مقدمه
اولین بار کوروش، موسس سلسله هخامنشی، در سال 544 ق.م توانست فتوحات شرق را ایران را شروع کند. او در این سال بلخ یا باختر را تصرف نمود. لذا باختر، مهمترین ساتراپ نشین شرقی امپراتوری هخامنشی شد وبه همین دلیل، کوروش پسر خود سمردیس یا(بردیا) را به عنوان ساتراپ باختر تعیین کرد. (Rawlinson,1969,P.127) کمبوجیه، جانشین کوروش، بیشتر به غرب ومصر توجه داشت، وسمردیس، در چنین وضعیتی کم کم به خیال استقلال باختر افتاد واحتمالا به همین دلیل توسط پادشاه به قتل رسید. مهمترین سند دوران حکومت هخامنشیان در باره باختر، کتیبه بیستون داریوش است. داریوش در این کتیبه از کشور باختر به عنوان یکی از ایالات تحت امر خود، نام می برد. ( Kent,1963,P.127) داریوش پس از سرکوب تمامی قیام ها وشورش ها در آغاز پادشاهی خود و تثبیت اقتدار خود بر سراسر امپراتوری، درصدد فتوحات جدید برآمد. درحدود 517 ق.م او شمال غرب هند را به تصرف خود در آورد. داریوش پیش از فتح این نواحی، یگانی به فرماندهی دریا سالار کاریه ای را برای شناسایی دهانه ای رود سند، راهی منطقه کرد. یگان دریایی مزبور پس از کشف ورودی رودخانه سند در اقیانوس هند راه غرب را در پیش گرفت. حاصل این ماموریت بزرگ شناسایی، داده های فراوان درباره هندی های ساکن در مسیر سنده بود که پیش از آغاز عملیات نظامی لازم می نمود. ساتراپی جدید یا همان هندوش کتیبه های هخامنشی، که تا بخش جنوبی دره ی سند در پاکستان کنونی گسترده بود، شرقی ترین استان امپراتوری هخامنشی بود. (دندامایف1381 : 191) این تحقیق به روش کتابخانه ای انجام شده واز پژوهش های انجام شده در رابطه با موضوع در آن استفاده شده است.پیشینه تحقیق
شاید اولین بار مورخین یونانی مانند استرابو وهردودت باشند که درباره ساتراپی هیندوش وارتباط فرهنگی وهنری هند و ایران مطالبی را ارائه داده اند. چنان چه استرابو در کتاب جغرافیای استرابو که از صفحه259 به بعد درباره سرزمین هند و موضوع این پژوهش مباحثی را دارد. ( استرابو1383 :299) همچنین هرودوت اطلاعاتی را در کتاب خود ارائه داده است. هرودوت را پدر تاریخ خوانده اند و تالیفات او کهن ترین اثری است که از مورخین دوران باستان در باره ایران وبه طور کلی در باب تمدن های جهان باستان بویژه تاریح ملت های کهن شرق نگاشته شده است. هرودوت از اهالی یکی از مستعمرات یونانی در آسیای صغیر؛ بنام هالیکارناس بود. هردودوت از سال 490 تا 425 ق.م در آن جا می زیست. اودر اثر معروف خود که بعدها بنام (تاریخ هرودوت) معروف شد اطلاعاتی درباره سرزمین هایی که با هخامنشیان ارتباط داشتند ارائه کرده است. (جعفری دهقی1382: 34) آرنولد توین بی در کتاب جغرافیای اداری هخامنشیان به این مطالب اشاره کرده است.(توین بی، 1379 :37) بعد از مورخین یونانی ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند خود به این موضوع اشاراتی داشته است. این کتاب که نتیجه سفرها و تحقیقات ابوریحان به هند است در سال 422 ه.ق تالیف شده و ابوریحان، خود تنهایک تاریخ معین از سفر به هند می دهد و آن همراهی با سلطان محمود در فتح هند به سال 416 ه.ق است.(بیرونی، 1323)همچنین در کتاب تاریخ هنر باستان تالیف یقوب آژند نشر انتشارات سمت اطلاعات مفیدی در این زمینه ارائه شده است.(آژند،1390: 519) مهمترین اطلاعات موضوع پژوهش طی شش مقاله در مجله هنر و مردم 1351 تحت عنوان عصر طلائی امپراتوران بزرگ موریائی هند واثرات فرهنگی ایران هخامنشی و دیانت زرتشتی در تکوین این دوره توسط مهدی غروی ترجمه و تدوین شده است. ( غروی،1351)شروع فتح سرزمین های شرقی ایران بویژه هند توسط داریوش هخامنشی
پارس ها در حدود سال 512 ق.م از روی رودخانه سند گذشته و قسمتی از غرب این رودخانه را ضمیمه امپراتوری هخامنشی نمودند. داریوش برای شناسایی دستور ساخت کشتی های را صادر کرد. تسخیر پنجاب و دره سند برای ایران زمان داریوش اول مهم بود، زیرا هند از زمان های خیلی قدیم کشوری ثروتمند و پر جمعیت به شمار می رفت. بعد از تسخیر هند طلای زیادی همه ساله از هند به ایران ارسال می شده است. اهمیت استیلای ایران در این زمان بر قسمت هایی از هند به اندازه ای در تاریخ عهد قدیم هند مهم بوده که هندی ها زمان موعظه بودا و این لشکرکشی را دو مبدء برای تعیین تاریخ خود دانسته اند. (پیرنیا، 1366: 631) منطقه آرخوزیا ]رخج[که در جنوب هندوکش در حوالی قندهار واحتمالا کوثنا قرار دارد، در زمستان 21-522 گرفتار آشوب هایی شد، اما شهرب داریوش نظم را دوباره برقرار کرد، وبه نظر می رسد که گنداره که در قسمت شرقی تر آن جا قرار داشت در آرامش بود. با این حال ثنگوش نام جدید هیندوش نیز بر فهرست فتوحات افزوده شد. از سوی منایع ایرانی چیز بیش تری نمی دانیم جز آن که در نقش برجسته های تخت جمشید این دو قوم وگنداره ها با لباس محلی خود نشان داده شده اند. نام ثنگوش به معنای سرزمین «صدگاو» و آن احتمالا برابر است با سرزمین هفت رود که امروزه برابر با همان پنج رود که امروزه با پنجاب پاکستان برابری می کند. (کوک، 1384: 120) این مطلب نشان می دهد که دامنه مسئولیت ها وقلمرو نفوذ ساتراپی باختر به قلمرو سرزمین های همسایه نیز کشیده می شده است. (بریان1378: 1427) بنا به گزارش هردودت (کتاب چهارم،44) داریوش چند تن را مامور جستجو برای یافتن راهی از خلیج فارس به هند را نمود. به فرمان او اسکیلاکس از مردم کاریاندا به مسافرتی اکتشافی اقدام کرد، که دو سال ونیم طول کشید. وی از دهانه رود سند تا به مصر سفر کرد. احتمالا هدف داریوش ایجاد راهی بهتر در جهت بر قراری روابط بازرگانی میان هند وایران بوده است.(کورت 1378: 63) بدلیل کمبود منابع تاریخی نمی توان مرزهای شرقی فتوحات کوروش را به طور دقیق تعیین کرد. احتمالا، مرزهای یادشده تا قندهار وناحیه پیشاور گسترش داشته است، هرچند عملیات نظامی داریوش با شورشیان آن نواحی نشان می دهد که سپاهیان ایران از کابل فراتر نرفتند. در هر صورت عملیات نظامی داریوش در آغاز سلطنت در اندک مدتی نه تنها به فتح قندهار منجر شد، بلکه دامنه فتوحات به سراسر نواحی غرب هند وجلگه سند تا مصب آن رسید. امپراتور جوان در محل تلاقی دو رود کابل وسند، از نزدیک شهر کاسپا پیروس (Caspapyros) ناوگانی تدارک دید که تحت فرماندهی یک دریا نورد یونانی مقیم آسیای صغیر به نام اسکیلاکس دوکاریاند. ( Scylas de Cariande) ماموریت یافت رود سند راپیموده ومسیر دریایی مناسب را شناسایی کند. یک سفر اکتشافی عظیم در زمینه راه های دریایی که می توانست مرزهای شرقی امپراتوری را به مستملکات غربیش پیوند دهد ناوگان حدود سی ماه در راه بود تا به مقصد رسید. (گیرشمن 1388 :137) هردوت معتقد است که هدف داریوش از این کاوش این بود که آیا می توان دو بخش شرقی وغربی امپراتوری را در ایلام به یکدیگر متصل کرد؟ از سوی دیگر به نظر می رسد این سفر شناسایی، مقدمه تسخیر نواحی اطراف رودخانه سند نیز بوده است. (بریان1378: 332) بعد ها داریوش از این راه به سرزمین هند تاخت و آن جا را مطیع خود ساخت. در این ایام دریانوردان یونانی، فنیقی وعرب ارتباط میان هند و خلیج فارس، بابل، مصر و بنادر بحر الروم را تامین می کردند. (گیرشمن 1372 :206)اسنادی که ساتراپی هند را از دوران داریوش اول معرفی می نماید
در کتیبه های هخامنشی بویژه کتیبه های داریوش در بیستون، تخت جمشید وشوش از حکومت های تابع وملل تحت سلطه بعنوان (دهیوها- dahyava) نام برده شده است، وچنین برداشت می شود که این دهیوها به داریوش واگذار شده اند. داریوش در این باره می گوید: آن ها از داریوش می ترسیدند وبه او باج می دادند. آن چه از طرف من(داریوش) به آن ها گفته می شد آن ها فقط آن را عمل کردند. (لوکوک1382: 207 تا318)مثلا در کتیبه بیستون داریوش می گوید: این ها دهیوهایی که از آن من شدند پارس، ایلام، بابل، آشور، اربایه، مصر و... هند روی هم بیست وسه دهیو(اکبرزاده1384 : 68) یکی از مهمترین کتیبه های داریوش سنگنوشته بیستون می باشد که فهرست نام ملل تابع هخامنشی یا ساتراپی ها به تعداد23 ساتراپ در آن معرفی شده است. چنان چه داریوش دراین نقش برجسته می گوید: این ها مردمانی هستند که پیرو من هستند وبه خواست اهورا مزدا، من شاه آن ها شده ام: 23 ساتراپی از پارس ها تا مکرانی ها، وهندی ها(کوک، 1383: 146)بیشترین تعداد ملل تابع و تحت سلطه در اواخر حکومت داریوش اول بوده است که نمایندگان آن ها بصورت نقش برجسته تخت داریوش را در آرامگاه او در نقش رستم حمل می کنند وتعداد آن ها 30 نفر بوده است که به فهرست بیست وسه گانه داریوش در بیستون این هفت ملل وکشورها ی تحت سلطه هخامنشی اضافه شده اند: 1- قندهاری 2- هندی 3- سکایی ها 4- یونانی ها 5- تراکیایی ها 6- اتیوپیای ها 7- کاری ها. (لوکوک، 1382: 270) همچنین در کتیبه ای پیدا شده از شوش داریوش می گوید: این ها مردمانی هستند که من بیرون از پارس گرفتم و تعداد ساتراپ های تحت سلطه خود را 27 ساتراپی اعلام می کند که نسبت به فهرست نام ملل در بیستون یک ساتراپ تراکیایها تفاوت دارد. (Koch,1993: 113 ) فهرست اقوام بیگانه یا ملل تابعه در ستون تل المسکوطه کانال سوئز که با فهرست ملل تابع برروی پایه مجسمه داریوش مطابقت دارد. در پایه سمت چپ مجسمه داریوش اسامی هیروگلیف ساتراپ های هخامنشی را به شرح ذیل می خوانیم: 1- پارس 2- ماد 3- ایلام 4- آریا 5- پارت 6- باکتریا 7- سغد 8- آراخوزی 9- درنگیه نه 10- سته گیدیه 11- خورازمی 12- سکاها در پایه سمت راست مجسمه داریوش اسامی هیروگلیف ساتراپهای هخامنشی را به شرح ذیل می یابیم: 13- بابل 14- ارمنستان 15- سارد (لیدیه) 16- کپه دوکیه 17- اسکودره (تراکیه) 18- آشور 19- عرب (هجر) 20- مصر (کمل) 21- لیبی 22- نوبیه 23- ماکان 24- هند . (Mysliwiec,1998, 194 )1-3- نقش هندی روی مجسمه داریوش و مقایسه آن با نقش تخت شاهی در نقش رستم
تصویر نمادین نقش مرد هندی روی مجسمه داریوش مهمترین سند ارتباط فرهنگی هنری واداری هخامنشیان با سرزمین هند است. در این نقش که مرد هندی موهایش صاف روی پیشانی امتداد یافته و در پشت سر به شکل کلافی به هم بسته شده است. تمام گوش ترسیم شده است.
از نمای کلی چانه می توان نتیجه گرفت که ریش کوتاه نوک تیزی دارد. معهذا کناره های ریش روی گونه و گردن ترسیم نشده است. نقش مرد هندی روی مجسمه داریوش شال بلندی به تن دارد. خط عمودی از زیر بغل امتداد یافته و بین نشیمنگاه و پاشنه قرارگرفته است. این نمایانگر سمت جلوی شال است که روی آن چینهای بسیاری دیده می شود و از زیر بغل راست و به مقابل قفسه سینه امتداد می یابد. (تصویر شماره 2) به نظر می رسد روی شانه چپ اش انداخته شده است. سمتی که از پشت به پایین آویزان است قائم الزاویه بوده. نشانه ای از کمربند زیر جامه یا پاپوش بروی نقش هندی مجسمه داریوش وجود ندارد. (Roaf.1974.145) اشمیت در شرح وتوصیف ظاهر نقش هندی در مقبره به شماره 1 داریوش در نقش رستم برای مقایسه مورد استفاده قرار می گیرد :(Schmidt1970N)
2-3 - نقوش برجسته هیاتهای هندی به عنوان ملل تابع هخامنشی درتخت جمشید
در نقش برجسته هندوها: افسر پارسی برای این گروه پنج نفری از هند آن زمان راهنماست. اولی عبایی نازک به تن و صندل به پا دارد. چهار نفر دیگر فقط نیم تنه خود را باچیزی شبیه لنگ پوشانده اند و همگی پا برهنه هستند. همگی نواری برسر پیچیده اند که در پشت گره خورده است. اولی ترازویی بر دوش دارد که در دو کفه آن ظروفی قرار دارد که شاید ادویه یا خاک طلا داخل آن ها باشد. سومی و چهارمی یک قاطر می آورد. آخری هم دو تبر دو دمه جنگی در دست دارد.(سعیدی 1375: 84)
در پایان ردیف گروه هندیان قرار گرفته اند که چون از گرمسیر می آیند، تنها یک لنگ برتن دارند. نخستین حامل هدیه، چوبی افقی برشانه دارد که از هر سر آن سبدی آویخته است و در هرسبد دو کیسه ی سر بسته قرار دارد که احتمالا پودر طلای مشهور سند است. هندی ها یابویی نیز به همراه آورده اند. با نقش هندی ها ردیف طولانی نقش اغلب اقوام تحت سلطه هخامنشیان به پایان می رسد. (Koch,1993: 112) بنابراین هندوان که مردم ناحیه سند هستند. با رهبری که عبای نازکی وصندل به پا، وبقیه فقط لنگی به کمر آویخته اند. محاسنی صاف دارند وسر بندی پهن که هر دو انتهایش را پشت سر گره زده اند. هدایای آن ها، کیسه های ادویه گرانبها یا خاک زر که درون ترازویی قرار دارد ویکی آن را بر دوش گرفته است. حاجبی آنان راهدایت می کند. (شهبازی،1384: 133)
مکان یابی جغرافیای ساتراپی هخامنشی هند در منابع تاریخی
موقعیت ساتراپی اصلی هند در دوره هخامنشیان کاملا مشخص نیست. شاید این ساتراپی منطقه ای درغرب هند بوده است. در دوره ای از تاریخ هخامنشی ساتراپی هند بر اساس تلاش وتاثیر نیروهای نظامی هخامنشی در هندوستان حداقل تا پنجاب ادامه داشته است.سمت و پست و مقام ساتراپ کل در ساتراپی هند رسما به دست شخصی بنام سامبوس بوده است. منطقه فرمانروایی اش در غرب هندوستان قرار داشت و کل سرزمین شرق رودخانه سند را به همراه منطقه کوهستانی در سرزمین ساحل غربی آن و بلوچستان پاکستان را شامل می شد. (Jacobs1994.243 ) موقعیت جغرافیای ساتراپی هیندوش براساس نظر آرنولد توین بی در کتاب جغرافیای اداری هخامنشیان از شمال با ساتراپی تتگوش هم مرز بوده و تا ایالت پنجاب امروزی در پاکستان ادامه داشته است. به عبارت دیگر تا حوالی شهر مولتان ساتراپ هیندوش را تشکیل می داده است. (توین 1379: 122)
به نظر می رسد ساتراپی هند دوره هخامنشی در سه ایالت بلوچستان وبخشی از ایالت پنجاب پاکستان تا حدود شهر مولتان(Multan) امروزی در ایالت سند پاکستان قرار داشته و نام ساتراپی هخامنشی هیندوش از این منطقه گرفته شده است.
دلایل اهمیت ساتراپی هند در در دوره داریوش وپیشینه تجارت هند وایران
در دوره داریوش امپراتوری هخامنشی برای هدفهای اداری وحکومتی به بیست ایالت یا ساتراپی تقسیم شده بود، ومهمترین ساتراپی های این دوره مصر وهند می باشد. دلایل اهمیت ساتراپی مصر شاید به خاطر فرهنگ وتمدن درخشان و هویت تاریخی وهنر در ابعاد مختلف آن که باعث رشد وتوسعه گسترده آن در هنر دوره هخامنشیان گردید. ولی مهمترین دلیل اهمیت ساتراپی هند خراج ویژه ای بود که هند به حکومت مرکزی پارس پرداخت می نمود. خراجی هند بیشتر از سایر اقوام وملل که بالغ بر360 تالان خاک طلا بود، می پرداختند. این مقدار خراج 13 بار بیشتر از نقره یا معادل 4680 تالان ارزش داشت. (گرشویچ1385: 255) تالان در قدیم واحدى براى پول طلا و نقره بوده. یک تالان در تعریف کلی معادل جرم آب در حجم یک آمفورا کوزهای ته باریک در یونان باستان بوده که تقریباً برابر با یک پای مکعب است. در یونان باستان یک تالان حدوداً ۲۶۶ کیلو بوده. تالان طلا ده برابر تالان نقره بوده است. بنابراین اهمیت حاکمیت واستیلای هخامنشیان برقسمت های هند غربی از جمله بخشی از ایالت پنجاب وایالت های سند وبلوچستان پاکستان امروز در آن دوره بسیار زیاد بود: زیرا علاوه بر این که از زمان های دور کشور پرثروت وپر جمعیت بود. چنان چه بعد از تسخیر همه ساله طلای زیادی وارد ایران می شد. اهمیت این موضوع به اندازه ای بود که در دوران قدیم هندی ها زمان موعظه بودا ولشکر کشی داریوش را دو مبدا برای تعیین تاریخ خود می دانستند. از طرفی فتح بخشی از هند وایجاد راهی برای این لشکرکشی باعث رونق تجارت بین هند وسرزمین های غرب آن کشور گردید. (پیرنیا، 1366: 629) پیشینه تجارت هند وایران از دوره پیش از تاریخ از حدود میانه هزاره چهارم ق.م بتدریج شکل گرفت. ممکن است این روند حتی پیش از هزاره چهارم، آرام واندک اندک شروع شده باشد. منطقه خلیج این ارتباط تجاری را با بلوچستان هند برقرار کرده بود. قدیم ترین مدرکی که در دوره آغاز تاریخی به ارتباط بین ساحل غربی هند وخلیج فارس اشاره می کند، که در باره چوب وعاج هند در کتیبه کاخ داریوش در شوش مربوط به سده چهارم ق.م به دست آمده است. (توسلی1378 :92)بررسی پیشینه تاریخ هنر هند قبل از دوره هخامنشیان
نخستین فرهنگ بزرگ هند، در هزاره سوم ق.م در دره رود سند متمرکز شده بود. موهنجودارو وهاراپا در پاکستان امروزی از مناطق اصلی گسترش این فرهنگ بودند. اخیرا مراکز مهم دیگری از این فرهنگ درکالیبانگان واقع در راجستان هند، ونزدیکی کراچی در پاکستان کشف شده است. بقایای معماری موهنجو دارو حکایت از تأسیس یک مرکز بزرگ تجاری با خیابان های بزرگ شمالی- جنوبی به عرض دوازه متر، خانه های چند طبقه با آجر پخته وچوب، وشبکه های پیشرفته فاضلاب دارند. (گاردنر،1370: 682) بعضی محقیقین معتقدند با آن که سه شهر اصلی دره سند موهنجودارو وهاراپا و گان وری والا حدود 400 کیلومتر با یکدیگر فاصله داشتند، از نظر فرهنگی دروضعیت یکسان هستند. ولی تمدن سندی را موهنجودارو به عنوان شهر مرکزی وتعداد شهر های دیگر اداره می شده است. هر چند اداره سیاسی- اجتماعی تمدن سندی با بین النهرین، که هر یک از دولت – شهر ها در آن جا استقلال داشتند، متفاوت بوده وزیرنظر شهرهای بزرگ مرکزی اداره می شده است.(سید سجادی1388: 70)مجسمه سازی از قدیمی ترین صنایع هنری هند است.این هنر از زمان های قدیم تا به امروز به طور متوالی در تمام تارریخ هند نمایان است. مجسمه برنزی دخترک رقاصه، که در خرابه های موهنجو دارو به دست آمده، یکی از بهترین نمونه هایی است که هنر مجسمه سازان عصر باستان هند را نشان می دهد.(برازش1386: 42) ازجمله اشیای روزمره ای که در شهرهای دره سند یافت شده، یک نیم تنه مذکر کوچک از ماسه سنگ سرخ است که از حفاری های شهر ها را پا از استحکامات نظامی شمال موهنجو دارو به دست آمده است.
زیبایی چشمگیر این مجسمه ناشی از نرمی ولطافت حس برانگیز آن است که تضادی چشمگیر با مردهای آرمانی ورزیده وجنگجوی مصر و یونان دارد. (هارت، فردریک1382: 498) به نظر می رسد این تندیس رود سند بازتابی از تأثیرات تمدن بین النهرین دارند و برخی دیگر نشان می دهند که در این جا سنتِ هندی کاملا پیشرفته ای در پیکر تراشی رواج داشته است. نمونه ی تندیس و پیکر نیم تنه ای از هاراپا در وهله نخست به نظر می رسد مطابق اصول ناتورالیسم یونانی کنده کاری شده است.(گاردنر1370: 682)
تاریخچه هنر عصر هخامنشی درهند
طی سال های 650 تا 325 ق.م امپراتوری ماگادها در ایالت بهار یا بیهارکنونی تاسیس شد وبه تدریج آیین های بودا وجین وزبان وخط سانسکریت رواج یافت. این امپراتوری درسال325 ق.م به دست ساندرا گوتوس یا چاندا گوپتا سرنگون شد. در همین محدوده زمانی داریوش درسال 518 ق.م به هند حمله برد و دره سند را به امپراتوری بزرگ خود اضافه کرد. سلسله موریای یا ماوریای هند بعد از سقوط امپراتوری هخامنشی بدست اسکندر یونانی در هند روی کار آمد. بزرگترین شاه سلسله موریای هند آشوکا نوه چاندراگوپتا نام داشت.وی سراسرهند وافغانستان را به تصرف خود در آورد ودر ترویج کیش بودا تلاش فراوان کرد او از بزرگترین فرمانروایان تاریخ هند است. (برازش1386: 63) شور و شوق وغرور کشور گشایی دیری نپایید، و رفته رفته وجود امپراتور آشوکا تحت تاثیر گرایش های معنوی متحول گشت وسراسر ذهنش با هاله ای از اندوه وپشیمانی نسبت به خشونت هایی که بر مردم روا داشته بود، فرا گرفت. این اندوه و ندامت که با تعقل وتعمق نسبت به حقیقت جهان توام بود نتیجه تعالیم عمیق بودا بود، تعالیمی که جنگاوری، درنده خو را به عارفی مهربان بدل ساخت. یکی ازکتیبه های سنگی که بر صخره ای در اطراف کالینگا، واقع در ایالت اوریسای امروزی یافت شده است، براین واقعیت دلالت دارد که آشوکا به آیین بودایی گروید وخود به جرگه پرچمداران ورواج دهندگان مسلک عدم خشونت پیوست. (ذکرگو، 1377: 9) امپراتوری موریای هند پس از آشوکا رو به زوال نهاد وسلسله یسونگا که بیشتر بر حوزه ی رود گنگ تسلط داشت، بر سرکار آمد وپس از آن در سال های 75 تا25 ق.م خاندان کانوا به حکومت رسیدند. پس از این ها قوم کوشانی یا یوئه چی ها که چینی تبار بودند، هند را تصرف کردند وکشور مستقلی بنا نهادند. کوشانی ها در سال 241 م به اطاعت شاپور اول ساسانی ایران در آمدند. در سال 308 م خاندان گوپتا قدرت را در هند بدست گرفتند وهند را به عصر طلایی فرهنگی وارد کردند. (همان64) اما هنر معماری عصر هخامنشی در شکل گیری آثار موریایی هند تاثیر قابل اثباتی داشته است. هر چند تاثیر هنر ها بر یکدیگر در طول تاریخ امری غیر قابل انکار است. این تاثیرات را می توان در ساختار و ویژگی های بصری هنر دوره مشاهده کرد. هنر هخامنشی نیز از نظر کالبدشناسی بصری، تزئینات وشیوه حجاری متاثر از هنر عهد آشوری است، اما هنگامی که به مطالعه تطبیقی آثار وجهان بینی نهفته در پس آن ها می پردازیم تفاوت محتوایی آن ها آشکار می شود. چنان چه در آثار آشوری قدرت وشوکت امپراتور از طریق نمایش توان نظامی و قساوت قلب نسبت به دشمنان ظهور می کند. در حالی که هنر حجاری عصر هخامنشی در عین استحکام وزیبایی منعکس کننده روح حاکم بر سلاطین چون کوروش وداریوش است. یعنی دریافت روح مداری وخیر خواهی و نیک اندیشی!(ذکرگو،1377: 5) چنان چه اسمیت متخصص تاریخ قدیم هند معتقد است امپرتوری چاندرا کوپتا پدر بزرگ آشوکا جانشین اسکندر در هند نبود بلکه یک ساتراپ پارسی بود که سال ها با دستگاه عظیم امپراتوری هخامنشی آشنایی ومراوده داشت و تحت تاثیر این امپراتوری چنین حکومتی راند تاسیس نمود. بنابراین او از بومیان هند نبود بلکه چاندرا کوپتا یک پارسی ویک ایرانی بود. اسمیت شواهد نفوذ فرهنگی وهنری ایرانی در سازمان های امپراتوری موریائی چنین ذکر می کند:1- نفوذ هنر معماری ایرانی پارسی بر معماری دوره موریان
2- برافراشتن ستون های یادگاری سنگ نویسی شده وبه یادگار گذاردن سنگ نوشته ها، روش واسلوب سنگ نویسی آشوکا کاملا تقلید از هخامنشیان است.
3- بکار بردن رسم الخط خاروشتی ( Kharoshti) در هند که توسط منشیان آرامی هخامنشیان در هند معمول گردید وآثاری از آن به دست ما رسیده است.
4- برخی از سازمان های اداری وسیاسی هند از روی سازمان های هخامنشیان اقتباس شده بود.
5- بعضی از رسوم درباری موریائی ها از رسوم درباری هخامنشیان تقلید شده است. (جمشید جی مودی،1351: 84)
ویژگی های سیاسی اجتمای و هنری دوره موریای درهند
پیش از حکمرانی سلسله موریا (Maurya) در شمال هند (322-185ق.م) اسکندر مقدونی با لشکرش سراسر شبه قاره را مورد چپاول و یورش قرار داد. اسکندر در 327 تا 326ق.م، از گاندهاره (Gandhara) تا پنجاب را درنوردید، و شگفت ان که در این منطقه نشانه چشمگیری از تاثیر یونانیان یافت نشده است. اما از بخش هایی از تالار ستوندار خاندان موریا در پاتنا (patna)، در دره گنگ، چنین بر می آید که سازندگان این تالار به معماری کاخ داریوش و خشیارشا در تخت جمشید آشنا بوده اند. آشوکا، پادشاهی از سلسله موریا (269-232ق.م)، سرانجام پس از جنگ های طولانی و خونین بر بیشتر منطقه های شبه قاره هند سلطه یافت و به حکمرانی پرداخت. آشوکا نیز، بنا به الگوی ستون های چوبی پیشین با سرستون مسی، ستون هایی سنگی، به بلندی حدود دوازده تا پانزده متر بنا کرده باشد؛ ستون هایی با سرستون های پرجلال از ماسه سنگ بسیار صیغل یافته که نمادهای سلطنتی بر آن ها نقش بسته بوده است. یکی از عالی ترین این نوع سرستون ها، که اکنون نماد جمهوری هند به شمار می آید.(هارت1382: 499) متشکل از سر و سینه چهار شیر غران سلطنتی است که از استوانه ای مرکزی مستقر بر سرستونی مدور، که بر نیلوفر آبی وارونه ای تکیه دارد سربرآورده اند. ظرافت کنده کاری این ستون که طرح هندسی ناب آن، به ویژه تزئینات یال شیرها که به طره های شعله وار بی شماری می مانند، و نیز طرح اسلوبمند نیلوفر آبی، همگی گواه بر ارتباط میان پیکرتراشان هندی دوره آشوکا با پیکرتراشان ایران باستانند. چرخ روی سرستون که بیست و چهار پره دارد به طور عام نماد قوانین بودا شمرده می شود اما جانوران دو سوی آن، شاید خدایان خدمتگذار بودا باشند که با طبیعت گرایی دلنشینی که شاخص هنر متاخرتر هند است نقش شده اند.(همان500) هر چند به نظر می رسد هنر دوره موریای هند باید تحت تاثیر هنر بودایی باشد زیرا آشوکا امپراتور موریای هند پس از مشاهده مصائب ناشی از درگیری های وحشیانه نظامی که در دوران خود وی باعث وحدت بخشی بزرگی از شمال هند شد، او هم به آیین بودا گروید. اما کاخ آشوکا درپاتالی پوترا ( Pataliputra) که در حوالی شهر پتنا در ایالت بهار در شرق هند قرار دارد، به تقلید از کاخ هخامنشیان در تخت جمشید ساخته شده بود. چنانکه مگاستنس، سفیر یونان در دربار آشوکا، گزارش درخشانی درباره کاخ پاتالی پوترا آشوکا از خود برجای گذاشته است . امروزه فقط پی های ساختمان ها وبقایای یک نرده آن در روی زمین دیده می شود، ولی با بررسی یک سلسله ستون های یاد بودی و مقدسی که آشوکا در شمال هند بر پا داشت میتوان تصوری از جزییات معماری آن به دست آورد. این ستون های تک سنگی از ماسه سنگ صیقل یافته ساخته شده بودند وارتفاع برخی از آن ها به هیجده یا بیست متر می رسید. (گاردنر1370: 684)نخستین کسی که محل اصلی پایتخت آشوکا را تعیین ومعرفی کرد باستان شناس معروف دکتر وادل (Waddell) بود. پس از آن در سازمان باستان شناسی وحفریات تاریخی هند برنامه حفاری این محوطه مهم شناخته شد. محل دقیق پایتخت باستانی امپراتوری هند در محلی به نام پاتالی پوترا در نزدیکی شهر پتنا قرار دارد. کلنل وادل برای آغاز آزمایشهای خود در اطراف شهر پتنا(Patna) گمانه های متعد زد ودر منطقه ای که در نزدیکی روستای کومراهار (Kumrahar) در جنوب شهر پتناست محل کاوش خود را انتخاب کرد. وادل درحفاری خودچند تکه سنگ صیقلی شده با سطح منحنی کشف کرد، که مربوط به دوره موریایی هند بود.(اسپونر،1351: 60)
در نخستین فصل حفاری طرح اصلی بنا در این محوطه معلوم شد. بنای یافته شده تالاری است مربع شکل با ستون های سنگی به فواصل معین از هم که آن را با مربع هایی درست می کرده اند که هریک 15پا یعنی حدود 5 متر از هم فاصله دارند، واین ثابت می کند که این بنا در نوع خود در تاریخ معماری هند تا آن زمان بی نظیر بوده است، تالار های بزرگ با ستون های عظیم که در فواصل معین ومساوی قرار دارند در تاریخ هند میانه وجدید فراوان وجود دارد، اما در هند باستان تا این تاریخ بی سابقه بوده است. این دلیل وجود نفوذ معماری خارجی در عصر موریائی های هند را نشان می دهد. به همین دلیل نفوذ معماری ایران دوران هخامنشی درهند مورد استناد قرار می گیرد. زیرا ستون های یادگاری وستون های فرمانی آشوکا یک تقلید صرف از کارهای داریوش هخامنشی است. چنانکه مارشال هم معتقد است سرستون معروف سارانت (Sarnath) در عصر موریائی ها توسط استادان خارجی ساخته شده وطرح ونقشه این ستون ها تقلیدی از سرستون های تخت جمشید است. (همان :61)
دلایل تاثیر پذیری هنر معماری محوطه پاتالی پوترای هند از هنر معماری هخامنشی
1- دلیل زبان شناختی موضوع: بعضی از محققین براساس بررسی دلایل زبان شناسی وسروده های حماسی هندی نیز آثار معماری پاتالی پوترا را تحت نفوذ فرهنگ ایرانی می دانند. به همین دلیل در مورد کاخ های افسانه ای مها بهاراتا که در رزمنامه حماسی هندی توسط شخصی بنام آسورامایا برای دانواها ساخته شده چنین نظر می دهند: این کاخ ها همان کاخ های امپراتوران موریایی در پاتالی پوترا است، و آسورامایا؛ سازنده ی کاخ ها همان آهورامزدای جایرانیان است. دانواها هم همان هخامنشیان بودند، زیرا این کلمه تحریف شده وهندی شده ی ارایاو- دانگاو - می باشد. طرفداران این نظریه معتقدند: در کتاب بزرگ مهابهارات ساختمان بناهای عظیم باستانی نظیر کاخ های پاتالی پوترا به آسورامایا نسبت داده شده است، یعنی به آهورامزدا و آهورا بعدا به آسورا تبدیل شده است.(جمشید جی مودی، جیوانی1351: 103) از طرف دیگر آسورامایا که در مهابهارات ذکر شده نخست آسورام ها بوده است، یعنی آسورای بزرگ واین آسورام ها همان شکل هندی آهورا مزدا است. در اوستائی "مزا" در سانسکریت "مها" یعنی آهورای بزرگ. زیرا در خیلی از جاها آهورا به تنهائی آهورامزدا آمده است از جمله در خود اوستا. همچنین در مورد داناوای هندی باید گفت در مهابهاراتا به پادشاهان خارجی با عنوان داناواها اشاره شده است که کاخ های با شکوه برای ایشان ساخته شده است. پس معتقدند داناواها همان هخامنشیان هستند، و کاخ های با شکوه نیز همان کاخ های پاتالی پوترا می باشد. (همان: 103)2- دلیل مستند سفرنامه ها: از دلایل دیگر نفوذ هنر هخامنشی در دربار موریایی سفرنامه مگاستنس ( Magasthenees) سفیر سلوکین؛ جانشین اسکندر در دربار چاندرا گوپتا؛ نخستین امپراتور موریائی هند است. او سفر نامه جالبی از ماموریت هند خود نوشته است وی در این سفرنامه بیان می کند که دربار هند در این دوران کاملا تحت تاثیرو نفوذ فرهنگ ایرانی و هخامنشی بوده است. توصیف مگاستنس دربار چندرا گوپتا پدر بزرگ آشوکا را مانند یک پرده نقاشی ویک تقلید محض از دربار هخامنشیان جلوه گر می سازد. بنابراین آن چه مگاستنس درباره چاندرا گوپتا گفته است درباره نوه او آشوکا نیز صدق می کند. از نوشته های مگاستنس پی می بریم که آشوکا جانشین چاندرا گوپتا راهی را که جدش گشوده بود، ادامه داد.
هر چند می توان گفت نفوذ فرهنگ ایران درعصر چاندرا گوپتا یعنی سرسلسله پادشاهان موریائی از زمان آشوکا یعنی عصر مجد وعظمت این سلسله نیز بیشتر بود. (غروی، 1351: 63)
3- دلیل نتایج مقایسه تالار ستوندار پاتالی پوترا با تالار صد ستون تخت جمشید در مقایسه تالار ستوندار پاتالی پوترا با تالار ستوندار تخت جمشید این نتایج بدست می آید: در تخت جمشید تالار مربع شکل بوده و ده ردیف ستون در آن تعبیه شده و فواصل میان ستون ها مساوی بوده است.
در صورتی که درتالار پاتالی پوترا فقط هشت ردیف ستون وجود دارد، ودلایلی وجود دارد که احتمالا تالار پاتالی پوترا هم ده ردیف ستون داشته باشد. علائم ونشانه های موجود در ستون سالم بدست آمده از پاتالی پوترا با علائم ونشانه های بناهای تخت جمشید مشابهت زیادی دارد. مثلا فاصله میان ستون های تخت جمشید ده گز ایرانی است وفاصله میان ستون های موریایی ده گز هندی واین خود می تواند دلیل وحدت مقیاس ها باشد. (همان:61)
4- تقلیدی بودن فرمان های آشوکا بر روی ستون ها وکتیبه ها فرمان های داریوش داریوش در جبهه کوه ها سنگ نویسی می کرد که از همه معروفتر بیستون است. آشوکا نیز از این سنگ نوشته ها دارد که از آن جمله کتیبه جوناگاد در بدنه صخره ای کوه گیرنار است. از نکات مشترک سنگ نوشته های داریوش و آشوکا که از همه شگفت آورتر وجالب تر است، جملات آغازین این سنگ نویسی ها است. مثلا در کتیبه های داریوش چنین آمده است: " چنین گوید داریوش شاه" ودر کتیبه های آشوکا نیز چنین نوشته شده است: "چنین گوید آشوکا پادشاه بزرگ"(جمشید جی مودی، جیوانی1351: 85)
از دوره آشوکا امپراتوری موریائی هند نخستین آثار معماری هندی با رویکرد دینی نیز بوجود آمد، ساختمان های مذهبی آریائی هند به صورت استوپا یا معبد بودائی از آجر ساخته می شد و از نظرشکل بسیار ساده بود. از مشهورترین و زیباترین استوپا، استوپای سانچی است که دارای چهار دروازه زیبا ویک نرده سنگی است. همچنین از آثار برجسته ومعروف دیگر این دوره ستون های آشوکاست که با سر ستون های بزرگ حدود18 متر طول داشتند. امپراتور آشوکا سی عدد از این ستون ها را در جاهای مختلف امپراتوری خود بنا کرده بود که در حال حاضر فقط تعداد معدودی از این ستون ها باقی مانده است. به نظر می رسد این ستون ها و سر ستون ها هم تحت تاثیر هنر معماری هخامنشی ساخته شده باشد. (مهرین1347: 80)
نتیجه
1- اولین بار کوروش با فتح باختر یابلخ به شبه قاره هند نزدیک شد، و پس از او داریوش در517 ق.م شمال غربی هند را تصرف نمود. لذا آثار مستند به جای مانده از دوره ی هخامنشیان مانند نقش ها و کتیبه های تخت جمشید نشان دهنده ی گسترش قلمرو حکومت ایران در غرب هند است و بیانگر آن است که بخش هایی از غرب هند در این عهد خراجگزار حکومت مرکزی ایران بوده است.2- موقعیت جغرافیای ساتراپی هیندوش براساس نظر آرنولد توین بی در کتاب جغرافیای اداری هخامنشیان از شمال با ساتراپی تتگوش هم مرز بوده و تا ایالت پنجاب امروزی در پاکستان ادامه داشته است. به عبارت دیگر تا حوالی شهر مولتان ساتراپ هیندوش را تشکیل می داده است. اصلا معنای "هیندوش" زیستگاه مردمی بود که در ادبیات سانسکریت از آنان با نام سیندهو یاد می شد و این مردم اندکی پیش از دوره ای که ایرانیان وارد هند شدند به جنوب حرکت کردند.
3- به نظر می رسد ساتراپی هند دوره هخامنشی شامل همه ایالت بلوچستان پاکستان و بخشی از ایالت پنجاب پاکستان تا حدود شهر مولتان (Multan) و ایالت سند هیندوش پاکستان بوده که نام ساتراپی هخامنشی هیندوش نیز از این منطقه گرفته شده است.
4- مهمترین دلیل اهمیت ساتراپی هند در دوره داریوش خراج ویژه ای بود که هند به حکومت مرکزی پارس پرداخت می نمود. خراج هند بیشتر از سایر اقوام وملل بود و بالغ بر360 تالان خاک طلا می پرداختند. این مقدار خراج 13 بار بیشتر از نقره یا معادل 4680 تالان ارزش داشت.
5- امپراتورای موریائی هند بویژه کاخ آشوکا در پاتالی پوترا ( Pataliputra) که در حوالی شهر پتنا در ایالت بهار در شرق هند قرار دارد. همچنین ستون های یاد بود آشوکا در سراسر هند به تقلید از کاخ هخامنشیان در تخت جمشید و ستونهای این محوطه ساخته شده، که نشان دهنده تاثیر پذیری جدی از هنر معماری هخامنشیان می باشد.
6- دلایل تاثیر پذیری هنر معماری محوطه پاتالی پوترای و ستون های یاد بود آشوکا از هنر معماری هخامنشی عبارتند از: 1- دلیل زبان شناختی موضوع 2- دلیل مستند سفرنامه ها 3- دلیل نتایج مقایسه تالار ستوندار پاتالی پوترا با تالار صد ستون تخت جمشید وستون های یاد بود آشوکا با ستون های تخت جمشید.
7- قراین بی شمار تاریخی وشباهت های شکلی و محتوایی میان آثار هنری دوره هخامنشی ایران وسلسله موریایی هند بر تاثیر ژرف وگسترده فرهنگ وهنر ایران باستان در شکل گیری آثار هنری سلسله موریایی هند گواهی می دهد. هنگامی که این شباهت ها را در کنار اسناد تاریخی فراوان در باب ارتباط کهن ایران وهند قرار می دهیم و همه این ها را در بستر اعتقادات وجهان بینی این دو قوم بررسی می کنیم، واقعیتی بسیار مهمتر از نفوذ هنر هخامنشی در آثار هنری سلسله موریایی آشکار می شود وآن اشتراک والفت گسترده و ژرف میان دو ملت ایران وهند است.