در هنر مباحث و تعبیرهایی مثل هنر قدسی، هنر سنّتی، هنر معنوی، هنر دینی یا حتی هنر اسلامی، هنر مسیحی، هنر بودایی، آیا سرزمین و زادگاه و جغرافیا آن هنر است که آن را دینی میسازد یا جهانبینی هنرمند و نوع نگرش او است که معیار دینی بودن یا نبودن هنر میشود؟ یا ساختار اثر هنری و ویژگیهای آن که موجب دینی بودن یا غیر دینی بودن هنر میشود؟ آیا معیار دینیبودن هنر وابسته به فرایند تکوین آن و شیوهی پدیدآمدنش است؟ دینی بودن یا نبودن هنر مربوط به هیچیک از عوامل یادشده نیست، بلکه تابع نحوهی نگرش و افق فکری که مخاطبان از آن دارند؛ اکنون به مفهوم هنر دینی مپردازیم باورها و ارزشها و جهانبینی دینی را متجلی میبینند و از آن قرائتی دینباورانه و معنوی و قدسی ارائه میدهند و برخی دیگر تفسیری غیردینی یا حتی دینستیزانه از آن اثر ارائه میدهند و کسان دیگری نیز احتمالاً هیچگونه جلوه و نشانی از دینباوری یا دینستیزی در آن نمیبینند و آن را فاقد موضع و مضمون خاصی تلقی میکنند و صرفاً بازتاب یک احساس طبیعی عادی است و در هیچ قالب دینی یاضدّ دینیای نمیگنجداز اینرو است که تعریف هنر و شناخت ماهیت آن و بهخصوص روشنساختن مفهوم تعبیر هنر دینی در بحث ضرورت دارد تا به کارکردهای آن در جامعهی مدرن بپردازیم . در آغاز دربارهی امر قدسی و شیوههایتجلی آن در هنر توضیحاتی داده میشود تا شاخص هنر دینی را از دیدگاه دانش ادیان معرفی کرده و در ادامها ی بحث از آن بهرهگیری کنیم. دینپژوهان هنرشناس حضور یک امر قدسی یا مینوی را شاخص دینیبودن یک پدیده بهشمار میآورند. عقیده به امر قدسی، و تجلی و احساسکردن آن که نوعی مواجههی وجودی است، از سوی پدیدهشناسان دین همواره به عنوان ملاک و معیار معرفی شده است. مقصود از امر قدسی، امر متعالی، امر معنوی، حقیقتی فراعقلانی، مبرّا و منزّه از هر عیب و محیط بر همهی مخلوقات و موجودات است که با زبان متعارف و تعقّل عادی، بیانناپذیر، دسترسناپذیر و ورای شرح و توصیف است.هرگاه عقیده به چنین حقیقتی پیدا شود یا کسی آن را تجربه کند و اتصال و ارتباط وجودی با آن موجود متعالی بیابد، درواقع وارد ساحت دین و امور دینی شده است. این باور در قالب مناسک، احکام شرعی، سمبلها، ، ایدئولوژیها، رفتار شخص دیندار، شیوهی زندگی، مناسبات اجتماعی و.. بهگونهای متجلی و نمودار میشود. امّا دین بدون عقیده به یک موجود متعالی، فراعقلانی، فرامادّی، فراحسّی که در ادراک بشر نمیگنجد و در همه جا حضور دارد و قدرت و کمال نامتناهی دارد و از نقص و کاستی مبرّا است،. هنر دینی همواره رو به امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به قدرت و کمال بیکران متصل میسازد.به اعتقاد پدیدهشناسان دین، کانون هرگونه باور و تجربهی دینی، عقیده به امر آفریدگار است و در سراسر هستی تجلی کرده است. در اینجا، پاره دیدگاههای رودولف اُتّو که از پدیدهشناس دین است را نقل میکنیم او در کتاب معروفش به نام مفهوم امر قدسی که شهرتی جهانی و بیهمتا دارد، در ابتدا برای امر قدسی سه ویژگی۱ -هیبت ،۲ -جذّابیت و۳ - رازآلودگی را ذکرو در کنار آنها، به عناصر 4 - عظمت ، 5-قدرت ۶- حضور همهجایی،۷- آگاهی مطلق ،. وی کشش درونی را 8- نیروی شهود الودهی»مینامد به عقیده او چنین موجود و حقیقتی را کانون و اساس دین و ملاک دینیبودن هر باور، احساس، تجربه، فعل و اثری میداند، و معتقد است که همهی آدمیان در عمق ضمیرشان گرایشی به چنین حقیقت متعالی و ماورایی دارند که قابل وصف و بیان نیست و الهامبخش همهی افعال آنان است که نوعی حسّ غیبشناسی و قوّه و غریزهی خداجویی استو این گرایش نهانی در آثار و شیوهی زندگی آدمی تجلی مییابدو از اینجا است که مظاهر دینی پدید میآیند، خواه در قالب سرودهای دینی و موسیقی، نقاشی، شعرسرایی یا در قالب معماری، نمایش و دیگر هنرهای دینی متجلی شود. هنر دینی همواره رو به سوی امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به کمال بیکران متصل میسازد. این احساس توسط هنرمند به اثر هنر ی به مخاطب انتقال مییابدو چنین تجربههایی را نمیتوان با توصیف مفهومی متعارف شناخت، بلکه باید آن حسّ مقدس در آدمی بیدار و برانگیخته شود تا خودْ حقیقت را بیابد کند. بنابراین، درک چنین حالاتی تنها میتواند از طریق فعالیت روحی در ما بیدار شود. همانطور که غالباً هم چنین است، دین به منزلهی یک مجموعهی کلی و به طور عام حاوی مطالب بسیاری است که قابلآموزشاند، یعنی در قالب مفاهیم و آموزهها انتقال مییابند. آنچه قابلانتقال نیست همین مبنا و اساس قدسی دین است که تنها میتواند برانگیخته و بیدار شود و ظهور بیابد بخش غالب این تجربه مربوط. به وضعیت و رفتار ، لحن و نحوهی صدا و طرز رفتار اشخاص میشود که اهمیت آن را در قالب اجتماعی عبادی یک جماعت پرستشگر میتوان دید تا در تعبیرات و مفاهیم سلبی خاصی که برای بیان آنها به کار میرود. درحقیقت، استفاده از مفاهیم سلبی هیچگاه دلالت مثبتی بر موجودی که متعلّق آگاهی دینی است، نمیکندآنها فقط در بیان و اشاره به یک موجود یاری میرسانند که در همان حال با موجودات دیگر متضاد است و درعینحال از موجودات پستتر از خود متمایز است؛ یعنی موجودی است «نادیدنی»، «سرمدی» (غیرزمانی)، «فراطبیعی» و «متعالی» و معتقد است که بهترین ابزار شناسایی امر قدسی، تجربهکردن آن و رسیدن به ساحت شهود است؛ و در دعاها به بهترین وجه میتوان حضور این امر متعالی و خطاب او را احساس کرد و صدای زنده و تکاندهنده و تحولآفرینش را به گوش جان شنید.
دینشناسان از تجلی امر قدسی به انحای مختلف سخن راندهاند و معتقدند که هنر دینی آن نوع هنری است که مرآت تجلی امر قدسی است و آدمی را به او رهنمون میگردد. در هنرها تقریباً همه جا مؤثرترین شیوهی تجلی امر قدسی در قالب شکوه امر متعالی است. این مسئله بهخصوص دربارهی معماری صادق است که ظاهراً تجلی قدسی نخستین بار در آن تحقق یافتهواز شکوه حیرتانگیز و تأثیرگذاری سبکهای معماری باستان، معابد چین، تبت، ژاپن و اهرام مصر یاد میکند و از شعر و موسیقی مذهبی و تأثیرگذار نُتها سخن میگوید که چگونه مخاطب را مسحور میسازند و غرق در احساس حضور میکنند.و از تابلوهای نقاشی در چین باستان که چگونه رنگ و شکل و تناسب و نظم در این آفرینشهای هنری جاودان، تداعیکننده و یادآور امر قدسی و شکوه و جلال بیبدیل آن است از سبک گوتیک وکلیسایی قرون وسطا تا کتیبههای مصری و بابلی میراث کهن فرهنگ بشری، همه جا نشان و ردّ پای امر قدسی را میتوان دید؛ نشانی که هیچگاه محو نمیشود،و در برخی اعصار کمرنگ یا ضعیف شود. او معتقد است در آثار هنری، ما با رنگ و لفظ و نوا سروکار نداریم، بلکه با خودِ امر قدسی مواجه میشویم و حضور واقعی او را احساس میکنیم اینجا دیگر نمیتوان سخن از خصلت سحرآمیز(هنرها) راند، بلکه با خودِ امر قدسی مواجه هستیم، با همهی انگیزهی وادارندهی نیرومندی که دارد و از عقل فراتر میرود و در قالب نقاشیو موسیقی تجلی یافته است واتفاق نظر دارند که شیوهی تجلی امر قدسی در جهان هستی و از آن جمله در هنر یکسان و ثابت نیست و شیوههای مستقیم و غیرمستقیمی وجود دارند. از «تاریکی» و «سکوت» در دو هنر تئاتر و موسیقی نام میبرد و اهمیت تداعی سازندهی آنها را نسبت به هیبت و رازآلودگی امر قدسی یادآور میشود و به اینکه چرا در هنرهای شرقی، بهخصوص در بودیسم و تائوئیسم و سبکهای هنری متأثر از آنها، به «تاریکی» و «سکوت» هیبتانگیز و تأملبرانگیز بهاین پایه توجه میشود، میپردازدعلاوه بر سکوت و تاریکی، هنر شرقی شیوهی سومی برای ایجاد تأثیر قدسی نیرومند میشناسد که عبارت است از تهی و فاصلهی خالی. فاصلهی تهی ، خلأ دور در سطح افقی از نوعی شکوه برخوردار است. پهنهی وسیع کویر، همشکلی بیحدّومرز علفزارهای بیدرخت، نوعی شکوه واقعی دارند. حتی برای ما غربیان ارتعاش پرهیجان همخوانی موسیقی همراه با نُتهای شکوهمند که مطابق اصل تداعی احساساتاند، تأثیری قدسی را ایجاد میکند. معماری چینی که اساساً هنر چیدن و دستهبندیکردن سازهها است، استفادهی خردمندانه و شگفتآوری از این واقعیت کرده است در این معماری ازتأثیر صلابت تالارهای وسیع و انبوه یا ارتفاعات وحشتآور استفاده نمیشود، بلکه در این سبک هیچ چیز با صلابتتر از وسعت خاموش فضاهای بسته، حیاطها و دالانهایی که بهکار برده شده است،گورهای سلطنتی امپراتوریهای مینگ در نانکینگ و پکینگ شاید قویترین نمونه در این مورد باشند که مشتمل بر فواصل خالی و منظرههای کاملی هستند. جالبتر از این نقشی است که عامل خلأ یا تهی در نقاشی چینی ایفا میکند.این هنر تقریباً هنر خاصی است که به نقاشیکردن فضاهای خالی میپردازد تا بدینسان آنها را نمایان و موضوع را ایجاد کند. نه تنها تابلوهایی وجود دارند که در آنها «تقریباً هیچ چیز» تصویر نشده، نه تنها این یک ویژگی اساسی سبک آنها برای ایجاد مهمترین تأثیرها با کمترین حرکات است، بلکه تابلوهای بسیار زیادیکه این احساس را به بیننده منتقل میکنند که خلأ، خود به منزلهی یک موضوع، به تصویر کشیده شده و درواقع موضوع عمدهی اینگونه تابلوهای نقاشی است.
اُتّو در اینجا از مفهوم «خلأ» یا تُهیوارگی برای بیان مفهوم عرفانی عدم، نیستی، فنا و زوال نزد عارفان و نیز در تفکر دینی استفاده میکند و میگوید درک اهمیت موضوع خلأ در نقاشی مذهبی چینی با توجه به تلقی عدم و فنا نزد عارفان و جاذبه سرودها و اشعار تنزیهی دینی میسّر است: «زیرا خلأ مانند تاریکی و سکوت نوعی نفی و بطلان است، امّا نفی و بطلانی که مربوط به یک شیء خاص و مکان خاص است و به همین سبب میتواند بازتابدهندهی واقعی موجود «مطلقاً دیگر»»در و وهمهی پدیدهشناسان دین، همان آفریدگار یا امر قدسی جذّاب رازآلود است که همه در مقابل او پست و حقیرند و عظمت تنها از آنِ اوست. دست عقل به آنجا نمیرسد و سکوت، تاریکی و خلأ سه مظهر و نمونهی بارز تجلی هیبت و اسرارآمیزی امر قدسیاند که آدمی را به ترس و لرز (به تعبیر کییرکگارد) و خشیت (به تعبیر اُتّو) در برابر شکوه و عظمت و خداوند میکشاند و احساسی را در او بیدار میسازند که هم هیبتآور و هم لطیف و جذّاب، چنانکه قهر و لطف خداوند و جلال و جمال او با هم آمیخته و درهم تنیده است هنردینی هنری است که باورها و ارزشهای دینی را متجلی و متبلور میسازد، بلکه اثری است که توسط یک پدیدآورندهی دیندار و برخوردار از تجربهی ایمانی پدید آمده است. اینجا است که اهمیت نقش هنرمند و تفکر و ذهنیت اوآرمانها و ارزشهای او و کوتاه سخن «جهانبینی» او مطرح میشود. هنر دینی از بارزترین و برجستهترین مصادیق آن است، هنری است که هم از لحاظ تأثیر و نتیجه و هم به دلیل مراحل تکوین، دارای صبغهای دینی و تمامعیار است؛ هنری است که با معنویت شکل گرفته و آثار و پیامدهای معنوی پدید میآورد؛ از روحی دیندار و پاک و جانی حقطلب پدید آمده است و نتیجهای معنوی و ایمانآفرین و پاک و آرمانی در پی دارددر سیر پیدایش آن نیز ارزشهای دینی مراعات شده و راهنما و الهامبخش بودهاند.
هم فاعل و هم غایت آن و هم بستر ظهور و تولّد آن آغشته به عطر و بوی ایمان، باور و نگرش ژرف دینباورانه بوده است. مضمون و محتوا و پیام آن نیز قدسی، متعالی، معنوی و دینی است؛ یعنی بیدارساز و آگاهیبخش و پیامدار است و آدمی را به پاک زیستن، آزادگی، عزتمندی، انسانی و ارتباط با خداوند فرا میخواند.ه انسانماندن و انسانیزیستن و شرف و آزادگی بشر کمک میکند تا بندهای اسارت برهد
نویسنده: بیژن علی آبادی
در هنر مباحث و تعبیرهایی مثل هنر قدسی، هنر سنّتی، هنر معنوی، هنر دینی یا حتی هنر اسلامی، هنر مسیحی، هنر بودایی، آیا سرزمین و زادگاه و جغرافیا آن هنر است که آن را دینی میسازد یا جهانبینی هنرمند و نوع نگرش او است که معیار دینی بودن یا نبودن هنر میشود؟