گرهچینی، هنر ایرانی در رده تزئینات هندسی قرار دارد. نظم ساختارهای هندسیای که با نظام مشخصی تکرار میشوند؛ بازآفرینی مداوم متشابه، ولی نه همسان. پیشنیۀ این هنر به زمان ایران باستان باز میگردد و دوران بلوغ و رشد آن پس اسلام به اوج خود رسید. الگوهای خاص تزییناتی در هنر گرهچینی، چشم را مینوازند. هنر گرهچینی روی چوب امروزه از نگاهها و دستها دور مانده است و قاب و آینههای آن اکنون گرد میخورند؛ اما کسانی هستند که سرسختانۀ به پژوهش و فعالیت در این زمینه میپردازند و در پی احیای این هنر ایرانی-اسلامی هستند. محمدرضا برادران حیدری، یکی از متخصصین هنر گرهچینی است که علاوهبر اینکه توانسته است این هنر را تازه و زنده نگه دارد، با گسترش هنر خود توانسته است به نوعی از کارآفرینی آن هم به شیوهای شایسته و نیک بپردازد. در ادامه گفتوگوی سرویس هنر اسلامی با این هنرمند را میخوانیم.
- محمدرضا برادران چه ویژگیهایی دارد؟
سوال سختی است. مرد عملیاتهای سخت؛ جملهای است که همیشه به خود میگویم. آدمی که تلاش میکند تا آن چیزی که دوست دارد را یاد بگیرد و یاد بدهد.نخستین آشنایی خودتان با هنرگرهچینی چوب را به یاد دارید؟ چگونه با این هنر آشنا شدید؟
بسیار اتفاقی. من ابتدا کار دکورهای برنامههای کودک و عروسکی و همچنین کارهای تئاتر و برنامههای تلویزیونی را انجام میدادم. در دورهای ناخواسته در فضا و محلهای قرار گرفتم که تمام همسایههای ما کار چوب انجام میدادند. ما به فراخور پروژهای که مشغول آن بودیم از گرهچینی برای دکور مجموعهای استفاده کردیم. شروع آشنایی من با آن بود و من از این کار بسیار خوشم آمد.
- پیش از این اتفاق با گرهچینی آشنا بودید؟
اصلاً. من نه در فضای چوب بودم و نه گرهچینی. با پیشزمینۀ هنری و فنیای که داشتم، پس از آشنایی با گرهچینی و ساختار چوب که مادهای زنده است، به چوب گرایش پیدا کردم. ابتدا گرهچینیها را تهیه میکردم، بعدها تخصصیترعلاقهمند شدم و در پی آن شدم که ببینم این چه کار خاصی است که من نمیتوانم آن را انجام دهم و حتماً باید آن را تهیه کنم؛ پس گرهچینی را دنبال کردم. استادی در این زمینه پیدا نمیکردم که این هنر را بیاموزم. از منابع هنرهای اسلامی و کتابها و سایتهایی که بسیار محدود هم بودند، کمکم به آموختن این هنر پرداختم و در این مسیر از استادکارهایی که این کار را کنار گذاشته بودند هم بهرههای کوچکی بردم تا رسید به اولین گرهای که ساختم. زدن اولین گرهچینی من به حدود سال 92 برمیگردد؛ گرۀ سیدرسیِ نیمهکارهای که ربعی از آن را ساختم. وقتی این کار را برای اولین بار انجام دادم، تازه فهمیدم که قاعدهها و شکل کار چیست؛ پس دیوانهتر عاشق این کار شدم. مرحلۀ اول را گذرانده بودم. من با گرۀ چسبی شروع کرده بودم. وقتی فراگیری و انجام این گره را که گذراندم، فکر و ذکر من فقط کار کردن گره کام زبانی شد؛ گرۀ اصیل و باقدمت ایرانی که ماندگاری بسیار بالایی دارد و چسب و میخ در آن استفاده نمیشود. گرۀ اصیلی که حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و کار زندهتری است. اواخر سال 93 گرۀ کام زبانی را فراگرفتم. وقتی تصمیم اصلی من بر این کار شد، هدف اصلیام را گرهچینی گذاشتم؛ پیشهای که جزو اصالتهای من و کار موردعلاقهام است و هنری ارزشمندی است که روح ایرانی-اسلامی را آشکارا در آن مییابید.- سیستم کارگاهیای که شما محصولات خود را از ابتدا به آن روش تولید میکردید به چه شکل بود؟
در سالهای ابتدایی کارگرهای مستقیم نداشتم و پارهوقت و فصلی بودند. سال 94 تصمیم من بر این شد که کار من تولید گرهچینی و کار چوبی دستی باشد. با یک کارگر نیمۀ وقت شروع کردم و بعد از چند ماه دوتا و همینطور در ادامه کارگاه تولیدی خودم را گسترش دادم. هنر گرهچینی استادکارانش کم هستند و معمولاً کسی آن را یاد نمیدهد. ولی نظر من این بود که کسانی که برای کار پیش من میآیند باید این کار یاد بگیرد. کاری زمانگیر که حدود شش ماه یادگیری آن طول میکشد و در شش ماه اول فقط شخص آموزش میبیند و بعد وارد حوزۀ تولید میشود.- یعنی همۀ کسانی که برای شما کار میکردند، مستقیماً و برای اولینبار این هنر را از خود شما یاد میگرفتند؟
بله؛ چون کسی برای آموزش دادن نبود و شخص خودم هم از کسی یاد نگرفتم. در شهر قم نه کسی یاد میدهد و نه کسی به آن صورت کار میکند. فضای گرهچینی به گونهای است که نیروی انسانی بالایی میطلبد. از آنجایی که این کار جایگاه تجاری نامشخصی دارد و کار هم کاملاً دستی است، هزینهها بالا میرود. ما در سال 95 داشتیم به مرز ورشکستگی میرسیدیم، از این بابت بر آن شدم که این کار را ارزان تولید کنم و بتوانم «تولید» کنم و نه بصورت سفارشی. سرآغاز این تفکر، همکاری من با بهزیستی بود؛ یعنی به کارگیری افرادی که تحت پوشش این سازمان هستند و احتیاج به درآمد هم دارند و از اتفاق کسانی هم بودند که به این هنر علاقه هم نشان میدادند. کارگرانی که از بیرون آمدند، فقط بحث مالی را مدنظر داشتند و اگر درآمدش هم کم و زیاد میشد، سریع این کار را کنار میگذاشتند. بعد از مدتی که با بهزیستی کار کردم، در این اثناء با فضای زندان آشنا شدم؛ محیطی که افراد آن به این کار بسیار احتیاج داشتند. فضای محدود زندان امکان درآمدزایی برای خانوادههای زندانی را بسیار مشکل میکند و آنها به این درآمد احتیاج بسیاری داشتند.- ایده زندان از کجا آمد؟
روزی تصمیم نهایی خودم را بعد از ماهها کشوقوس و مشکلات برای اینکه کار خودم را از قم به تهران ببرم، گرفتم و همان روز هم به صنایع دستی رفتم و از عدم حمایتشان گله کردم و این سازمان مثل همیشۀ حرف خود را زد. به آنها میگفتم کسی به اندازۀ من در قم گرهچینی کار و تولید نمیکند، نهتنها من را نمیشناسید، بلکه هیچ حمایتی هم نمیکنید. این روزی بود که قطعی تصمیم خود مبنی بر مهاجرت از قم را گرفتم. همان روز اتفاقی یکی از پیمانکارهایی که داخل مجموعۀ زندان بود به دفتر من آمد و گفت که ما چندماهی است که به دنبال شما هستیم که در فضای زندان که بسیار آماده است، فعالیت کنید و کار شما که به نیروی بالایی هم نیاز دارد، زندان آن را فراهم میکند. بسیار اتفافی با این امر روبرو شدم.- از تجربه برخورد با افرادی که داخل زندان بودند و آغاز آموزش هنری اسلامی به آنان و البته نوع تعاملتان با آنها بگویید.
کار ما به شکلی است که همه به آن علاقۀ دارند و دوستش میدارند و محیطهای سازمانی و ملی هم همه آن را دوست دارند و میگویند صنایع دستی است و تولید ملی است، اما همه در حرف آن را حمایت میکنند؛ ولی در اصل اکثراً به دنبال آن هستند که ببینند کجا منافع مالی خود را به دست میآورند. فضای زندان تجربهای بود که ذهنیت من به زندان را عوض کرد. وارد شدن من به زندان بسیار سخت بود. تا پنج ماه اول کمی سردرگم بودم. من پیش از ورودم به زندان، ریزبهریز و جزئیات کار خود را برنامهریزی و یادداشت کرده بودم. با شرایطی که مجموعۀ زندان هم قولش را من داده بود، بسیاری چیزها را برنامهریزی کردم؛ اما با ورودم به زندان متوجه شدم که اصلاً اینطور نیست. در یک فضای بسیار سخت قرار گرفتم؛ چون شما هم باید هوای کارگرها یا زندانیها (ما در فضای کارگاهی کسی را به عنوان زندانی نمیشناسیم. آنها همان نیروهای تولیدگر من در بیرون هستند و برای من هیچ فرقی نمیکنند) را داشته باشیم و با مشکلاتشان دستوپنجه نرم کنیم و هم بحثهای سازمانی. بحثهای سازمانی که هیچ قاعدهای ندارند و همۀ چیزهایی که به من گفته بودند، قولها و حمایتها، همگی در حد حرف بود و من یک نفر تنها بودم در وسط یک جزیره.چندماهی طول کشید و سختی بسیار بود. متقاضی تولیدات بسیار بود، اما مجموعه زندان با فیلترهای بسیار سخت و... که یک زندانی بتواند در کارگاه کار کند، نتوانست بحث کارگری را تأمین کند. به هر حال در یک پروسۀ نه الی ده ماهِ، فرآیند آموزش برای زندانیها طی شد. در سال جدید کارگرها مشخص شدند، کارگرهایی که مشخصاً به این کار علاقه داشتند و ما آنها را گلچین کردیم و من به عبارتی با فرار رو به جلویی که کردم، شلوغیِ پدید آمده را با راهاندازی فضایی جدید برطرف کردم؛ فضایی که داخل محیط بسته در فضای مرکزی زندان بود. افرادی که در این محیط بسته کار میکنند کسانی هستند که مرخصی ندارند و زیر حکم اعدام هستند و افرادی هستند که غالباً شرایط سختتری دارند. در این کارگاه 12 نفر خاصه گرهچینی تولید میکنند و 15 نفر هم در محیط کارگاهی سولهای بزرگتر ما کار میکنند.
- کارگاه شما در کدام زندان است؟
زندان مرکزی استان قم یعنی لنگرود. یکی از کارگاهها داخل مجموعه زندان مرکزی؛ یعنی زندان بسته است و دیگری در بند 12 (بند کارگری) است.- طراحی محصولات به چه شکل و شامل چه چیزهایی است؟
طراحی و ایدۀ اولیه و بحث اجرایی با من است. در سالهای ابتدایی کارم، از یک اثر چندبار انجام نمیدادم و همیشه کارهای تک انجام میدادم. زمانی ذهنیتم بر این بود که هرکاری را باید یک بار انجام بدهی؛ یعنی یک بار طرح میزدم، انجام میدادم و آن را عرضه میکردم. اما وقتی شما وارد بحث تولید و بازار میشوی قاعده برعکس میشود؛ یعنی شما باید یک کاری را تولید کنید، اگر مورد پسند بازار بود، تولید تداوم پیدا میکند و به فراخور تقاضا و تولید ایدهها به روزتر میشود و محصولات هم جدید. هر اکسسواری است که داخل یک محیط کاری-تجاری یا خانه که توانایی کار با چوب برای آن مهیا باشد، جزو محصولات ما میشود. البته در حال حاضر محصولات ما محدود است تا با قاعده و چهارچوبی آنها را دستهبندی کنیم و پراکنده کار نکنیم. نوع محصولات درحال حاضر حدود 40 تاست. بسیار طرح و ایده هم هست که روی کاغد و ذهنمان هست که منتظریم موعد بروز و ظهور آن هم برسد.- همانطور که از صحبتهای شما هم بر میآید امر آموزش در زمینۀ گرهچینی چوب مغفول مانده است. رویکرد شما سوای از بحث تربیت کارگران برای تولید محصولات، برای آموزش به افراد عادی و مردم چیست؟
به این امر بسیار فکر کردم. من خیلی در قم گشتم تا جایی برای آموزش خودم پیدا کنم ولی چیزی نیافتم. البته امروز از شاگردان من هستند که فعالیتهایی میکنند. افرادی هم هستند که در قم فعالیت میکنند، اما کم هستند و این امر ضعیف است و افراد متخصص در این زمینۀ فعالیت جدی نمیکنند و آن را یاد نمیدهند. این امر برای من جای سؤال است. به شخصه به برگزاری دوره و ورکشاپهایی در این زمینه فکر کردم. گذراندن دورۀ گرهچینی بسیار با ارزش است و وقت کسی هم که آن فرا میگیرد مهم است. دوست دارم وقتی کسی میخواهد این کار را از من فرا میگیرد، در سطحی باشم که بتوانم پلهای باشم که بتواند به فرای توانایی بعد از من برسد. من به سبب سیستم تولید و کاری، یاد گرفتهام که همه چیز را سریع به همه یاد بدهم، اما شیوه و متد آموزشیای که خارج از این باشد در حقیقت در توان امروز من نیست و من میخواهم امر آموزش با کامل شدن دانش و آگاهی شخصیام در این هنر همراه باشد. ولی این برنامه را در سال جدید پی خواهم گرفت.- در آخر از برنامه و ایدههای جدید خودتان بفرمایید: از آرزوها و تمایلات و انتظارات. شما در حوزۀ کارآفرینی هم بسیار موفق عمل کردید و مسلماً ملزوماتی هم مورد نیازتان خواهد بود.
آرزوها و تمایلات بسیار است اما یکی از آنهایی که همیشه دوست داشتم محقق بشود، کارخانهای است که حدود 2000 نفر در آن مشغول به کار باشند. برای این تلاش میکنم و در این راه مشغول کسب تجربه هستم.دوست دارم که گرهچینی کام زبانی را به صورت اعلی و انبوه تولید کنم تا این فرم از گرهچینی که خیلی مهجور مانده است، دیده بشود. این در راستای این است که هم قیمت این آثار پایین بیاید و هم دسترسی مردم به آن آسانتر بشود.