چكیده:
عصر حاضر را عصر اطلاعات و ارتباطات مینامند و انتقال اطلاعات و برقراری ارتباط جز به مدد تبلیغ و رسانه میسر نیست. از اینروست كه تبلیغ، رگ حیاتی دنیای نوین به شمار میآید. در عصری كه آكنده از پیامهای تبلیغی است پیامها یا تبلیغات دینی به ویژه در كشورهایی كه بر دینداری تأكید میورزند به وفور دیده میشود.در این راستا هنر، با توجه به زبان ارتباطی خاص خود چنانچه بهدرستی مورد توجه قرار گیرد میتواند بهترین وسیله و عامل برای تبلیغ و اشاعه دین باشد. چرا كه اگر بپذیریم در مقوله تبلیغ، سه ركن اساسی "پیام دهنده"، "پیام گیرنده" و "خود پیام" وجود دارد، در موضوع مورد بررسی ما - نقش هنر در تبلیغ دین- پیام دهنده در حقیقت هنرمند دیندار و هنر عجین شده با اندیشه و تفكر دینی است. پس برای رسیدن به تأثیر مطلوب در عرصه تبلیغ دینی لازم است هنر به عنوان موثرترین امكان جهت انتقال پیام، توسط مبلغین دین به درستی شناخته شود.
بررسی نقش هنر در تبلیغ دین، در حقیقت به منظور یافتن راهكارهایی جهت شناخت ظرفیت و قابلیتهای هنر و چگونگی بكارگیری این ظرفیتها در تبلیغ دینی، ابتدا مختصری پیرامون هنر و هنر دینی به عنوان پیام قابل انتقال(تبلیغ) در جامعه دینی، بحث نموده و سپس ویژگیهای هنرمند دیندار را بهعنوان پیامدهنده مورد بررسی قرار میدهد.
مقدمه:
عصر حاضر را عصر اطلاعات و ارتباطات مینامند و انتقال اطلاعات و برقراری ارتباط جز به مدد تبلیغ و رسانه میسر نیست. از اینروست كه تبلیغ، رگ حیاتی دنیای نوین به شمار میآید. در عصری كه آكنده از پیامهای تبلیغی است پیامها یا تبلیغات دینی به ویژه در كشورهایی كه بر دینداری تأكید میورزند به وفور دیده میشود.بدیهی است در دنیای امروز كه فرهنگ ها، تمدن ها، ادیان و تمام اركان هویت ساز ملل هدف آماج جهانی شدن قرار گرفتهاست، برای حفظ این عناصر و در پی آن صیانت از هویت ملی، باید از طریق تبلیغ كوشید تا هویت فردی و ملی در امان بماند. در این میان تبلیغ در حوزه دین كه یك ركن اساسی در فرآیند هویت سازی یك ملت و جامعهاست باید مورد مداقه و پژوهش قرار گیرد و راه كارهای مناسب برای كارآیی بیشتر آن جستجو شود.
در این راستا هنر با توجه به زبان ارتباطی خاص خود چنانچه بهدرستی مورد توجه قرار گیرد میتواند بهترین وسیله و عامل برای تبلیغ و اشاعه دین باشد. چرا كه اگر بپذیریم در مقوله تبلیغ، سه ركن اساسی "پیام دهنده"، "پیام گیرنده" و "خود پیام" وجود دارد، در موضوع مورد بررسی ما – نقش هنر در تبلیغ دین- پیام دهنده در حقیقت هنرمند دیندار و هنر عجین شده با اندیشه و تفكر دینی است. پس برای رسیدن به تأثیر مطلوب در عرصه تبلیغ دینی لازم است هنر به عنوان موثرترین امكان جهت انتقال پیام، توسط مبلغین دین به درستی شناخته شود.
روش تحقیق
روش كار در این تحقیق، كتابخانهای و انفرماتیك بوده و مبتنی بر جمعآوری منابع از آثار مكتوب كتابخانهها و سایتهای معتبر اینترنتی است.تعا ریف اولیه پیرامون تبلیغ و هنر
تبلیغ در مفهوم كلی، عبارت است از: "رساندن پیام از طریق برقراری ارتباط، به منظور ایجاد دگرگونی در بینش و رفتار و افكار گیرنده پیام. در "فرهنگ دهخدا" در معنی تبلیغ چنین آمدهاست: "تبلیغ یعنی رساندن، خواندن كسی به دینی، عقیدهای و مذهبی و مسلكی و روشی، كشیدن كسی به راهی كه تبلیغ كننده قصد دارد."اما در "دائرة المعارف مصاحب" تبلیغات اینگونه تعریف شدهاست: " تبلیغات یا پروپاگاندا (Propaganda) از ریشه لاتینی به زبان فرانسوی، به معنی ترویج امیال، ایجاد نظر خوب یا بد نسبت به شخصی یا سازمان یا مذهب یا عقیدهای یا چیزی، از طریق تحت تاثیر قرار دادن افكار و عقاید مردم میباشد. تبلیغات ممكن است برای منظورهای دینی، اجتماعی، فرهنگی، و یا سیاسی باشد."
"تبلیغ "، رساندن پیام است، با استفاده از ابزار مناسب و موثر. در جهان امروز، برای جذب انسانها به افكار و عقاید مختلف تبلیغات وسیعی صورت میگیرد و صاحبان مكاتب برآنند تا با استفاده از تبلیغ مناسب، مردم را پیرو خویش سازند و اندیشههای خود را بر آنان تحمیل كنند.
اما در اسلام، مراد از تبلیغ، آشنا نمودن مردم با احكام اسلامی و معارف الهی و بشارت دادن مومنان و انذار و هشدار مخالفان است. "در قرآن كریم برای تبلیغ، كلمات "انذار"، "بلاغ"، "تبشیر"، "تخویف "، "هدایت "، "ارشاد"، "دعوت " و "امر به معروف و نهی از منكر" آمدهاست كه هر یك به بعدی از ابعاد تبلیغ، اشاره دارد." [قرائتی، qaraati.net]
از سوی دیگر از آنجا كه وقوع هر امری نیاز به ابزار و امكان مناسب دارد، تبلیغ نیز به ابزار و امكانات خاص خود نیازمند است. ابزار تبلیغات تا آنجا مورد توجه و اهمیت قرار گرفتهاست كه بعضی از اندیشمندان و صاحبنظران ارتباط شناسی، ابزار پیامرسانی را همان پیام خواندهاند. به عبارت دیگر پیامرسانی و تبلیغات را زمانی مفید و موثر میدانند كه از ابزارها و ادوات مناسب و مدرن بهره گیرند. هرچند امروزه در جهان از امكانات و ابزارهای مختلف و متعددی جهت ترویج و تزریق پیام، و تبلیغ و تلقین ارزشهای فرهنگی و اجتماعی بهرهبرداری شده و اصولاً تمیز و تقسیمبندی كامل ابزار تبلیغ، كاری بس مشكل است، اما آنچه مسلم است برای رساندن پیام، باید ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نمود.
از گذشتههای دور همواره مهمترین وسیله ارتباط با دیگران، "قلم" و "سخن" بودهاست. خداوند در "سوره قلم" به "قلم" سوگند یاد كرده و فرمودهاست: "ن و القلم و ما یسطرون" (قسم به قلم و آنچه بدان مینگارند) رسول گرامی اسلام(ص) نیز، ارزش نوشتههای یك عالم دینی را كه با آن نوشتهها، انسانهای زیادی هدایت شوند، از خون شهیدان برتر میداند و میفرماید: "اذا كان یوم القیامه وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء" (هنگامی كه در روز قیامت مركب قلم دانشمندان با خون شهیدان سنجیده شود، آن مركب بر خون شهیدان برتری مییابد.) اما امروزه استفاده از روش القای غیرمستقیم در تبلیغ، جایگاه خاصی پیدا كردهاست و تبلیغ، تنها منحصر در سخنرانی و نوشتن مقاله و كتاب نیست.
بدون تردید امروزه غالبهای مختلف هنری اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و اجرای تئاتر، سینما و تلوزیون، نقاشی و گرافیك، خوشنویسی و حتی اجرای موسیقی به عنوان جذابترین و در عین حال رساترین ابزار جهت انتقال پیام، مورد استفاده قرار میگیرد. "حضرت آیةالله خامنهای" در مراسم سالگرد تاسیس سازمان تبلیغات اسلامی(1/4/1366) در این خصوص میفرمایند: "ابزارهای هنری، بی شك، رساترین، بلیغترین و كاریترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است." ایشان همچنین در سخنرانی چاپ شده در روزنامه جمهوری اسلامی(12/3/1363) میفرمایند: "هنر در جمهوری اسلامی یك وسیله و ابزار و از شمار بهترینهاست، اگر جمهوری اسلامی حرفی را برای گفتن و یا ایدهای برای عرضه كردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوهها كه همان هنر است، انجام گیرد."
اما در خصوص ارائه تعریف از "هنر" باید گفت: "شکل اصیل و متعال هنر پدیدهای است که به شدت تعریفگریز است و نمیتوان آن را در چارچوب عبارات، محصور نمود و این تعریفگریزی، ریشه در ذات هنر اصیل دارد و تعاریفی که از پدیده هنر و رشتههای آن ارائه میشود کمک تقریب به ذهن است." [محدثی خراسانی،1380]
"فیلیپس شاله" فیلسوف فرانسوی در تعریف هنر میگوید: "هنر کوششی است که برای ایجاد زیبایی یا ایجاد عالم ایده آل میشود." و به اعتقاد لئون تولستوی: "هنر سرایت دادن و اشاعه عاطفهاست، هنرمند راستین کسی است که عاطفه را نشان میدهد و هم عواطف مخاطبان را برمی انگیزد." [محدثی، 1368]
اما در یك تعریف كلی، هنر عبارتست از خلق زیبایی و یا "هنر بیان غیرمستقیم حقایق زندگی است که بر عنصر تخیل استوار است."[شبستانی، 1371] از سوی دیگر میتوان گفت: "تعریف هنر مبتنی بر سه عنصر "تخیل"، "زیبایی" و "آفرینش" است. این عناصر دست به دست هم میدهند و آفریده را به پدیدهای دل انگیز و زیبا تبدیل میکنند. قوه تخیل منشأ هنر است. یک اثر هنری چون آبی زلالی از این چشمه میجوشد. عنصر دیگر خلاقیت است. اثر هنری اثری است که کپی از دیگری نباشد. طبق این معیار هنرمند واقعی تنها خدایی است که آفریننده پدیدههای جهان میباشد. آسمان و زمین، ستارگان و افلاک، انسان و حیوان، نبات و جماد همه پدیدههایی نو که تنها او اولین بار آنها را آفریدهاست، انسان را نیز به گونهای خلق نموده که میتواند مثل خالقاش به هنرنمایی بپردازد و این خصوصیت انسان از روح الهی اش سرچشمه میگیرد. اما هر اثر هنری که از آدمی صادر میشود کپی از خلقت الهی است پس به دیده اغماض آدمی را هنرمند مینامیم.
عنصر دیگر، زیبایی است. "آیا زیبایی چیزی است که گوش و چشم ما را ارضا میکند یا چیزی لذت بخش است؟ و یا آنکه مطابق حقیقت باشد یا طبق تعریف ارسطو آنچه از تعادل و هماهنگی اجزا و دقیق بودن برخوردار باشد زیباست؟ پس عناصر تشکیل دهنده زیبایی دقت، هماهنگی، توازن، ترابط یا پیوستگی اجزای یک پدیدهاست. بنابراین هرچه ناهماهنگ و نامتعادل و بی اندازه و خارج از حد باشد زشت است." [محدثی، 1368]
و نیز زیبایی امری نسبی است. عشق زیبایی میآفریند. همچنین "جمال و زیبایی، جاذبه، عشق، طلب و حرکت توأمند. آنجا که زیبایی وجود پیدا میکند یک نیروی جاذبهای هم هست. آنجا که زیبایی وجود دارد عشق، طلب، حرکت و جنبش هم وجود دارد. به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم هست، حتی حرکت جوهریه که تمام قافله این عالم طبیعت را به صورت یک وجود واحد به جنبش درآوردهاست مولود عشقند." [مطهری، 1362]
ارتباط هنر و تبلیغ
به گواهی تاریخ استفاده از ابزار هنر در تبلیغ همواره بسیار مؤثر واقع شدهاست. زیرا همانگونه كه گفته شد هنر، امری فطری است پس تبلیغ هنری، فطریتر است و به تناسب فطری بودن، حَكَمیتر .این آن چیزی است كه هیچگاه از آن بی نیاز نیستیم یعنی آنكه در امر تبلیغات قادر باشیم كه حكیمانه، فطرت و سرشت بشریت را تحت تأثیر قرار دهیم.باید توجه داشت كه همه افراد جامعه از نظر پای بندی اعتقادی و عملی به قوانین و هنجارهای جامعه یكسان نیستند؛ از این رو، در تبلیغات روشمند باید برای هر گروه، از شیوه خاصّی بهره جست. بنابراین، استفاده از شیوههای سنتی تبلیغ به صورت خطاب مستقیم و بدون توجه به زمینههای روانی و فرهنگی، مفید نیست. بنابراین استفاده از هنر در این راستا قابل توجهاست.
به هرحال آنچه مسلم است هنر یكی از خصوصیاتی است كه انسان در طول تاریخ خود بوسیله آن بهترین پیامها و ظریفترین ایدهها و آرمانها را تبلیغ كردهاست. "... یك شعر خوب، یك قصّه زیبا و خوب، یك نمایشنامه خوب، یك فیلم و یك آهنگ منطبق با موازین شرع و خوب میتواند اثری داشته باشد كه گاهی ده سخنرانی یا چند كتاب در ذهن خواننده، آن اثر را نمیتواند داشته باشد... هنر وقتی كه یك پیام را در خود داشت آن را تا اعماق روح انسان نفوذ میدهد و آن را در ذهن به صورت جاودانه منقش میكند... خصوصیت اثر هنری تاثیر غیر مستقیم است. آن وقتی كه مثلاً بخواهند با شیوه هنری راجع به یك عمل اجتماعی یا نظامی یا یك خصلتی از خصلتها درسی به مردم بدهند، لازم نیست كه از اول تا آخر درباره آن مطلب حرف بزنند. آن نویسنده یا آن نمایش یا فیلم سینمایی و غیره مطلب را در خلال صحنهها در لابلای نمایشها، در شكل لباس پوشیدن آن هنرپیشه، در نوع برخورد بازیگران آن صحنه، در تعبیرات و سخنان و روشهایی كه آنها را به كار میبندند به ذهن مخاطب القا میشود." [آیت الله خامنهای، 1364]
هنر به عنوان رسانه
گرایش به زیبایى و دورى از زشتى، امری فطرى است. هر انسانى، به طبع نخستین خویش، نغمه خوش، آهنگ دلنشین، منظره چشم نواز و… را دوست مى دارد. این حسّ زیبایى خواهى، آن گاه كه با كمال جویى انسان، به هم آمیزد، او را به آنچه از پدیدههاى طبیعى مى بیند و حسّ مى كند، قانع نمى سازد، دوست دارد آنچه را خود احساس مى كند، بیافریند; از این رو پدیدههاى زیباى جهان را بر مى گزیند و با احساسى كه خود از آنان دارد و آن گونه كه پسند خویش است، به نیروى خیال دگرگون مى سازد، باز آفرینى مى كند و احساس خود را از پدیدههاى هستى به گونه زیبا و دلنواز به نمایش مى گذارد. چنین كوششى كه به آفرینش اثرى زیبا مى انجامد، هنر نامیده مى شود و حاصل آن كوشش، اثر هنرى، و آفریننده آن را هنرمند مى نامند.از سوی دیگر زبان هنر، زبان بین المللى است و دارای ایجاد ارتباط، با همه انسانها از هر نژاد و قبیله. وجود ویژگیهایی نظیر: گستردگى قلمرو، قدرت نفوذ، توانایى تبیین و تفهیم، همواره هنر را مورد توجه انسانها قرار دادهاست و افكار و اندیشهها را به خود گرایاندهاست. شك نیست كه مقوله هنر، در حال حاضر، نقش و جایگاه بالایى در پیام رسانى یابیده به گونه اى كه جدایى این دو مقوله از یكدیگر، امكان پذیر نیست. امروز اشكال و شیوههاى پیام رسانى بسیار دگرگون شده اند. تكنیك و صنعت به كمك هنر آمده و امكانات جدیدى در تولید و عرضه پیام فراهم آوردهاست به گونه اى كه میزان كاربرد و تأثیر شیوههاى گذشته را تا اندازه بسیار تحت الشعاع قرار دادهاست.
"هگل" برای نخستین بار"تاریخ جهانی هنر" را مطرح ساخت و بیان كرد هدف اصلی تاریخ هنر در مطالعه و پژوهش، پیرامون رابطه میان هنر و فرهنگ جامعه خلاصه میشود. این نكته نیز قابل ذكر است كه به این رسانه بزرگ مردمی، در طول تاریخ، همیشه با جنبه زیبایی شناسی نگاه نشده، بلكه در هر دوره و هر مكان دیدی خاص و هنری متفاوت را دنبال كرده.
همانگونه كه در دوران باستان و قبل از میلاد به بیان مسائل مذهبی، اجتماعی و سیاسی پرداخته، در دورههای بعدی نیز مكاتب و ایسمهای هنری همواره همین مسائل را با زبانها و ابزار مختلف بیان كردهاست. هر یك از این مكاتب در دوره هنری خود با تاثیری كه بر روی جامعه میگذاشتند، واكنشهایی هم دریافت میكردند. گاهی واكنشهای شدید و مخالف و گاهی با استقبال و همراهی حكومت و مردم... ولی در هر صورت این مكاتب به وجود آمدند و پس از طی دوره زمانی خود جای خود را به مكتب دیگری دادند ولی تاثیر آنها همچنان باقی است.
در یك جمع بندی كلی "تمام دورهها و مكاتب به وجود آمده را هنر مینامیم و تاثیرات و تحولات ایجاد شده توسط این مكاتب را تاثیرات هنر بر روی جامعه از طریق نقش رسانهیی آن قلمداد میكنیم. هنر به عنوان یك رسانه (با دارا بودن خصوصیات یك رسانه همچون جذب مخاطب، خبر رسانی، آموزش، تحول در نگرش و...) همچنان نقش موثری در جوامع بشری ایفا میكند." [اعتماد، 1382]
استفاده صحیح از هنر مىتواند انتقال هر پیامی(تبلیغ) را به اوج اثرگذارى نزدیک کند، دلیل ما بر این ادعا آن است که تبلیغ، تماماً با انتقال پیام و القاء احساسات همراهاست و این دقیقا همان کارکردى است که براى هنر تبیین شدهاست. تجربه نشان دادهاست که کارهاى هنرى درک مفاهیم پیچیده را آسان مىکند. به نظر مىرسد به همین دلیل باشد که موثرترین ابزارى که پیامبران الهى براى تبلیغ دین از آن بهره مىگرفتهاند هنر بودهاست. قرآن که بزرگترین اثر در زمینه تعلیم و تربیت انسان است، محل تبلور زیباترین جلوههاى هنر است.
اگر قصد ذکر مهمترین مزیتهاى هنر در انتقال پیام را داشته باشیم موارد زیر شایسته اشارهاست:
1- جذابیت: قالبهاى خشک سنتی، آنگاه که از تاثیرگذارى عاجز مىشود، هنر قد علم مىکند و آنچنان همه را شیفته و مجذوب خویش مىسازد که گاه خلاصه یک کتاب عظیم فلسفى را مىتوان هنرمندانه، در دل صفحهاى گنجاند و به مخاطب عرضه کرد.
2- انتقال غیرمستقیم پیام: در بسیارى از موارد، هنگامى که مطلبی- هرچند صحیح- به صورت مستقیم بیان مىشود، مخاطب پیام به صورت احساسى و نامعقول در مقابل آن مطلب جبههگیرى مىکند. دلیل این امر ممکن است خصوصیات فردى انتقال دهنده پیام یا گیرنده آن و یا نفس پیام باشد. این در حالى است که انتقال غیرمستقیم پیام طورى عمل مىکند که مخاطب پس از گرفتن پیام با آرامش در مورد آن به تفکر مىنشیند و اگر پیام مطابق فطرت او باشد، قهراً آن را خواهد پذیرفت. اصولاً پیام اگر به صورت مستقیم بیان شود، از حوزه هنر خارج است لذاست که هنر این وظیفه را نیز به دقت مىپذیرد و با موفقیت از عهده آن برمىآید.
3- تنوع: تنوعطلبى که از خواستههاى فطرى انسان است به وسیله هنر، تامین مىشود زیرا هنر با نگاه متفاوتش از موضوعى کهنه و تکرارى مطالبى نو و جالب توجه ارائه مىکند.
4- ماندگارى و اثرگذارى عاطفی: این دو که لازم و ملزوم یکدیگرند از ممیزات هنر با غیر آن هستند و اهمیت فوقالعاده آنها، در آن است که شرط لازم براى درونىشدن یک پیام یا هنجار در انسان هستند. و اما خطرى که وجود دارد آن است که معاندان از هنر در تبیین افکار باطل سوء استفاده کنند. اگرچه هنر امرى است که فطرت انسان به راحتى صدق و کذب آن را تشخیص دهد اما به هر حال با برخى اقدامات موذیانه مىتوان آن را با ناپاکىها آلود. این خطر، وظیفه مدیران فرهنگى و مبلغین جامعه و نیز مخاطبان، را سنگینتر مىکند نه آنکه به خاطر ترس از این خطر، مزایاى استفاده از هنر را نادیده بگیریم.
نقش هنر در روابط انسانی
همانگونه كه پیشتر گفته شد كشش انسان به سمت هنر، امری فطری است. هیچ كس در این اصل كه انسان ذاتاً موجودی زیباپسند و دوستدار جمال است، تردیدی ندارد. به همین اعتبار "تاریخ هنر حتی از تاریخ علم و فلسفه جلوتر و گسترده تر است؛ یعنی بشر قبل از پیدایش معارف و دانشهای گوناگون، برای بیان اندیشه و احساس خویش، به هنر روی آوردهاست. نقاشی بر در و دیوار غارها و گذرگاهها، ابزار و ادوات، زینت آلات و... كه از انسانهای هزاران سال پیش به دست آمده، گواه صادق این مدعاست." [شرفشاهی، 1384]"روژه باستید" در كتاب "هنر و جامعه" درباره دو نوع زیبایى شناسى صحبت مى كند: "زیبایى شناسى فقط یكى نیست، دوتا است. یكى زیبایى شناسى آفرینش ارزش هنرى نو و دیگرى زیبایى شناسى لذتى كه زاده اندیشیدن درباره آثار زیبایى هنرى است. این فكرى است كه همواره در نظر من به عنوان یك فكر اساسى نمایان شدهاست، در حالى كه زیبایى شناسان به كلى آن را نادیده انگاشته اند."[باستید، 1374]
آنچه در این بحث بیش از همه قابل توجهاست وجه دوم صحبت باستید میباشد و آن این است كه یك اثر هنری قرار است در ارتباطات انسانى چه نقشى بازى كند؟ در اینجا دیگر بحث زیبایى شناسى هنرى منتفى است. آیا باید به جامعه شناسى هنرى پناه ببریم چنان كه در جاى دیگرى باستید چنین مى گوید: "اما جامعه شناسى تولیدكننده هنر وجه دیگرى دارد كه پرداختن بدان خالى از فایده نیست، گرچه این وجه تا به حال كمتر مورد بررسى قرار گرفتهاست و آن تصویرى جمعى است كه یك جامعه معین از هنرمند مى سازد. بدیهى است كه این "تصویر"ها در هر جامعه اى با جامعه دیگر متفاوت خواهند بود. الگویى كه در عصر رمانتیكها از هنرمند ساخته مى شود با الگویى كه در آلمان هیتلرى از او مى سازند متفاوت است، اما با این وصف، هر جامعه اى اسطوره اى از هنرمند دارد و این اسطوره داراى آنچنان قدرت و اجبارى اجتماعى است كه حتى به هنرمند هم قدرت خود را تحمیل مى كند و او را مجبور مى كند تا در زندگى روزانه خود آن را سرمشق قرار دهد. [...] هنرمند انسانى مانند انسان هاى دیگر نیست. شرایط زندگى انسان شامل حال او نمى شود چرا كه او پیك خدایان در دنیاى خاكى است، یا دست كم شیطانى او را تسخیر كردهاست. [...] هنرمند حتى كمى هراس انگیز است، چرا كه راز و رمزهایى را مى داند كه دیگران از آن بى خبرند. او جادوگر است و آثار او تا حدودى مانند فرآوردههایى جادویى تلقى مى شود." [باستید، 1374]
اگر با این حرف باستید موافق باشیم آنگاه در خواهیم یافت "در دنیاى مجازى امروز كه همه چیز به سمت صفر و یك پیش مى رود و علم مى خواهد هر چیز را تقسیم و طبقه بندى كند و تعریف ارائه دهد، جادوى هنر مى تواند به شكل گیرى دوباره ارتباطات واقعى كمك كند. علم نمى تواند براى جادو جایگزینى بیابد و تعریفى قایل شود البته امیدوارم هرگز نتواند." [شاهرخی نژاد، 1384]
نسبت هنر و دین
با توجه به آنچه كه در خصوص ویژگیها و قابلیتهای هنر ذكر گردید، مى تواند گفت در یك جامعه دینی مقوله هنر از مؤثرترین و بهترین ابزارها جهت ارائه حقایق و معارف دین به شمار میآید. هنر، مى تواند زبان رساندن حقایق دین باشد، آن جا كه زبانها قدرت بیان نداشته باشند و از وصف كردن ارزشها و فهماندن آنها و جاى گیر كردن آنها به ژرفاى وجود انسان عاجز باشند. در تجربه چند ساله انقلاب، گوشه اى از تواناییهاى هنر را در عرصه پیام رسانى دین حسّ كردیم. تأثیر فیلم، نقاشى، تئاتر، موسیقى و آهنگهاى حماسى را كه با محتواى مذهبى بودند، در جامعه مان به خوبى دریافتیم و حال آن كه آنچه عرضه شده، نسبت به تواناییهاى ممكن ناچیز است.دربارهی رابطهی دین اسلام با هنر "دكتر زرین كوب" معتقد است: "كه گفت كه در اسلام دین را با هنر سازگاری نیست؟ بر عكس، این هر دو با یكدیگر ملاقات میكنند و آن هم در مسجد، خدای اسلام ـ تعالی الله ـ نه فقط رحیم و حكیم است بلكه جمیل هم هست، و از همین رو چنانچه صوفیه میگویند، دوست دار جمال. یك نظر به معنی مساجد كهن نشان میدهد صرف نظر از قدس و نزهت معنوی كه دارند از لحاظ یك مورخ نیز در خورآنند كه گالریهای هنر اسلامی تلقی شوند ".
"نسبت دین و هنر مانند نسبت دین و زندگی است. زیرا هنر قسمتی از آن است. همان طور که دین برای زندگی ارزش قایل است برای هنر نیز ارزش قائل است... هنر جزیی از زندگی است. در زندگی انسان از نظر قرآن کارها به شایستهها و ناشایستهها تقسیم میشود(عمل صالح و عمل ناصالح) پس هنر هم میتواند صالح و غیرصالح باشد." [علوی نژاد، پگاه حوزه-72]
از سوی دیگر اما ارتباط دین با هنر، در عمق و گسترش یافتن هنرها بیتاثیر نبودهاست. به گونهای كه روحانیت و معنویت از نظر برخی دینداران هنرمند ذاتی هنر محسوب میشود. "دكتر سید حسین نصر" در این زمینه معتقد است : "هنر اسلامی مبتنی بر معرفتی است كه خود، سرشت روحانی دارد. معرفتی كهاستادان سنتی هنر اسلامی، آن را حكمت نام نهادهاند. چون در سنت اسلامی، با صبغهی عرفانی روحانیت آن، خردمندی و روحانیت از هم جدایی ناپذیرند. به قول مشهور، توماس قدیس: "هنر بدون حكمت، هیچ نیست." [نصر، 1380]
حتی تأثیر دین در هنر و ادبیات در اروپا نیز به گذشتههای بسیار دور بر میگردد و قابل توجهتر آن كه "نخستین آثار ادبی كه به زبانهای بومی محلی اروپا منتشر شد، همچون كمدی الهی دانته در زبان ایتالیایی، كه احتمالاً بزرگترین اثر در ادبیات اروپایی است، با موعظههای مایستر اكهارت در زبان آلمانی و یا قصههای كانتری بری چاوسر در زبان انگلیسی، به نحوی با دین و تمدن سنتی مسیحی مربوط بود. البته در قرون وسطی، نیز اشعار عاشقانه زیادی در زبانهای مختلف (اروپایی) توسط تروبادورها سروده میشد كه ریشههای مشتركی با اشعار اسلامی اسپانیا داشت.
هنری كه مبلغ دین است "باید خدا را به عنوان آفریدگار قدرتمند و حکیم، تنها مؤثر در وجود معرفی کند. طرح خدا به این صورت، چهره هستی را عوض میکند و قلب انسان هم با نشاط و طراوت میگردد، باعث میشود انسان در سختیها و مشکلات به خدا پناه ببرد، به او توکل کند. انسان بی خدا احساس تنهایی، بریدگی از حیات، کینه، سستی، عزلت، بی صبری و کم ظرفیتی میکند. (واین به عینه در هنر خالی از معنویت مشهود است.) هنر باید مفاهیم و ارزشهایی را که در فرهنگ اسلامی، به خصوص شیعی ما وجود دارد و در اندیشهها و فرهنگهای دیگر نیست مطرح و تبلیغ کند. باید نقطههای اوج زیبایی معنوی و کمال روحی انسان را برای بشریت معاصر عرضه کند. چرا که بشر خالی از معنویت امروزه سخت بدان محتاج است." [محدثی، 1368]
اصولاً الهی بودن هنر بر زیبایی آن میافزاید: "انّ الله جمیلٌ." "هرچیز به همان اندازه زیباست که از خدا سرشار است و به همان اندازه خدایی است که زیباست... خداوند برای اینکه بشر را نسبت به زیباییها عارف گرداند و فهم او را در نشانه شناسی از چهره زیبای خویش بالغ نماید، او را به هنر نامبردار و بلند آوازه کرد و چنان توانی به او بخشید که هرچه بر او بگذرد به هنرهای تازهای دست یابد و به همان اندازه به خدا نزدیک شود. و در تعلیم خدا به دیگران نیز از آن بهره گیرد چه، نمیشود با زشتی، مبلغ زیبایی بود و با ادبیات نازیبا از کسی گفت که قول لیّن او راز توسعه مکتبش شدهاست." [شهیدی، پگاه حوزه-72]
هنر، گاه آفرینش زیبایی و گاه نشان دادن آن است. این اصل هنر است ولی گاهی متولیان هنر آب و رنگ هنر را به صورت نازیبا میکشند تا آن را زیبا جلوه دهند. کاری که مشاطهگان با سرکچل و صورت نازیبا انجام میدادند و امروزه با مهارت بیشتر انجام میدهند. یعنی زیبا جلوه دادن نازیبا وگرنه "به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را" این دیگر در واقع هنر نیست. اگرچه از ابزار هنرمندان استفاده میکند. صورتک زیبا گذاشتن به صورت نازیبا فریب و تزویر است نه هنر و تصویر. آیا آنان که زشتی وقاحت را در پوششی از هنر کپسولی درست میکنند و به خورد خواستاران هنر میدهند با آنان که زیباییهای حقیقی را برجسته میکنند و نشان میدهند یکسان هستند؟
این حالت در هنر فاسد غربی زیاد به چشم میخورد. در هنر غربی از نوع فاسدش، فقط عاطفه خاص جنسی بر عواطف دیگر حاکم شده، غریزه جنسی در انسان تنها عامل ساختن و حرکت دادن نیست و اگر از حد وسیلهای برای حفظ نوع و بقای نسل و تنظیم خانواده تجاوز کند و جنبه هدفی و اصالت پیدا کند منحرف شدهاست. در قرآن از عاطفه جنسی به عنوان سکونت آور و آرام بخش سخن به میان آمدهاست.
اساساً هنر مبتذل اروپایی در بها دادن به عاطفه بشر راه افراط را پیموده و در ارائه جمال جسدی زیاده روی و اسراف کرد. این رویكرد چون بازدارنده از جمال والاتر و شوق متکامل است زشت است. "زیرا این جدا کردن آن مشت گل از آن دم روح الهی است و چه ظلمی بالاتر از این در حق انسان میتوان تصور کرد. در فرهنگ دینی مبارزه با نفس جهاد اکبر نامیده شده. آیا در هنر روز مالک نفس بودن به عنوان یک ملاک برتری پذیرفته شدهاست؟ هنر دینی باید با طرح این زمینه از مبارزه درونی انسان با خواستههای نفس، نقش خود را در جهت نشان دادن بعد خدایی انسان ایفا کند." [هاشمی، شمیم نرجس-]
هنردینی و تبلیغ دین
شاید بیشتر پژوهشگران هنر، همین كه اثرى هنرى، داراى موضوع یا روحى معنوى است آن را " هنرمقدس" مىدانند. این مسئله كه به تكرار در تاریخ نگاران هنر اتفاق افتادهاست، شاید بیشتر زاییده این دیدگاه معرفت شناختى باشد كه روح را وجه برتر مىداند. اگر چه ممكن است این نظر كه روح، در هر چه باشد، چه روح انسانى، چه روح حیوانى و گونههاى دیگر آن و چه روح به معناى "معنا" و "باطن"، همواره بر جسم و شاكله و صورت (Form) برترى دارد و وجه متعالى محسوب مىشود، اما نباید از نظر دور داشت كه عناصر مقوّم یك اثر هنرى، "روح" و "صورت" به صورت توأمان هستند. "این توأم بودن "صورت" و "باطن" در "هنرمقدس" و "هنردینى" حضور و ضرورتى مضاعف پیدا مىكند؛ چرا كه معمولاً " هنرمقدس" از رمزها و سمبولها براى بازخوانى و بازگویى معانى استفاده مىكند و چنانچه این صورت در آن ضعیف پرداخته شود یا اصولاً هنرمند وجهى براى آن قایل نشود، هنر او از دایره "هنرمقدس" به معناى بازگفته خارج خواهد شد." [تقى دخت، 1384]بنابر آنچه گفته شد هنر دینی هنری است كه در هر دو وجه معنا و صورت معرف و مبلغ تعالیم و معارف دینی باشد. "آثار هنری میتوانند معنای آیین یا تجربهی دینی را "بگیرند" یا انتقال دهند و با "منجمدكردن آن" در صورت، امكان تكرار (احتمالی) آیین اصلی یا تجربهی دینی را بدهند. هنر در جستوجوی زیبایی، ممكن است الگوی اعلای آرمانی یا مقدس را به انسانها معرفی كند تا در راه رستگاری، آنرا دنبال كنند و ممكن است در بیانهای دیداریاش از الوهیات، راهی برای ارتباط با گیتی پیش پای انسان نهد. دین هم به شكل راه رستگاری و هم الهام معنوی، از میل و نیاز بنیادین انسان به بیان خلاق پشتیبانی میكند. زمانی كه اغراض موثق دینی از طریق تصویر بیان میشود، هنر به ارتباط دینی تبدیل میشود و این صورت ارتباطی منحصربهفرد، باورها، رسوم و ارزشها را تقویت میكند." [آپوستولوس، 1998]
پس از پذیرش این امر كه هنر میتواند به عنوان بهترین وسیله جهت تبلیغ دین بكار رود باید بپذیریم كه ابزارهای تحقیق و تعمیق چنین امری میبایست با درونمایه و سرشت دین تناسب داشته باشد. حتی این ابزار معنوی میتواند وسیلهای قرار بگیرد برای گستردگی مذهب و دین و فرهنگ معنوی یعنی رسیدن به مرحلهای كه عبودیت محض ذات باری تعالی مطرح میشود منتهی به شكلهای گوناگون و این جا جایگاهی است كه به قول مولانا باید "جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر" نهاد. و به همین جهت مسلمانان هرآنچه را كه لایق خدا میدانستهاند آن را به خدمت گرفتهاند و بر غنای هنر اسلامی افزودهاند.
حضرت آیت الله خامنهای در خصوص استفاده از هنر در تبلیغ دین میفرمایند: "حوزه باید خود را به هنر امروز نزدیک کند. در حالیکه هنر در قالبهای گفتاری ونوشتاری وتصویری، فرمهای گوناگون را آزموده و میآزماید و در بستر زمان تجارت ارجمندی را در توشه خویش میدارد حوزه و هنر در غربت ازیکدیگر زیست میکنند." البته این بدان معنا نیست که موضوع اصلی حوزه و فراگیری علوم دینی عوض شود و جای خود را به چیزهای دیگری دهد. بلکه منظور ایشان این است که "روشهای تبلیغ دین و روشهای آموزش عوض شود و به روز شود، قالبهای تبلیغ تغییر کند. این تكلیف مستمر (تبلیغ دین) در شرایط جاری موکد تر مینماید. دایره نیازها و دغدغهها و پرسشها گسترده تر، عطشها افزون تر وگوشهای مشتاق برای شنیدن اسلام ناب، فراوان تر گشته اند و این گستره مخاطب بر مسئولیت امروز داعیان و مبلغان میافزاید و آنان را در برابر خلق عطشناک وعلاقه مند به معارف دین مسئول ومتعهد میسازد." [آیت الله خامنهای، 1379]
به اعتقاد مقام رهبری "تبلیغ دین حساس وجدی است، مثل پل صراط میماند، لغزش مختصر، نتیجه معکوس میدهد و مخاطب را به جای بهشت به دوزخ میفرستد، او را از دیانت بیزار میکند - چنانکه نمونههائی را درجامعه دیده وشاهد هستیم- و به جای عشق به خدا و دین، بذر کینهتوزی و نفرت یا بی اعتنائی خصوصاً نسبت به دین و معنویت در او میپاشد. به همین جهت مبلغ دین نباید کار خود را ساده و آسان بگیرد و در حد مشاغل ساده و عادی با آن برخورد کند و با دقایق آن بیگانگی نشان دهد." [آیت الله خامنهای، 1379]
ایشان همچنین ضمن انتقاد از روشهای كهنه و مهجور در تبلیغ دین میفرمایند: "یکی ازاشکالاتی که متوجه حوزه وحوزویان است این است که متأسفانه تبلیغ دین ازسوی حوزه گاهی باهمان زبان مهجور رخ میدهد. مخاطب خود را با انبوهی از کلمات و واژگان غریب مواجه میبیند، احساس سردرگمی میکند و دراین میان نه تنها راه به جایی نمیبرد که راه رفته را نیز گم میکند.[...] روشهای پیشین تبلیغی نبایستی تعصب بیافریند و قالب تبلیغ را همان فرمهای آشنا متوقف و محدود کند. اگریک روش لبی در زمانهای گذشته کارائی داشتهاست و موفق بوده نباید حجاب برای مبلغان شود و به تکرار همان تجربه بپردازند و در واقع بیان کننده این مطلب باشد که این است و جز این نیست.[...] بلکه تبلغ دین بایستی علاوه بر محتوای خوب و درست، دارای فرم مناسب باشد و با صورت و قالبی جذاب و گیرا ارائه گردد و تنها به قوت پیام اکتفا نشود، مبلغ دین میبایست به این نکته توجه کند که مخاطبان ،انواع واقسام دارند، با ذهنیتهای متفاوت هستند،اطلاعات قبلی آنها فرق میکند، ذوق وسلیقه آنان یکسان نیست، بابهرههای هوش متفاوت درمعرض تبلیغ دین قرار میگیرند، درجات ایمانی واخلاقی آنها نسبت به هم فرق میکند و درنتیجه با توجه به این گونه تفاوتها یک مبلغ دین بایستی که با یک فرم وقالب تبلیغی به سراغ تبلیغ نرود،همه را در یک ظرف نریزد. برای انواع جامعه مخاطب نسخه واحد نپیچد بلکه با ذوق وابتکار، قالبهای گوناگون تبلیغی را پی ریزی کند و متناسب با گروههای مختلف پیام گیران تبلیغی، فرمهای ویژه تبلیغ را پیش بینی کند. [آیت الله خامنهای، 1379]
ائمه اطهار(علیهم السلام) معیارهای یك اثر خوب هنری را به ما آموخته و آن را نقد نموده اند. هنری مورد تأیید آنان بوده که موجب تعالی و رشد روح بشر باشد. هنری که او را از تمایل به هوی و هوس به سوی آسمان معنویات و کمالات ببرد. برای مثال در تاریخ موارد متعددی نقل شده که پیامبر و امامان(علیهم السلام) به قدردانی از شاعران و اشعار آنان پرداخته و به آنان هدایایی داده اند که این خود نشانی از قضاوت آنان در مورد شعر و حکم به خوبی و شایستگی شعر است، یا مثلاً در مواردی ائمه(علیهم السلام) به شاعری پیشنهاد میکردند بیتی را از شعر خود تغییر دهد یا موضوعات هدف داری را در شعر خود مطرح سازد و مقدمه قصیده را که براساس سنت مرسوم آن زمان شاعران با تغزل و تشبیب آغاز میشود در شعر خود نخواند.
عناصر اصلی در هنر دینی
هنر، درخت تناوری است كه در عالم بالا ریشه دارد و گرچه بخشی از مراحل خلق یك اثر هنری به مطالعه و ممارست مداوم هنرمند بستگی دارد، اما آنگاه كه زمان خلق یك اثر هنری فرا میرسد، هنرمند در جاذبهای آسمانی قرار گرفته و در یك شور و حال خاص آنچه را به او "الهام" شدهاست، از قوه به فعل میرساند. به قول مولانا:تو مپندار كه من شعر زخود میگویم
تا كه هشیارم و بیدار یكی دم نزنم
"در جهان غرب، با وجود كوشش بسیار خردگرایان و اومانیستها كه تلاش میكردند اصالت همه چیز را به انسان و زمین بدهند و یا ماتریالیستها كه به طور جدی تری سعی در نفی بارقههای ملكوتی هنر داشتند و خاستگاه هنر را به عواملی همچون وراثت، استعداد، ویژگیهای جغرافیایی و محیطی، اراده و پشتكار و... نسبت میدادند، باز هم نتوانستند با توجیهات خویش، دلیل قانع كنندهای در این خصوص ارایه نمایند و بالعكس در لابهلای دلایل ضعیف و توجیهات ناتوان خود، به گونهای دیگر از ماهیت آسمانی هنر سخن گفته اند. رسالاتی كه این گروه در باب ماهیت هنر به رشته تحریر در آورده اند، از آنجا كه از سر آغاز در پی طفره رفتن از اصل قضیه بوده اند، اغلب از تناقض و پیچیده گویی سرشار است." [شرفشاهی، 1384]
در ممالك اسلامی از دیرباز تاریخ، هنر چون شانى از شئون فرهنگ و تمدن اسلامى از فیض همان حقیقتى بهرهمند است که علم و سیاست اسلامى از آن برخوردار بودهاست. بدین تفصیل که چون باطن اسلام"اسم الله اکبر"است، علم اسلام نیز،"معرفت الله"و سیاست اسلام هم تحقق "ولایت الله" است و هنر حقیقى اسلام نیز در مقام ابداع "وجوه الله" است. "اما آنچه از هنر، علم و سیاست در بخشى از تاریخ رسمى اسلام غلبه داشته هیچکدام به معنى تام و تمام هنر، علم و سیاست حقیقى اسلام نبودهاست. همچنانکه در باب علوم مىتوان ملاحظه کرد و اگر ادوارى را به تناوب غلبه علوم شرعى و عقلى مىتوان قائل شد، در هنر نیز وضعى چنین غالب است، و با وجود بعد تدریجى بسیارى از عامه مسلمین از ولایت، وغلبه اهواء و نفسانیات و پذیرش ولایت فرعونى و روحیه تکاثر خلفا، دوره سومى نظیر دوره احیاء تفکر دینى در هنر مشاهده مىشود. قبل از این در بخشى از تمدن اسلامى نظیر شام تمام سنن هنرى باطل همچون احساسات دین گریزانه اموى رشد یافته بود." [مددپور، 1384]
به هر تقدیر صورتهاى هنرى رایج در تمدن اسلامى را نمىتوان بالکل به نحلههاى باطل رجوع داد بلکه باید پذیرفت که کم و بیش از حقیقت اسلام بهرهمند شدهاند؛ على الخصوص بخش اعظم هنرهایى نظیر خط، موسیقى، نقاشى، معمارى و صنایع مستظرفه که با فتوت و سیر و سلوک عرفانى عصر احیاى دین تالیف یافته بود، و یا اشعارى که قریب به یقین نمىتواند محاکات و ابداع وجوه و اسماء الله نباشد و در آن شاعر که در مقام حکیم انسى است نمىتواند مشاهده و مکاشفه جلوات و تجلیات حق تعالى در عالم و آدم نکرده باشد. "حتى در نقوش مینیاتور نیز به نحوى تفکر و فرادهش دینى و میتولوژیک جلوهگر مىشود به ویژه آنجایى که این نقوش از تابعیت فضاى طبیعى اقلیدسى متافیزیک یونانى و یا فضاى مکانیکى دکارتى تخطى مىکنند، و یا نقوشاسلیمى، خطایى و کلاً نقوش هندسى و گیاهى و حیوانى در تذهیب و تشعیر و غیر آن فضایى را محاکات مىکنند که نه فضاى طبیعى یونانى است و نه فضاى بصرى جدید." [مددپور، 1384]
تجلى مفاهیمى كه در ادامه ذكر میگردد در آثار هنرى ادیان مختلف، به صورت "اصل" وجود دارد و اگرچه شاید در هر آیین، ظاهرى متفاوت داشته باشد، بنایى است كه معانىِ رمزها (Symbols) را به اشاره در اختیار متعبدان به این آیینها قرار مىدهد:
شاید به قطع بتوان گفت هیچ آیینى تاكنون بر خاك شكل نگرفتهاست، كه اصل "پرستش" را به عنوان اولین اصل خود برنگزیده باشد. در واقع اصل پرستش، مبناى شكل یافتن همه آیینها (الهى و غیرالهى) بودهاست. آیینهاى غیرالهى (بت پرستى، ماده پرستى و.. .) نیز اگرچه وقتى با قالبها و معیارهاى سنجشى آیینهایى كه خداوند را به عنوان خالق و مُنَظِّم جهان (آسمان و زمین) مىدانند سنجیده مىشوند، بوى شرك یا كفر مىگیرند، اما در نفس خود نوعى "پرستش جاهلانه خداوند" هستند. یعنى تلقى "اثر" به جاى "موثر" به همان یقینى كه گفتیم هیچ آیینی بدون پرستش وجود نداشته و ندارد و در واقع هیچ آیینى (مذهبى) نیست كه نسبت میان "خلق" و "خالق" را به عنوان اصل اول بر خود فرض نداند، به همان یقین مىتوان گفت هیچ آیینى نیست كه در آن "عبادتگاه" یا "معبد" به عنوان "خلوتگاه خالق و مخلوق یا عابد و معبود" وجود نداشته باشد.
مفهوم "حرم" كه تا امروزهاستعمالهاى فراوانى از آن صورت گرفتهاست، در واقع شاید لفظى قابل اطلاق بر همه عبادتگاههاى ادیان و مذاهب باشد. پیروان هر آیینى، بلافاصله بعد از پذیرفتن آن آیین، به مفهوم "عبادت" و "پرستش" پى مىبرند و این مفهوم در "حرم" یا معبد تجلى پیدا مىكند. به این قرینه، معابد در واقع اولین مكانهایى هستند كه روح مذهبى هر آیین ـ كه عبارت باشد از حضور رمزى خداوند در زمینـ در آنها تجلى پیدا مىكند. در ساختن "خانه خدا" نیز هر آیینى براساس آموزههاى خاص خود و فلسفه خود عمل مىكند. اما بیشترین تجلى این آموزهها، در معمارى معابد مقدس (حرمها) ظهور مىیابد. هنر ساختن معابد، شاید اولىترین هنردینى باشد؛ چون رمز ساختن معبد، ایجادِ مكانى براى "خلوت" با خداوند است و در این خلوت است كه انسان مورد خطاب واقع مىشود و مىشنود و مىگوید، تقدم "معبد" یا "حرم" جلوه مىنماید.
از سوی دیگر "محراب" جاى تجلى و حضور رمزى خداوند و ساكن كردن آن وجود نامتناهى در زمین است. در آیین مسیحیت، ساختمانهاى كلیسا (در معابد مسیحى قدیم این مسئله بیشتر به چشم مىخوردهاست). منطقه بازى دارد كه جایگاه حضورى رمزى خداوند در تمثال یا پیكره "مسیح مقدس" یا "باكره مقدس به همراه فرزند او" است. در این منطقه باز، كه معمولاً نقش محراب مساجد را در سنت اسلامى دارد، زوایاى منعطف هندسى با بلنداى قابل توجه وجود دارند كه بر هر یك نیز نقشى رمزگون از "صلیب مقدس" (توجه داشته باشیم كه هندسه كلى معابد مسیحى نیز تقریبا در اساس آن، "صلیب گون" است) یا پیكرههاى مقدس مذهبى وجود دارد. رو به روى این منطقه باز، جایگاه نیایش "پدر مقدس" یا "روحانى آیین مسیح" است و "سرود خوانان مذهبى" نیز تقریبا بر آستان همین منطقه مىایستند. در واقع محراب در سنت مسیحى و سایرسنتهاى دینى، خلوتگاه پاك و خالص خداوند است و جایى كه براى خداوند در نظر گرفته مىشود.
"حرم" در سنت اسلامى در قالب "مسجد" ظهور یافتهاست. مساجد اسلامى كه به ادعاى برخى، در معمارى وامدار شكل اصلى كلیساها و معابد قدیمى زردتشتیان است، محرابى متفاوت دارد. محراب در سنت اسلامى (و به نحو كم رنگتر در سنت مسیحى) محل تجلى نور خداوند است و حضور رمزى او در قالب كلماتى كه هم خوانده مىشود و هم گاه بر دیوارههاى محراب نگاشته مىشود. افزون بر این شكل محراب در مساجد اسلامى، در واقع نوعى "در" و "ورودگاه" به عالم دیگر است و جایگاه حضور "امام" یا "پیشوا" و خواندن و گفتن آموزههاى مقدس (در سنت مسیحى، جایگاه خواندن سرود مقدس).
"در سنت اسلامى بر خلاف سنت هند و بودایى و مسیحى، تصویر یا پیكرهاى مثالى از خداوند یا متعلقات معنوى او در مسجد وجود ندارد. دلیل آن هم این است كه اسلام قایل به این اصل است كه هیچ تصویر یا پیكرهاى نمىتواند "وحدانیت" و "احدیت" را حتى در نازلترین وجه آن بازتاباند و حضور خداوند تنها در كلمات مقدسى كه از خود او به ما رسیدهاست، مىتواند تجلى یابد. در واقع هنر خوشنویسى و تذهیب در سنت اسلامى و در كار ساخت محراب معابد و حتى خود معابد، قرینه هنر "شمایل نگارى" در سنت مسیحى است." [تقى دخت، 1384]
اصل دیگرى كه در ساخت محراب در سنت اسلامى (و با اندكى تأمل در ساخت مسجد) مورد توجه قرار گرفتهاست، مسئله "عمق" در محراب است كه باعث انعكاس صوت مىشود. عدهاى معتقدند این اصل نیز در سنت مسیحى وجود دارد، اما بعید به نظر مىرسد "عمق" تا این اندازه و با این مفهوم مورد توجه مسیحیان بوده باشد؛ همان طور كه در ساخت محراب مسیحى، مقصوره یا نیمدایره عمقى بالاى محراب نیز كه نشانهاى رمزى از "طاق آسمان" است، مورد توجه و تأمل چندانى نبودهاست. انعكاس صوت كه اثرِ وضعى عمق در محراب است و محصول هنر معمارى اسلامى، رمزى است از خطاب خداوند به انسان و در واقع خوانده شدن از سوى او و بازگشت صدا و باز خوانى آن.
"رنگها نیز از وجوه فارق و متفاوت ساخت محرابها هستند. در سنتهاى مسیحى و هندى، تركیب رنگها از یكى دورنگ سفید، خاكسترى و رنگهایى از همین طیفها جلوتر نمىرود. بهندرت مىتوان محرابهایى را در سنت مسیحى یافت كه رنگهاى الوان در آنها به كار رفته باشد. رنگ سفید و نوع سنگها و پیكرههاى معمولاً مرمرین تراشیده شده، در واقع حكایت كننده از هاله مقدس و نورانى است كه برگرد محراب گسترده شده و "حرم" را در خویش گرفتهاست. در سنت اسلامى و هندى اما رنگهاى دیگرى نیز در ساخت محراب به كار مىرود. مثلا رنگ آبى كه رمزى است حكایت گر از آسمان.. . یا زرد (اصفر) كه رنگى است حاكى از تلألؤ نور مقدس یا نور خورشید.
به هر روى محراب در سنتهاى مذهبى یاد شده، جلوهاى است از تجلى رمزگونه خــدا و نشانهاى از آن چه آموزههاى مقدس در معمــارى هر آیین وارد ســاختهاند تا اصل پرستش به عنوان یك اصل پشتوانه براى هنر مذهبى هنرمندان آن آیین درآید." [تقى دخت، 1384]