کشکول شیخ بهایی یکی از همین متون ادبی بوده که داده های تاریخی قابل توجهی دارد و با توجه به عدم دسترسی به برخی منابع شیخ در تدوین کشکول، محتویات آن دارای اهمیت می باشد.
همچنین از بین مباحث مختلفی که شیخ در این اثر آورده است می توان به مضامین اخلاقی بسیاری پی برد.
کشکول در پنج دفتر تدوین شده و شامل پندهای اخلاقی،اجتماعی و... می باشد که به وسیله حکایت،تفسیر،قرآن ،اشعار و... از نویسندگان معروف و بعضاً ناشناس ذکر شده است
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی زاده 8 اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشته 8 شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی دراصفهان) حکیم، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری؛ که در دانشهای فلسفه، منطق،هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم سناره شناسی، یونسکو سال 2009 که مصادف با سال نجوم میبوده نام وی در لیست مفاخر ایران ثبت گردید.
پس از شیخ بهایی نویسندگان دیگری از طرز فکر شیخ پیروی نموده و آثاری به نام کشکول البته با کلمه اضافی در دست تهیه قرار داده اند ولی باید گفت که هیچ کدام به ارزش کشکول شیخ نمی رسند چرا که این کتاب از همه گونه فنونی برخوردار است که شیخ خود درآنها استاد بوده و از آنجا که حداکثر مطالب متنوع آن به زبان عربی گرد آمده به پارسی ترجمه شده است ولی بسیاری از قصائد عربی کتاب با توجه به این که ترجمه فارسی لطف و زیبایی آنها را گرفته ترجمه نشده است.چون کشکول یکی از معروفترین آثار شیخ بهایی بوده،مکرر به چاپ رسیده است و از مولف کتاب خلاصه الاثر نقل شده کتاب کشکول را شیخ در مصر تالیف نموده است ممکن است آغاز تالیف آن در مصر بوده ولی در آنجا به اتمام نرسانیده است.
در هر حال این کتاب نامدارترین اثر شیخ بهایی بوده که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف و آینه معلومات و مشرب بهایی محسوب می شود
برای آشنایی با کتاب کشکول شیخ بهایی چند قطعه از آن را می خوانیم:
دیوجانس حکیم را گفتند: «ترا خانهای هست که در آن بیاسایی؟» گفت: «از آن رو خانه خواهند که در آن بیاسایند و من، آنجا که آسایم، خانه منست.»به روزگار دیوجانس، نقاشی، حرفه خویش رها کرد و به پزشکی پرداخت و دیوجانس او را گفت: «آفرین بر تو! چون دیدی که خطا در صورتگری به چشم میآید، به طب روی آوردی که خطای آن زیر خاک پنهان میشود.» حکیمی گفت: «اگر خواهی وفای کسی بدانی، اشتیاقش را به برادرانش بنگر! و شوقش را به میهنش و گریهاش را بر گذشتهاش.»
یکی از حکیمان گفته است: «همچنانکه مگس بر جراحت نشیند و آن را بگزد و از جاهای سالم دوری کند، مردم بدکار، عیوب دیگران را پیگیرند و آن را یاد کنند و خوبیهایشان را از نظر دور دارند.»
●از سخنان بزرگان
آنکه بر تو دگرگون شود بر او دگرگون مشو! اگر دوست گرامی تو باشد، نیکی تو بر دوستت آنست که در مجالس او را احترام کنی.آسانترین تجارت، خریدن است و دشوارترین آن، فروختن. نیازمند، نادان است، زیرا گمان میکند که حاجت روا نخواهد شد و غمگین میشود. دل را چون غم فراگیرد، اراده ندارد.
اندوهناکی، دشمن فهم است و این دو در یک معدن گرد نیایند. چاره همسایه بد و دوست بد، آنست که فرزندانشان را گرامی بداری تا از بدی پدرشان ایمن باشی. آن را که به امید نزد تو آید، رد مکن! چنانکه تو نیز چون به امیدی روی، دوست نداری که محروم شوی. آنکه ستمگر را یاری کند، خداوند او را خوار میکند.
سولون را پرسیدند: «چه چیز بر انسان دشوارتر است؟» گفت: «خویشتنداری از گفت سخنی که او را سودی ندارد.»
آنکه رغبتش بر توست، یاری تو بر او واجب آید.
آنکه بهره ثروتش را از خود دریغ دارد، آن را در اختیار دامادش میگذارد.
بخشش، دشمنان را دوست میکند و بخل، بغض فرزندان را برمیانگیزد.
کسی گفت: «دانش کسی را حاصل نشود مگر آنکه دکان خویش ویران کند و دوستان را خداوند امید شجاعان است، نه بهانه ترسوها.»
گفتهاند: «پیشآمدهای روزگار، مرا ادب آموختند و انسان باادب از پندها بهرهمند میشود. ناراحتی و نعمتی بر من نگذشت، مگر اینکه از هر دو بهرهمند شدم.»
شاعری گفته است: «رنجهای مرد، نشانه فضل اوست. چنانکه آتش، بوی عنبر را آشکار میکند و کمتر اتفاق افتاده است که محنت فاضل، جز به دست جاهل پدید آید و گرفتاری«کامل» تنها از سوی «ناقص» است.
برای آسانساختن مصیبتها و کمکردن سختیها، راههای گوناگون است. اگر مصیبت با دوراندیشی همراه شود و با عزم و اراده با آن برخورد کنند، رویدادش سبک میشود و از تاثیر و زیان آن میکاهد.
دیگر آنکه به هنگام رویدادن مصیبت، فنای جهان را به یاد داری و به این نکته توجه کنی که دنیا پایدار نیست و هیچ آفریدهای نمیماند و بدانی که هر روز که میگذرد از عمر تو کاسته میشود و میگذرد تا پیمانه عمر تو خالی میشود و تو از آن، بیخبری.
شاعر گفته است: «روزگار خویش را تسلی ده که هیچ چیز پایدار نمیماند و غمهای تو نیز. شاید که خدا، پس از این از سر رحمت، نگاهی به تو بیندازد.»
دیگر اینکه سختیهای بزرگتر از گرفتاری تو وجود دارد و دیگر اینکه بدانی که سختیهایی که بر انسان فرود میآید، نشانه برتری اوست و محنتهایش، نشانه شرافت او.
عمربنعبدالعزیز در دعای خویش میگفت: «پروردگارا! مرا به نیازمندی به خویش، بینیاز کن و به بینیازی از خویش، نیازمند مدار!»
دعبل شاعر را گفتند: «وحشت را در چه میبینی؟» گفت: «در نگریستن به مردم.» آنگاه، این شعر، خواند: «مردم چه زیادند! نه! بل، بسیار کماند و خدا میداند که در این دعوی، دروغ نگویم. زیرا، چون چشم میگشایم و انبوه آنان را میبینم، یکی را به کام خویش نمیبینم.» از سخنان حسن بصری: «ای فرزند آدم! تو در اسارت دنیایی. به خوشیهایی راضی شدهای که در گذرست. به نعمتهایی که ناپایداراست و به سلطنتی که ماندنی نیست. پیوسته خویش را وبال گرد میآوری و برای دیگران به جمع مال میپردازی. چون بمیری، وبال را به گور خویش میبری و مال را به خاندان خود رها میکنی.» همانقدر که برای خودت ارزش داشته باشی، برای دیگران هم داری.