تشفی خاطر عزاداران را نیز در پی دارد.“ساختن شبیه شهیدان و تابوتهای تمثیلی شهیدان و آئینهای حمل آنها در دستههای عزا در فرهنگ ایران، پیشینهء بسیار دراز دارد. نمونهء برجسته و معتبر آن، آئین سوگواری سالانه مرگ سیاوش و حمل و گرداندن تابوت اوست. بنابر روایتهای تاریخی، مردم فرارود (ماوراء النهر) تا نخستین سدههای اسلامی، هر ساله در مراسم یادمان سال مرگ سیاوش، قهرمان اسطورهای ایران که خون پاکش به ناحق بر زمین ریخت،شبیه او را میساختند و در عماری یا محملی میگذاشتند و بر سر زنان و سینهکوبان و نوحهخوانان در شهر میگرداندند.”1
سینمای مستند همواره از فرهنگ و سنن این مرز و بوم تغذیه کرده و بر آن افزوده است. از سادهترین منسک و آئین گرفته تا پیچیدهترین پدیدههای فرهنگی،هیچیک از نگاه کنجکاو و پرسشگر دوربین مستند مخفی نماندهاند.
بسیاری از این فیلمها با انگیزه قومپژوهی(قومشناسی یا قومنگاری) به ثبت آئینهای سوگواری محرم و یا سایر مناسک مرتبط با آن پرداختهاند. برخی در چند و چون اجرای آن کاوش کرده و آنرا در ارتباط با مناسک قبل از اسلام(مثلا تعزیه سیاوش)و نیز سایر آئینهای باستانی ایران،مورد مطالعه قرار دادهاند تا از یکسو تأثیرات این آئینها را بر تطور آن روشن کنند؛و از سوئی دیگر آنرا همچون شکل تبدیلیافتهای از آئینهای باستانی مورد پژوهش قرار داده باشند. شخصا در ارتباط با فیلمهای مستند مرتبط با عاشورا، به فیلمی که با چنین رویکردی به مراسم نگریسته باشد برخورد نکردم. آثار دیده شده غالبا از موضع قومنگاری به موضوع پرداخته و تنها هم و غم خود را معطوف ثبت صادقانه آن ساخته بودند.اگرچه در مورد سایر فیلمهای قومپژوهی میتوان کوشش قومشناسانه سازنده آنرا - نه همچون یک کارگردان،که به مثابه یک قومشناس- به روشنی دید. به عنوان نمونهای از این دست، میتوان به فیلمهای بلوط(1374)ساخته نادرا فشار نادری،پیر شالیار(74-1373)،ساخته فرهاد ورهرام اشاره کرد.
از میان فیلمهای مستند ساخته شده درباره محرم، به فیلمهائی برمیخوریم که فاقد ارزش- های قومشناختی بوده و اصولا به این قصد نیز ساخته نشدهاند.در آغاز، قومنگاری و یا تهیه فیلمی فرهنگی در شناخت ایرانزمین مطرح بوده است، که با سمتگیری سیاسی-اجتماعی، و به دنبال آن اندیشیدن تدابیر مناسب شرایط فرهنگی، با رویکردی زیبائیشناختی، فیلمی عمدتا با ارزشهای سینمائی(نزدیکی به نوعی سینمای شاعرانه)،پدید آمده است. نمونه شاخص این دست فیلمها، فیلم اربعین(1349)،ساخته ارزشمند ناصر تقوائی است.
در ادامه جستوجو با فیلمهائی روبهرو میشویم که سازنده آن، یکسره هموغم خود را معطوف وجه زیبائیشناسی فیلم ساخته و کوشیده است،با دستیابی به فرم جدید،در عرصه مستندی قومنگاری،طرحی نو درافکند.در این فیلمها مراسم و باورهای مردم همچون حاشیهای تلقی شدهاند که بر متن ابداعات سینمائی و تجارب بیانی،زیبائیشناختی قرار گرفتهاند.با این مقدمه به بازخوانی و معرفی فیلمهای یادشده میپردازیم.فیلمهائی که هر یک به رغم کاستیهایشان از رایحهای خاص برخوردارند.
نخل عزا ،از مجموعهء چتر سبز،نخل جهرم(1376)، دکتراحمد ضابطی جهرمی
نخل عزا یکی از بخشهای مجموعهء مستند چتر سبز، نخل جهرم است که به نقش نخل در برگزاری مراسم سوگواری محرم میپردازد. راوی در آغاز فیلم میگوید:"این فیلم تصویری است از مراسم آئینی در بزرگداشت قیام امام حسین و یارانش، که بازتاب است از عاشورای جهرم"
فیلم با نمای درشتی از پرچم عزا شروع میشود. فریاد حسین حسین دستهجات عزادار به گوش میرسد. مردی در بالای نخل شاخ و برگهای آنرا با اره میبرد و بر زمین میاندازد. گروهی دیگر در پائین با استفاده از همان شاخ و برگها،تابوتی شبیه به نخل درست میکنند؛ قطع شاخه و برگهای دخرت که سرانجام به قطع خود درخت میانجامد؛با عزاداری دسته- جات عزا همراه است و در کنار آن گروهی به د رست کردن تابوتی از نخل.راوی میگوید: در تاریخ است که فردای شهادت امام حسین و یارانش، قبیلهء بنی اسد از شاخ و برگ نخل تابوتها ساختند؛ بر پیکر آنها نماز گزاردند؛و به خاک سپردند.هرسال در ایام عاشورا، برای نمادین ساختن تابوت امام حسین و یارانش نخلهائی بریده و قربانی میشوند.
در پایان تابوت آمده میشود به میدان عزا میآید؛ اجرای تعزیه در میدان حس و حال فیلم را پیش برده و با آتش زدن خیمهها به اوج میرساند. در این قسمت از مجموعه و به ویژه در این فصل،ضابطی استفادهء درخشانی از مونتاژ به عمل میآورد. کاربرد درست ریتمی تندشونده با نماهائی از تعزیه و کودکان اسیر و گوسفندی که به رسم قربانی خونش ریخته میشود؛ گریه کودک پس از بر زمین ریخته شدن خون گوسفند،و خیمههای به آتش کشیده شده با ترکتازی اشقیاء که سواره از کشته پشته میسازند؛حس غریبی به وجود میآورند.که بر قوت تأثیر فیلم میافزاید.
در ادامه درخت بریده شده تکهتکه میشود.اینجا نیز تمهید تدوین موازی آنچنان به کار گرفته میشود که با تکهتکه شدن نخل فریاد یا حسین یا حسین سوگواران،به هوا بلند میشود.نخل با امام حسین برابر نهادی شده خود به شهیدی دیگر تبدیل میشود.و یا به عبارتی دیگر مظلومیت حسین بن علی در قالب نخل تجسیم دیگر مییابد.
مجموعهء این عوامل از نخل عزا مستندی زیبا و تأثیرگذار ساختهاند. شاید وقتی اینگونه در ارزشهای فیلم سخن رفت،بیراه نباشد اگر به تنها کاستی فیلم نیز اشارهای رود.شروع و تداوم فیلم به گونهای حساب شده و موزون پیش میرود. لیکن پایان فیلم آنچنان نیست که باید باشد. فیلم اگرچه نرم ولی یکباره به پایان میرسد. مشکل پایانی از این دست مشکل ریتم نیستم که بتوان با یک کادانس آنرا رفع و رجوع کرد. مشکل روایت سات. روایتی که مخاطب را در اوج برانگیختگی حسی با پایان ماجرا روبهرو میسازد. گفتار فیلم یکدست نیست. تعداد راوی(یکی از زبان نخل و دیگری راوی روایتی به صیغهء سوم شخص در بیان روایات تاریخی و غیره) مشکل چندانی را حل نکرده و بر تأثیرگذاری فیلم نیفزوده که حتی لحن نه چندان گرم راویان پتانسیل حسی مونتاژ را گاه خنثی نیز کرده است. با وجود این موارد، نمیتوان از توفیق ضابطی به عنوان سازندهء یکی از تأثیرگذارترین مستندهای عاشورائی یاد نکرد. فیلمی که قوت ساختار و تأثیر خود را ازمونتاژ به وام میستاند و از این بابت همچون نمونهای با ارزش الگوسازی بالا،نام خود را به ثبت میرساند.
اربعین (1349)/ناصر تقوائی
بیتردید اربعین یکی از معروفترین فیلمهائی است که در زمینه مراسم عاشورا ساخته شده است. نگاه تصویرگرای تقوائی در این فیلم گاه آنچنان مخیل میشود که به مستندی شاعرانه تنه میزند.به یاد بیاوریم عبور زنی تنها در کوچههای تاریک بوشهر را زمانی که بخشوی نوحهخوان از تنهائی و رنج زینب(س)سخن میگوید؛و یا تجسم واقعه کربلا که با استفاده از نقوش پرده نقالی و نور ساطع شده از تکه شیشههای رنگی پنجرههای مشبک و قدیمی خانههای بوشهر که در مجاورت فضای تاریک درون اطاق،به خوبی اندیشه نبرد نور و ظلمت را به ذهن متبادر میکند.و دیگر،فیلم شیوه خاص بوشهریها را در سینهزنی به نمایش میگذارد.این صحنهها که تماما با لنز تله فیلمبرداری شده است؛فضائی بسته را به نمایش میگذارد که با کاربرد لنز تله و افزایش حس فشردگی فضائی(همچون یکی از ویژگیهای شاخص این نوع لنز)بر فضائی مختنق دلالت دارد.متناسب با اشعار نوحه،تقوائی برون برشهائی به تصاویر عبور زن از کوچههای تاریک بوشهر،کشاورزی با استفاده از گاو آهن یا اسکلهء متروک و غیره میزند؛ تمهیدی ظریف که صرفنظر از ارزشهای زیبائیشناختی،در گسترش بار معنائی فیلم نقش مهمی ایفاء میکند.
فیلم ابعاد متعددی دارد.علاوه بر وجه قومنگاری آنکه متأسفانه در درخشش فرمهای زیبای تقوائی از اعتباری علمی محروم شدهاند؛ میبایست به شناختی اشاره کرد که تقوائی از زندگگی و شیوههای معیشتی مردم بوشهر بهدست میدهد. بوشهر زمانی بندر بازرگانی مهمی تلقی میشده است. بندری که در زمان ساخته شدن فیلم رونق تجاری خود را از کف داده و بومیان خود را ناگزیر از توسل به دریا و تکه زمینی خرد ساخته است. تقوائی با تأکید بر شیوههای ابتدائی کشاورزی و صیادی،به فقر بومیان اشاره میکند؛ و از اینراه سویهای اجتماعی-سیاسی برابر فیلم میگشاید.
نخل(1356)/فرهاد ورهرام
ورهرام از دستپروردگان دکتر نادر افشار نادری، مردمشناس معروف ایرانی است. کسی که کوشیده است با فیلمهایش، پس از وی جای او را سبز نگاه دارد. به ویژه با فیلمهائی چون تاراز(68-1366)، قتل شتر در کاشان(1370)،پیر شالیار(74-1373).در نخل که ورهرام همواره از آن همچون سیامشقی در کارنامه فیلمسازی خود یاد میکند؛ مراسم نخلگردانی در روستای ابیانه تصویر میشود. ورهرام در گفتوگو با نگارنده،نخل را به واسطهء گرایش به ساختاری نمایشی و نگرشی نه چندان عمیق به زمینههای اجتماعی- فرهنگی اجرای مراسم مناسک اثری ضعیف توصیف کرد. وی سکوت فیلم در برابر مسائل مهمی چون تقسیم کار، تولید اجرای مراسم با توجه به موقعیت متفاوت شخص متولی، وقفی بودن اجرای مراسم،رفتار مردم ابیانه در طی برگزاری عزاداری،تناسب ابعاد نخل با عرض کوچهها و ارتباع تاقیها،نمونهای از این کاستیها محسوب داشت.
از دیگر سو فیلم به واسطه ساختار تدوینی غیر روائی و نیز کاربرد گونهء خاصی از موسیقی، از سبک و سیاق فیلمهای قومپژوه دور شده و از این بابت اصول اولیه فیلمهای مردمشناختی را نقض میکند.اگرچه فیلم را از نظر ارزشهای سینمائی و حس ارتقاء داده و آنرا جذاب میسازد.به عنوان نمونه میبایست به شروع زیبای فیلم اشاره کرد که ابیانه را در آستانهء برگزاری مراسم،محیطی پر رمز و راز معرفی میکند.در این میان نمایش کوچهها،فرم معماری خاص خانهها، پیرزنی که با قامت خمیده از خانه خارج میشود؛ درهای قدیمی و پنجرههای مشبک(ارسی)،فضای حسی خاصی آفریده است که بر رمز و راز استوار است. موسیقی خاصی تصاویر یادشده را همراهی میکند که به رغم بافت غربی و نامأنوسش، در تشدید حس صحنه نقش مؤثری ایفاء میکند.نخل،در پایان مراسم،به جایگاه همیشگی خویش بازگشته و تا سال بعد انتظاری طولانی را میآغازد.انتظاری که در تنهائی سپری میشود.ورهرام با تأکید بر شخصیت پیرزنی تنها که واپسین نماهای فیلم را همراهی میکند؛ بر تنهائی نخل و مراسم اشاره میکند.
آنچه در فیلم به نحو محسوسی دیده میشود غلبهء فضای نمایشی بر فضای واقعی رخداد است.موردی که بستر تمامی کاستیهای علمی فیلم شده آنرا از اعتبار یک فیلم قومپژوه با موضوع محرم محروم میسازد.
نخل(1374)/ابراهیم فروزش
فروزش در نخل، آنطورکه در میاننویس آغاز فیلم میگوید، به مراسم سنتی عزاداری در گناباد میپردازد. بیهیچ اطلاعاتی دربارهء موقعیت جغرافیائی این شهر و تأثیر بافت کویری آن بر اجرای مراسم. فیلم با کوبیدن سنج شروع میشود.راوی با کلیگوئی،اطلاعاتی بیان میدارد:هرسال در ماه محرم با آوای سنج و کوبش زنجیرها،نخل قدیمی نیز از خواب یک سالهاش برمیخیزد،تا همچون دیگر سیاهپوشان حاشیه کویر در سوگ سرور شهیدان شرکت جوید. نخلبندی و تزئین نخل،به عنوان تابوت برای مردگان جوان، مشاهیر و یا افراد محبوب، سابقهای هزاران ساله در این دیار داشته ولی از دوران صفویه، مراسم نخلگردانی همراه با سینهزنی و شبیهسازی به شکل امروز در مراسم عاشورا متداول گردیده است.در ادامه ن خل از جایگاه مخصوصش بیرون آورده شده و مورد تزئین قرار میگیرد. سپس عزاداران کنار آن به سینهزنی میپردازند.در ادامه تعزیهای اجرا میشود و در پایان نخل واپسین چرخش خود را بر دوش عزاداران انجام داده مجددا به جایگاه مخصوص خود باز میگردد.
فروزش در چند وچون برگزاری مراسم دقیق نشده و گذشته آنرا به روشنی واشکافی نمیکند.او تنها به دادن گزارشی از اجرای مراسم بسنده میکند.گزارشی که بخشهای آغاز و میان و پایان مراسم را نشان میدهد.فروزش در گزارش خود به عزاداران نزدیک نشده و در صحنهء تعزیه است که کمی جلو رفته و از عواطف تحریکشدهء سوگواران،تصاویر درشتتری میگیرد.حفظ بیدلیل فاصله با مراسم و فقدان نگاهی ژرفکاو،نخل را در حد گزارشی سردستی ولی نسبتا خوشساخت از برگزاری مراسم محرم باقی نگاه میدارد.موسیقی در فیلم خوب بهکار گرفته شده است؛به ویژه در صحنهء پایانی که همنوائی سازهای متعدد ارکستر،در شرایطی که نخل بسیار سنگین بر دوش سوگوران همچون پر کاهی دور خود میچرخد؛نوای پرشکوه و تأثیرگذاری سرمیدهد.نوائی حاکی از قدرت ایمانی جمعی.
فیلم از ظرافتهای دیداری و بیانی نشانی ندارد و تنها میتواند همچون گزارشی پذیرفتنی از مراسم نخلگردانی در بیرجند ارزیابی گردد.
پولکه یک آئین مذهبی(1381)/مجید صباغ بهروز
پولکه آئین ویژهای است که در ایام سوگواری محرم،در روستای شیشوان حوالی عجب شیر اجرا میشود.مشعلی سنگین مملو از آتش پیشاپیش پولکهگردان حرکت میکند؛و به ددنبال آن پولکهگردان با چرخاندن پولکه که زنجیری است با پارچههای انبوهی آغشته به نفت سیاه،او را دنبال میکند.در اجرای این مراسم،خطر سوختگی امری حتمی است و به همین دلیل پولکهگردانها که جوانانی داوطلب و پرانرژی هستند؛پس از مدتی ناگزیر از کنار گذاشتن آن میشوند.پولکه فیلمی است که بادقت و ریزبینی میکوشد از طریق گفتوگو با عوامل و متولیان و مجریان مراسم،چندوچون مراسم را واشکافی کند.پرسشهای صباغ بهروز با تأکید بر جزئیات آنچنان کامل است که موردی از ابهام برای مخاطب باقی نمیگذارد.مجریان در گفتوگو با دوربین نکاتی را بیان میکنند؛که همچون تکههای یک پازل تصویر مراسم را کامل میکند.روایات آنها از مراسم و زمینههای اجتماعی-مذهبی و نیز پیشینهء آن بیشتر در تأیید و تکمیل سایر نظرات است؛تا در تقابل با آن،لیکن نیاز به یک جمعبندی و استنتاج از سوی کارگردان ضروری مینماید.موردی که با هشیاری صباغ بهروز از قلم نمیافتد.به این صورت که در پایان فیلم،شاهد تکرار نقطهنظرات فردی هستیم که خاستگاه مراسم را لحظهای میداند که امام حسین در شب عاشورا با خاموش کردن شمعها و مشعلها فرصتی برای گریز در اختیار همراهان خود قرار میدهد.آنها که میروند،حضرت زینب برای ممانعت از آگاهی دشمنان از این واقعه،به روشن کردن مشعل میپردازند.
صباغ بهروز از گمانهزنی در مورد خاستگاه این مراسم و انتساب آن به کیش زرتشتی به همچون یک احتمال غافل نمیماند.گمانهای بطلانش،نه در روند تحقیقی علمی که در پرسمانی از مردم شیشوان بیان میشود.
فیلم از تدوینی روان برخوردار است؛نورپردازی صحنههای داخلی گفتوگو به گونهای طراحی شده که نزدیکی خود را به نور طبیعی حفظ کند.موردی که به کمک بیان ساده و صادقانه اهالی شیشوان بر صمیمت فضای فیلم افزوده و فاصلههای مراسم را تا مخاطب به حداقل میرسانند.مورد دیگری که این صمیمت را تقویت میکند استفاده از زبان آذری است. تمامی افرادی که در فیلم مورد گفتوگو قرار میگیرند؛به زبان آذری تکلم میکنند؛و انتقال معانی صحبتهایشان از طریق زیرنویس صورت میپذیرد.
گزینش زوایای دقیق و درست برای دوربین و قاببندیهای حسابشده همواره مخاطب را در بهترین مکان برای نظاره مراسم قرار میدهد.تنوع دیدگاههای دوربین و نیز رعایت تمهیدات تداوم دیداری بر روانی تدوین فیلم افزوده و از پولکه اثری دیدنی آفریده است.اثری دینی که آنرا در جایگاه یک اثر قومنگار شایسته به ثبت میرساند.
سوگ و سماع(1381)/مهدی منیری
فیلم را که میبینی یکسره در بیزمانی و بیمکانی گم است.حالا زمانش را میشود به صورتی کلی ایام محرم دانست. ولی دقیقش را اگر بخواهی که مثلا تاسوعاست یا عاشورا، محرم است یا صفر،پاسخی نمییابی.کارگردان در یادداشت کوتاهی فیلمش را اینطور معرفی کرده است:«نوع خاصی مراسم سوگواری در ماه محرم و ماه صفر،در یکی از روستاهای شهرستان بابل،به وسیلهء دو عدد چوب به نام کرب که با حالتی سماعگونه و بسیار منظم اجرا میشود.»2
فیلم میبایست حداقل این اطلاعات را به بیننده بدهد.که زمان دقیق رخداد چه زمانی است و مکان دقیق آن کجاست.تا فیلم از هویتی برخوردار شود که بدان نیاز دارد.از این رهگذر ارزشی اسنادی فیلم هم افزایش مییافت.ولی در صورت فعلی فیلم چیزی نیست مگر جستوخیزی با دو گوی کوچک که از بههم خوردنش صدائی ایجاد میشود.اینگونه فیلم از چیزی روشن سخن میگفت و به آن استناد میکرد.فیلم از این حداقل هم حتی بهرهای ندارد.و همانطورکه گفتم در بیزمانی و بیمکانی غرق است.فیلم با عزادارانی که در زیر بارانی سیلآسا به عزاداری مشغولند شروع میشود.دو گوی چوبی را که در دست دارند برهم میکوبند.و در همان حال به هوا جست میزنند،و بار دیگر این حرکت تکرار میشود. نماهای درشت از چهرهها،آنهم با نوری که بیشتر به شیک بودن تصاویر پردازش شده است.فیلم بیشتر به یک تجربه میماند.به سیامشقی که نوآموزی به قصد تقرب به سینما انجام داده است.حال چرا اینگونه جستوخیز میکنند؛و موجودیت این دو گوی کوچک چوبی از کجا آمده و ناظر بر کدام حادثهء تاریخی است؛نامعلوم باقی میماند.
فیلم از ساختاری منقطع و سست برخوردار است.اجزاء مختلف نه در ارتباطی ساختاری که بیشتر به صورت چیدمانی فیزیکی در مجاورت هم قرار داده شدهاند.موسیقی بین نوایهای اصیل بومی و نوعی موسیقی غربی که به قصد رنگ و لعاب بخشیدن به صحنهها،تصاویر را همراهی میکند.همان فضای نیمبندی که هم با باران و جستوخیز عزاداران ایجاد شده بود در همراهی با چنین موسیقیای از بین میرود.صرفنظر از ارزشهای مذهبی و معنوی،جوانان ما باید بیاموزند که بایستی از جدیتی به مراتب بیشتر و دقت نظری بسیار افزونتر به مناسک و آئینهای قومی بنگرند.
کاروان(1380)/محسن امیر یوسفی
کاروان فیلمی است پر زرق و برق، باشکوه و تأثیرگذار."همه ساله در شهر سدهء اصفهان، کاروانی به راه میافتد که در آن تمام شخصیتهای واقعی و غیر واقعی حماسهء کربلا بازسازی میشوند. این فیلم نگاهی به این کاروان دارد."3بانی این کاروان شخصی است به نام مهدی پیمانی، که بسیار تندمزاج و عصبی به نظر میرسد.عصبیتی ناشی از جدیت بیش از حد او در برگزاری مراسم و ایمانی که به کارش دارد؛ ایمانی که او را وامیدارد تعزیهخوانها را کتک هم بزند. وی در برابر دوربین از لزوم اطاعت همهء کاروانیان از خود صحبت میکند.او در آغاز صحبتهایش کاربرد رنگ در تعزیه را به کاربرد آن در علائم راهنمائی و رانندگی تشبیه میکند:"چراغ راهنمایی رانندگی سه رنگ بیشتر نداره،یه رنگ قرمزه که رنگ ترمزه.رنگ ایستادنه.و یه رنگ زرده که رنگ آمادهاس:نه برو نه وایستا.رنگ سبز هم که رنگ آزادیه.فقط آزادی برو...در هنر هم همین حکم را دارد.رنگ زرد رنگ ممتنعه،نه جنگ و نه صلحه.سبزه رنگ اولیاء الله.قرمز هم که رنگ شقاوته.رنگ ظلمه."
در فیلم شخصیتهای مختلف واقعه کربلا از قبیل شمر، حر بن ریاحی، عمر سعد، جعفر جنی، غلام و غیره در پوششهای ویژه پرزرق و برق خود ابتدا معرفی شده سپس عمل تاریخی خود را اجرا میکنند.مثلا حرمله با خنجر قلب علی اصغر فرزند امام حسین(ع)را میدرد؛و یا کشیش مریوس که سربریدهء امام حسین را از شمر میخرد تا آنرا با احترام در مقابل کلیسایش دفن کند.
فیلم خوشساخت است و با استفادهء مؤثری که از مونتاژی پرضرب و گاه ریتمیک به عمل میآورد،به تأثیرگذاری بیشتری دست مییابد.باتوجه به تأکید رنگ در اجرای مراسم،تعدد آدمها و تنوع رنگ میتوان به شکوه اجرای مراسم پی برد.لیکن کاستی عمدهء فیلم به سکون آن بازمیگردد.فیلم هیچگاه شروع نشده و در همان نقطهء آغاز باقی میماند.به این معنی که فاقد آغاز،میان و پایان است.حرکتی در فیلم شروع نمیشود؛پس از معرفی شخصیتهای مختلف و نمایش عمل تاریخیشان،مهدی پیمانی(رئیس کاروان)را میبینیم که در برابر دوربین ظاهر شده و مطالبی دربارهء کاروان و شخصیت خود بیان میدارد.در پایان هم آتش زدن خیمهها مراسم به پایان میرسد.در حاشیهء مراسم پارهای رخدادها به چشم میخورند که اگرچه به لحاظ معنائی از ارزشهای ویژهای برخوردارند؛لیکن از آنجا که به صورتی گذرا و در حاشیه مطرح میشوند؛نمود چندانی نمییابند.رخدادهائی که میتوانستند با تأکیدی یشتر و گذر از حاشیه به متن،چارچوب معنائی فیلم را کامل کرده آنرا از این کاستی نجات بخشند.یکی از این موارد صحنهای در فصل آتش زدن خیمههاست که طی آن جوانی سیاهپوش پارچهء سبز رنگی را چندتکه کرده و آنرا بین دیگران تقسیم میکند.به دیگر سخن میتوان کاستی یادشده را ناشی از فقدان فکر و اندیشهای مشخص درکار دانست.موردی که فیلم جذاب کاروان را در حد یک گزارش پرزرق و برق ولی زیبا تنزل میدهد.
نشان(1370)/مجتبی میرطهماسب
مرغی نشسته به بام سرای ما مرغیدیگربررویدرختعاجنیمایوشیج
نشان مستندی داستانی است که به شیوهای تصویرگرا و بیاستفاده از کلامی از دنیای پسرکی میگوید که به تبعیت از شغل علمسازی پدر،او نیز به این حرفه مشغول شده است. محصول حرفهء پدر،که آمیزهای از آهنگری و جوشکاری است،علمهائی فلزی است که انواع و اقسام علامتها و مرغان فلزی آهنی بر آن نصب شدهاند.نخستین دلمشغولی پسر رابطهء بین واقعیت و تندیس فلزی مرغان است.کبوتران و مرغان هوائی را در ذهن با نظایر فلزی آنها که مصنوع کارگاه پدر است مقایسه میکند.شاید ذهن کوچک او از درک واقعیت عاجز است. او از واقعهء کربلا چیز زیادی نمیداند.ماجرا را که همه میدانند؛لیکن نمیداند که چگونه مردمی از پس گذر این همه سال همچنان به سوگواری عاشورا میپردازند.کبوتر زنده،کبوتر فلزی روی علم و عاطفه نقاطی مختلف از مسیری هستند که پسرک با عبور از آنها به درک عمیقتری از عشق میرسد.در صحنهء پایانی فیلم او را میبینیم که زیر علم رفته سماعی را میآغازد که حاکی از ورود او به دنیای عشق است.
آنچه در نشان دستمایه میر طهماسب قرار میگیرد نه واقعه کربلا که جوهره و درونمایه آن است.بن مایهای به نام عشق.و بنابر سنت به دوران درمیآورد.نمائی که حاکی از عبور پسر از این مرحله است.فیلم با پرواز کبوترانی به پایان میرسد که فضای تنگ و تاریک مسقفی را بهسوی آبی روشن و دلنواز آسمان ترک میگویند.
میر طهماسب که نشان را به عنوان نخستین تجربه در کارنامهء سینمائی خود دارد؛ فارغ التحصیل رشتهء صنایع دستی است؛و تحقیقات این فیلم را با مضمون بررسی سمبلهای عزاداری محرم در ایران،به عنوان رسالهء نظری پایان نامهء دانشگاه خویش به پایان رسانده است. فیلمی که اگر کیفیت بسیار بد چاپ و امور فنی لابراتوری آن اجازه دهد.اثری است که در برقراری ارتباط با مخاطب موفق است و به خوبی حس همدلی او را جلب میکند.ناگفته نماند که فیلم با الهام از شعری از نیما به نام مرغ مجسمه ساخته شده است.
نخل روز دهم/بابک بهداد
بابک بهداد میکوشد در نخل روز دهم جلوهای نو از مراسم نخلگردانی ارائه دهد.لیکن آنچنان مدهوش نو بودن روایت میشود که سادهترین اصول مستندسازی را نادیده میانگارد.ما نمیدانیم مراسم در کجا رخ میدهد(البته در گفتار دوبار از مهریز نام برده میشود که میتوان آنرا اشارهای تلویحی به محل برگزاری مراسم تلقی کرد.لیکن مراد این قلم و نیاز مخاطب از معرفی محل برگزاری مراسم،بیش از این مقدار است.)و نیز آگاهی از اینکه شیوههای ممیزهء اجرای مراسم،تا چه حد از خصوصیات اقلیمی نشئت گرفتهاند.از آنجا که با سیر نمایشی رویداد روبرو هستیم،از سیر طبیعی آن بیخبر باقی میمانیم و طبعا به واقعی بودن روند رخدادها اعتمادی نمیتوانستیم داشت.واقعی بودن به این اعتبار که نمایش هر رویداد واقعی چنانچه در زمینه و بستر طبیعی خویش به نمایش در نیاید از واقعیت چندانی برخوردار نمیتواند باشد.
بهداد حتی در توضیح کوتاهی که برای درج در کتابچهء ششمین جشنوارهء کیش نوشته سات نیز اشارهای به این مهم نمیکند:«نخلگردانی آئینی است که ریشه در تاریخ ایران دارد.تابوتی مقدس از قهرمانان که در جنگها شهید و بااحترام بر دوش مردمان حمل میشدند؛و امروز در منطقه کویری ایران[؟] این تابوت متعلق به شهید روز عاشورا است.»4
فیلم در سکانس افتتاحیهء خود جذاب مینماید. تصاویری از پردههای نقاشی قهوهخانهای به شیوهای متحرک(با استفاده از حرکت دوربین و نیز حرکتی مونتاژی)بر زمینهای سیاه با ظرافتی خاص بر پرده ظاهر میشوند.نحوهء نمایش به گونهای است که تصاویر آنچنان ترکیب میشوند که توهم کنشی متقابل را پیش میآورند.و بدین ترتیب تحرک میدان جنگ به نحوی یبا و با ضرب تند نوعی موسیقی پر طپش،به گونهای ریتمیک سامان مییابد.فصل بعد واجد ساختاری یکسر متفاوت است.در این فصل نخل به انواع پارچهها و آینهها و تزئینات دیگر آراسته میشود.از آنجا که آراستن نخل به کندی و طی روندی طولانی صورت میپذیرد. بهداد با استفاده از تمهیدات ویژهای در مونتاژ،سرعت حرکات را افزایش داده آنرا با ریتم تنبک همراه میسازد.چنین رویکردی جدای از عدم تناسب با ساختار سکانس پیشین،به وجود نوعی فانتزی در فیلم راه داده،بین را آنچنان سبک میسازد که حس و حال فصل پیش خنثی میشود.این کاستی،در تمامی طول فیلم به چشم میخورد و به آن میانجامد که فیلم از داشتن ساختاری یکدست محروم باشد.اندیشهء نوگرائی بهداد را به طراحی کولاژی از جلوههای ویژه تصویری سوق میدهد.تصاویر گاه تک رنگ،گاه دو رنگ، گاه سیاه و سفید میشوند،صدای راوی گاه حالتی عادی و گاه از طنینی اکسپرسیونیستی برخوردار میشود.چنین رویکردی نیاز یکسدستی ساختار و سبک را نادیده انگاشته آنرا بیشتر به کولاژی نزدیک میکند که حتی در گزینش اجزاء آن عامل تناسب لحاظ نشده است.
گفتار مطول است و سرشار از لفاظی و بازی با کلمات،نثر آن اگرچه میکوشد به سبک و سیاق ادبیات کلاسیک ایران نوشته شود؛ لیکن از هویت لازمه برخوردار نیست.استفاده از واژهها و ترکیبات نامأنوس و نادیده انگاشتن دورهء تاریخی خاص از شیوهء نگارش بر بیهویتی نثر دامن زده است.صرف رهم ریختن ساختار جمله و تقدم و تأخر فعل و فاعل و صفت و مضاف الیه و غیره و نیز تکیه بر کاربرد واژهها و اصطلاحات منسوخ شده در فرهنگ محاورهای امروز،برای متن هویتی کسب نمیکند.متن نیز به همان کاستی دچار میشود که عارض ساختار فیلم شده است. بیساختاری،متن نیز به کولاژی شبیه میشود که مشتی از واژههای نامأنوس ادبیات کلاسیک ایران را با نظمی غیر کلاسیک و من درآوردی در کنار هم نشانده بیان میدارد.
کاستی مهم دیگر گفتار ضعف وجه اطلاعاتی آن است؛ که نشان از ضعف پژوهش دارد. روایت فیلم از توضیحات اطلاعاتی نسبتا تهی است و به جای آن آکنده از کلمات و تشبیهات حسی و یکسری لفاظیهای شاعرانه.حال آنکه نیاز اطلاعاتی مخاطب همواره تا پایان فیلم پاسخ ناگفته باقی میماند.چنین رویکردی روایت را د ر حد نوعی حرافی و زبانآوری بیمحتوا تنزل میدهد.شاید اگر بهداد،برای فیلم به پژوهشی درخور دست زده و از سوئی دیگر با مطالعه،دورهء خاصی از نثر کلاسیک ایران را برمیگزیند و نثر کلام را در تناسب با آن به انجام میرساند؛این کاستی در فیلم راه نمییافت.در زیر نمونههائی از کاستیهای یادشده ارائه میشود:«نقل است که این جبهها و جناحی حزنبار نخل، با آن شکل سرونماش را به الهام از سرو چهار هزار ساله مهریز مایه گرفتهاند؛ که گویند خود حکایتی است از آنچ از نخستین و کهنترین خلایق خدای عز و جل.از آن سبب مردمان را برای تبرک پیش آیند و دستار بندند رودرروی نخل و بسیج گردند به برگرداند عماری مقدس،که یکی رسم و شیوهء هن ایرانیان سات؛و تو دانی که چیزی آنسوتر از تابوت در جبههها و جناحی این نخل پنهان است.»
و یا در جائی دیگر:«سوگواران و سوگ چامهسرایان شهر که شبیهخوانی را با روایتی پشت به پشت از کهن ایرانیان و از مرگ ناحق سیاوشان بازگرفتهاند؛ اینک پیش از آنکه پای برهنه کنند و حسین گویان به برداشتن نخل بیرون آیند؛آن دیریست آموخته را در طبق بیریائی نهاده و در سوگ شهادت حسین علیه السلام به تعزیه و نمایش گذارند.»
در پایان باید خاطرنشان ساخت علت العلل تمامی کاستیهای فیلم محرومیت از پژوهشی کامل و ژرفنگر است؛موردی که زمینه رویکرد به فرمی نو و چشم پرکن را فراهم آورده است.به نظر میرسد کارگردان بیهیچ پژوهشی،صرفا بر مبنای شنیدهها، از وقوع مراسمی اینچنین در مهریز یزد مطلع شده و طی یک سفر تصویربرداری فیلم را به پایان برده است.بیآنکه زمینههای نگاه و نگرشی جامع را که فقط میتوانست از دل تحقیقی ژرفنگر بیرون آمده و تصاویر را اینگونه از سطحی و خنثی بودن نجات بخشد؛فراهم شده باشد. با این امید که در مونتاژ آن معجزه رخ دهد. شاید اگر بهداد پس از تصویربرداری نیز مطالعات خود را شروع کرده به انجام میرساند با فیلم متفاوتتر و قابل قبولتری روبهرو بودیم.لیکن هیچیک از این الزامات تحقق نپذیرفته و تنها به مونتاژ امید بسته شده است،و نیز به بازی رنگ و نور و فیلتر و تجهیزات صوتی و بازی با کلمات.رخداد نامبارکی که متأسفانه در مورد ثبت هر مراسم و آئین و مناسکی تکرار شده و به شکلگیری آثاری منجر میشود که از کوچکترین ارزش مردمشناسی که نه از ارزشهای مردمنگاری نیز بهرهای ندارند.
-----------------
پینوشتها:
(1).بلوکباشی،علی:نخلگردانی،دفترپژوهشهای فرهنگی،مجموعه از ایران چه میدانم 81،چاپاول، 0831، ص 31.(2).کتابچهءپنجمین جشنوارهء سینمای مستند کیش،4 تا 8 بهمن 2831،جزیره کیش،ص 34.
(3).کتابچه دومین جشنواره میراث فرهنگی یادگار(82 اردیبهشت تا 4 خرداد 2831)،تهران،ص 23.
(4).کتابچه ششمین جشنواره بین المللی کیش(21-8 اسفند 3831،جزیره کیش)،ص 67