چهار ساله بودم. روی زمین می نشستم و نقش های قالی را روی کاغذ می کشیدم. پدرم هم از این وضعیت راضی بود. پدرم نماینده شرکت فرش در اصفهان بود. استادی بود که برای ایشان نقش فرش می کشید. یک بار پدرم مرا پیش او برد. استاد، نقش یک آهو را به من داد و گفت از روی آن نقاشی کن. تا صبح فردا حدود دویست طرح در اندازه ها و جهت های مختلف کشیدم. برای استاد باور کردنی نبود. هنرجویان امروز بعد از اندک زمانی خدا را هم بنده نیستند. من آن قدر رنگ برای استادم سابیدم که کف دست هایم پینه بست.
اما در مورد تابلوی عصر عاشورا،سه سال پیش از انقلاب،روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو" عصر عاشورا" را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از سی سال و اندی به این تابلو نگاه می کنم، می بینم اگر می خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که همیشه من را خیلی متاثر می کند.. در این تابلو مایه اصلی تصویر گرایی، مرکز تصویر دیده نمی شود. جایش خالی است. امام حسین که محور اصلی این تابلوست در اثر دیده نمی شوند.
تابلوی عصر عاشورا جزء آن دسته از تابلوهایی به شمار می رود که موضوعی تاریخی در آن به نمایش در آمده و تنها بیان کننده احساسات نقاش از موضوع مورد نظر نیست، بلکه بر اساس اعتقاد و ایمانی است که تکیه بر باورهای درونی ایشان دارد. این اثر یکی از معروفترین آثار استاد فرشچیان است که در سال ۱۳۵۵ به تصویر کشیده شده براستی انگیزه استاد از خلق چنین اثری ماندگار چه بوده ؟؟ !!از نام تابلو بر می آید که عصر عاشورا نقطه عطف واقعه عاشورا است واقه عاشورا عملاً در یک روز اتفاق افتاده است یعنی از تاسوعا در شب شروع می شود صبح روز بعد جنگ است و تا ظهر به پایان می رسد. البته ریشه های تاریخی این واقعه از مدتها قبل بوده و تاثیری که ظهر عاشورا بر جای می گذارد تا اکنون نیز وجود دارد .
عصر عاشورا در واقع نقطه عطف آن است و نتیجه و برآیند تمام وقایع گذشته بوده است و ریشه و منشاء تمامی وقایع بعد از خودش نیز به حساب می آید. ظهر عاشورا لحظه ای است که سیدالشهدا را سر می برند و لحظه ای بعد عزا و سوگواری توسط زنان اهل بیت آغاز می شود در ظاهر، ظلم و کفر پیروز می گردد ولی در باطن همان لحظه ای است که اسلام پایدار می ماند.
همانگونه که در احادیث نیز آمده امام حسین (ع) هدف خود را از این مبارزه پایداری اسلام می داند یعنی شهادت برای پایداری، در این واقعه همانگونه که در تابلوی عصر عاشورا و در روایات بیان شده ذوالجناج اسب سفید امام در حالی که تیرهایی در بدن دارد و بدون سوار به نزد کسانی که در چادرها و خیمه گاهها مانده بودند باز می گردد . بازگشت ذوالجناح در این حالت نمایانگر شکست برای اهل بیت امام بوده و آنها با دیدن این صحنه در می یابند که جنگ به پایان رسیده است. حال کسی که می خواهد این موضوع تاریخی را بیان کند باید به دو اصل معتقد باشد ابتدا باید عناصر تاریخی در خود تابلو وجود داشته باشد و به عبارت دیگر ظاهر تابلو به بیان قصه بپردازد، نمی توان تابلوی عصر عاشورا را تصویر کرد ولی از ذوالجناح پیک شهادت یادی نکرد.
اسب شاهوار و بی سوار و خونین که داستان مرگ صاحبش را آورده است، نمی توان حضرت زینب (س) که رسالت شهادت را بیان می کند، نشان نداد نمی شود این لحظه را نقاشی کرد و از آفتاب گرفتگی از زخم ها و این که بسیاری از کودکان خیمه گاه ها، امید و سرورشان را از دست داده اند یاد نکرد، می گویند آفتاب گرفتگی،هوای ابری و ایجاد گرد و غبار از اتفاقات عصر عاشورا بوده است. تمامی این موارد دال بر این است که ظاهراً خود قضیه عصر عاشورا در هاله ای از ابهام فرو می رود پس باطناً نیز باید چنین باشد ابهام در این است که آیا با شهادت امام حسین اسلام به پایان می رسد البته رهروان جواب می گیرند که از این لحظه خاص دوباره زاده می شود اما مهمترین بخش تابلو که ظاهراً دیده نمی شود استفاده از رنگ سفید به عنوان نمادی از مرگ در فرهنگ اسطوره ای ایرانی سابقه بس طولانی دارد.
در تابلوی عصر عاشورا فرشچیان تضادی وجود دارد یعنی می بینیم که لحظه لحظه ای است که هم شکست را نشان می دهد و هم پیروزی در اینجا اگر بخواهیم رمز را تعریف کنیم باید گفت رمز چیزی است که در تعریف خودش تضاد خودش هم هست عصر عاشورا رمز عاشورا است در ظاهر شکست ولی در باطن پیروزی وجود دارد. این تضاد به وحدانیتی می رسد که تجلی آن در شیعه است .
ویژگی های تابلوی عصر عاشورا
تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان، ویژگی های خاصی دارد که این اثر را از دیگر آثار او جدا می کند.
۱. نخستین ویژگی مهم این کار، استفاده از کادر افقی است؛ برخلاف دیگر آثار استاد که بیش تر کادر عمودی دارند؛ این بیان گر ایستایی و انرژی های از نفس افتاده است.
۲. ترکیب بندی مدور درون کادر افقی، نشانه بی تابی و چرخش افراد به حول محوری، برای بیان سوگواری است.
۳. اسب در مرکز کادر، کانون توجه بیننده است که بر افقی بودن کادر بیش تر تأکید دارد. (خط زیر پای اسب)
۴. پرده خیمه در سمت راست بالا، گویی پرده ای از یک فاجعه در هستی را به کنار زده است! هرچند اشاره به خیمه اصحاب هم دارد، اما گویی این پرده تا آسمان کشیده می شود!
۵. بهره گیری از رنگ های ملایم زمینه، گویای خشکی بیابان بی آب و علفی است که خود از تشنگی، تمام رمقش را از دست داده و به سفیدی گرایش دارد؛ درست مثل آن زمانی که تشنگی انسان شدید شده و لب ها، خشک و بی رمق می شود.
۶. رنگ های تیره با تابش های بنفش، غم و اندوه جان کاه بازماندگان را القا می کند. پنهان کردن چهره شخصیت های درون کادر شاید با دو هدف باشد؛ یکی احترام نقاش به شخصیت های مطرح در پرده و دیگری خود احساسی است در این حال که هیچ بیننده ای نباید نظاره گر حزن و اندوه جان کاهشان باشند. پریشانی و آشفتگی موهای اسب، حتی حالت چشمان آن، به پایین انداختن سرش و لکه های خون روی بدن او، نشان دهنده مصیبتی است که وارد شده است.
تمام عناصر کادر، به اندازه ای ماهرانه چیده شده که با کمی تأمل، به خوبی می توان عمق این فاجعه رادرک کرد.
---------------------------
نویسنده: مژده مرادگنجه