- رضا شیخمحمدی، طلبه، خوشنویس، نویسنده، عکاس. خودتان کدام را میگزینید؟
عنوانی که من برای خودم پیدا کردم و به نظرم حالت جامعی دارد و میتواند همۀ فعالیتهای گوناگونم را پوشش بدهد، پژوهشگر آزاد است. منظور من از پژوهشگر آزاد این است که میخواهم حالت جستوجوگری را در آن ملحوظ کنم. من خودم را بیشتر فردی متمایل به تجربه میدانم. فرقش با یک خوشنویس یا عکاس چیست؟ فضای حاکم بیشتر به این سمت گرایش دارد که روحیۀ جستوجوگری اهمیت آنچنانی ندارد؛ حرفه یاد گرفته میشود تا در اولین فرصت به درآمدزایی ختم شود یا سریع فرد به ثباتی برسد. جستوجوگری یعنی شما مدام موقعیت خود را تعویض میکنی. مثلاً من کلیدم را گم کردهام و مدام در حال گشتن هستم، همه جا را میگردم، اما پیدایش نمیکنم. اطرافیانم ممکن است من را به آرامش دعوت کنند، من آرام و قرار دوست دارم، اما کلید من گمشده است. در فضای موجود وضع چگونه است؟ از کارها و فعالیتهایی حمایت میشود که آرام و قرار را در آنها میبینند. من نگاهم به خوشنویسی و عکاسی اینگونه نیست. من به دنبال این هستم که راه تازهای بیابم؛ برای مثال سیاهمشقهایی که من نام آنها را سیاهمشقهای لهجهدار گذاشتم یا قصارمشق این نمونهای از فعالیتهایی است که در آنها به دنبال راه نویی بودم. لذا من خود را فردی می دانم که به دنبال راه تازه است و به ثبات نرسیده است؛ بنابراین ترجیح میدهم اسم خود را خوشنویس یا عکاس نگذارم؛ خود را جستوجوگر میدانم و به دنبال گمشدۀ خود میگردم.
- نقطه شروع علاقۀتان به خوشنویسی از چه زمانی بود؟
قرضی میگیرم از کلام استاد موحد که به تعبیر ایشان، این شعر را زمانی برای من خواند: «چهل سال عمرم به کار خط شد تلف»؛ این شعر دربارۀ ما اتفاق افتاده است. تقریباً چهل سال از ورودم به عرصه خط میگذرد. من خط را نزد پدرم که از روحانیان مطرح و علاقهمند به هنر است، شروع کردم. پدرم از همان ابتدای دوران طلبگیاش خوشنویسی را کار میکرد. من هم از همان شش-هفت سالگی که دیگر خود را شناختم با ابزارهای خوشنویسی پدر انس گرفتم؛ ابزارهایی مثل قلم نی و مرکب و ابزار کتابت. همین باعث شد که من با چیزهایی که از ایشان سرمشق میگرفتم وارد عرصۀ خوشنویسی بشوم.
از چه زمانی به تدریس خوشنویسی پرداختید و شیوهای که برای آموزش خط به کار میبرید، به چه شکل است؟
تقریباً از دهۀ شصت در قزوین شروع به تدریس کردم. در متد تدریس، من اغلب با مفردات شروع میکنم. جملهای معنادار برای سرمشق نمینویسم. کلمات حساب شده انتخاب میشود؛ چون بعضی از سرمشقها مانند شعر گاهی برای هنرجو در سطح خود نامناسب است. من قید این قسمت را زدم و با کلمات مقطع جلو میروم و به این ترتیب سعی میکنم چیزهایی که مدنظر دارم به هنرجو تعلیم دهم.
- در زمینۀ خوشنویسی شما آثار بسیاری دارید. هر اثر خود را چگونه شروع میکنید و چه زمانی میدانید که این اثر تکمیل شده است و میتواند به عنوان یک اثر هنری عرضه شود؟ مثلاً در اثر «آسمان کشتی ارباب هنر میشکند» این اتفاق چگونه برای شما افتاد؟
با توجه به این قطعه به شما بگویم که نقطۀ عزیمت نگارش این اثر کلمۀ بحر معلق آن بود. این ایده به ذهن من رسید که چون حافظ آسمان را به دریای معلق تشبیه کرده است، بیایم و دو کار متناقض انجام بدهم؛ یعنی بحر معلق را در بالای تابلو جاسازی کنم که بیشتر جنبۀ آسمانی که مدنظر حافظ بود را القا کنم و هر دو را معلق و واژگون بنویسم. این ایده شروع شد و با قالب ابداعی خودم که پیشتر اشاره شد روی آن کار کردم؛ نوعی پیوندزنی مفردات و اجزا که با شکل مرسوم و متعارف و قاعدۀ عمومی مطابق نیست. این قاعدهای است که به مروز زمان به دست آوردم؛ قاعدههایی که بعضاً در کار اساتید و قدما دیده میشود که به تکمیل آنها پرداختم. وقتی حس کردم که شکل و فرم مورد نظرم با نگاه حضرت حافظ منطبق افتاد و این انطباق به میزان حداکثری خود رسید، تصمیم گرفتم که آن را منتشر کنم.
- به عنوان یک خوشنویس ترجیحتان بر این است که اثرتان را یک تذهیبکار تذهیب کند یا طی فرآیندی به دست نقاش تبدیل به نقاشیخط شود؟
بنده انتخابم بیشتر مورد دوم است. بدین ترتیب با حالات فرمی و سیاهمشقهایی با رنگهای متفاوت و با کار روی ابعاد بزرگ، در پی این کار هستم. در عین حال ارتباطم با تذهیبکاران نیز ادامه دادم.
- شما در زمینۀ عکاسی هم فعالیت میکنید. دربارۀ شیوۀ کار عکاسی و تجربههایتان بگویید.
من در عکاسی نیز با روحیه جستوجوگری پیش میروم. به عنوان چشم سوم که دیدههایش فرق میکند. بنده در پی سوژههایی هستم که از قلم افتادند. عکاس به مثابۀ کاشف. در تجربۀ اخیرم در مسجد کبود تبریز به ثبت جزئیاتی از این بنا پرداختم که شاید تا به حال به آن نظری نشدۀ بود. همین اتفاق را در بعلبک لبنان و دهلی هندوستان نیز دنبال کردم و روزبهروز متوجه جزئینگر شدن نگاهم شدم. من وقتی به یک شهری وارد میشوم در کمترین زمان به موضوعات بکری هدایت میشوم که دوست دارم آنها روی CF دوربینم ضبط کنم. گاهی تصادفی عزم پیادهرویهای طولانی میکنم؛ لابلای این ابنیههای تاریخی و بافت قدیمی و به آن چیزهایی که دوست دارم دست پیدا میکنم.
- در دوران رزمندگی خود در زمان دفاع مقدس هم به عنوان خوشنویس فعالیتهایی داشتید، از تجربۀ کار هنری در بستر جنگ برایمان بگویید.
من در سال 62 برای اولین بار به جبهه عازم شدم. عملیات والفجر2. فرصت خوبی بود برای یک جوان 18 ساله که چیزی تا آن موقع فراگرفته بود را در آنجا با کارهایی مثل پلاکارد نویسی و دیوارنویسی و کار روی شیروانی و... به محک تجربه بگذارد. من یک دوربین آنالوگ هم داشتم که لحظات را هم ثبت میکردم. حتی اسلایدهایی هم از متن عملیاتها گرفتم. این سفر ذهن من را برای عملیاتهای بعدی (سال 64) هم پرورش و رشد داد. آن زمان هم دیگر من یک دوربین حرفهای کنن A-1 داشتم و توانستم صحنههای بدیعی نیز از عملیاتها ثبت کنم.
- شما دیوان اشعار باباطاهر عریان و خیام را هم نیز خطاطی کردید. پیوند موسیقی و مفهوم اشعار با ترکیببندی قطعات خوشنویسیتان چگونه است؟
گاهی وقتها تحت تأثیر خود وزن شعر، سیاه مشقی مینویسی که ضرب آهنگ آن متأثر از موسیقی شعر است. من هم از این جریان مستثنا نبودم. در همین دیوانهایی که عنوان کردید، بعضی از ابیات را سعی کردم با هم تلفیق کنم که آن حالت شوریدگی و حالت خاص خیام را در آن ملحوظ بدارم. گویی این بار ترجمان شعر به زبان تصویر.
- در پایان بفرمایید که در حال حاضر در امر خوشنویسی به چه فعالیتی مشغول هستید؟
در حال حاضر خوشنویسی دغدغۀ اصلی من نیست و آن روحیۀ جستوجوگری من را در وادیهای دیگری انداخته است که در آنجا دنبال گمشدههای خود هستم. البته به صورت موقت است و به دنبال بهانهای دوباره خواهم نگاشت.