زمانی که صحبت از هنر اسلامی به میان می آیدٰ به معنای آن نیست که این شاخه از هنر، مستقیماً با ظواهر تعالیم و شریعت اسلام تطابق مطلق داشته باشد، بلکه نشانی از تأثیر فرهنگ اسلامی در آن هنر وجود داشته باشد کافی است تا آن را هنر اسلامی بدانیم. کمی به عقب که برگردیم، درمی یابیم که ابتدا این حضور، خود را در کتابت و خوشنویسی قرآن کریم و معماری مساجد نشان داد، بعد از آن حضور در نقاشی، سرامیک و کاشی، قلمزنی و طراحی پارچه، قالی و منسوجات و امروزه هم در عکاسی و گرافیک، تصویرسازی و کاریکاتور، نقاشیهای پشت شیشه، قهوه خانهای و مکتب سقاخانه و طراحیهای زیورآلات و دکوراسیون، اثرات و نشانههای این هنر را میتوان دید.
هنرمند در هنر اسلامی به دلیل توجه به فضاهای عرفانی و مذهبی، از اکتفا به واقعگرایی، دور و آثارش به انتزاع (ساده شدن) نزدیک میشود. هنرمند در این هنر، از فرمهای تکرار شونده استفاده و پرسپکتیو و حجمپردازی به شیوه غربی را از آثارش دور میکند. هنرمند در آثار هنر اسلامی میخواهد وجه معنوی را در آثارش نشان دهد و از بُعد مادی دوری کند.
یکی از موضوعاتی که همیشه برای هنرمندان جوامع اسلامی جذاب بوده، پرداختن به زندگی ائمه اطهار(ع) و وقایعی است که بر آنها گذشته است، بنابراین چهره نگاری امامان، وقایعی چون شهادت ائمه بخصوص موضوع عاشورا و غدیر در پرده نگاریهای گذشته بسیار رواج داشته و پس از آن این موضوعات روی بومها در نقاشیهای سبک قهوهخانه کشیده شده است.
در واقع هنرمندان با پرداختن به چنین موضوعاتی سعی در نشان دادن ارادت خود به خاندان پیامبر اسلام(ص) داشتند و بهگونهای با این کار دین خود را به ائمه اطهار(ع) ادا و عشق خود را ابراز میکردند.
مهمترین این نوع هنر، شاخه پردههای عاشورایی بوده که به شیوه روایی نقش میشدهاند. چند موضوع در پرده نقاشی میشده، نقاش از پرسپکتیو غربی دوری و به جای آن پرسپکتیو مقامی را استفاده میکرده است. در این نوع پرسپکتیو بر اساس شأن و جایگاه هر فرد در اثر، تصویر او کوچکتر یا بزرگتر نقاشی میشد. به عبارت دیگر هنرمند امام حسین(ع) را نسبت به تمام اشخاص در پرده بزرگتر نقش میبندد.
رنگها، مفاهیم و معانی خاص خود را دارد. سبز نماد قداست و پاکی و قرمز سمبل شرارت، خون و یزید را دارد البته در جایی نیز قرمز نماد شهادت است. نشانههای تصویری چون کبوتر (نماد شهادت) در این پردههای عاشورایی فراوان به چشم میخورد.
مخاطب با دیدن پردههای عاشورایی در یک حالت خلسه معنوی فرو میرود و خود را همدرد با خانواده امام حسین(ع) و ظلمی که بر او رفته میبیند. این نوع پردهها از دوره صفویه به بعد به دلیل اینکه تشیع، دین رسمی کشور شد، جای خود را در کنار دیگر هنرهای تصویری ایران باز کرد و اوج آن به اوایل قرن 14 هجری مربوط است.
این پردهها اصولاً در قطعهای بزرگ روی پارچه نقاشی میشده است و به سفارش نقالها کشیده میشد. آنها به هنگام روایت موضوعات عاشورایی، با چوب دستی ای که داشتند، به تصاویری اشاره میکردند تا شنوندگان با دیدن تصاویر بتوانند خود را در آن حال و هوا قرار دهند.
هنرمندان و تابلوهای عاشورایی
حسین قوللر آغاسی (1269 -1345 ه.ش) از بنیانگذاران شیوه مردمی در نقاشی ایرانی <مکتب نقاشی قهوه خانه ای> بود. وی نخستین کار نقاشی از داستانهای شاهنامه و واقعه کربلا را به سفارش مشهدی صفر اسکندریان، قهوهچی قهوهخانه معروف به مشتی صفر در میدان سید اسماعیل، بالای آب انبار سید اسماعیل آغاز کرد. مهمترین اثر وی در حوزه مذهبی تابلوی «مصیبت کربلا» است که در سال 1330 شمسی خلق کرده است.
حسین قوللر آغاسی میگفت: «آدم وقتی معرفت آشنایی با هنر را پیدا کرد، آن وقت میفهمد که در این اقیانوس بیکران، چندان شناگر ماهری هم نیست. تا چشم ات کار میکند آب است، هرچه شنا کنی میبینی به جایی نرسیده ای... اگر چهار تا نقش و چند تا رنگ را شناختیم، خودمان را گم نکنیم، غرور مال هنرمند نیست.... هنرمند باید مردم دار و متواضع باشد». استاد حسین قوللر آغاسی زندگی سخت و ملالتباری را گذراند. سرانجام در تنگدستی و فقر و تنها و بییار و همدم در آذر ماه 1345 در گوشه بیمارستان درگذشت و او را در گورستان مسگرآباد به خاک سپردند.
محمد مدبر (درگذشت زمستان ۱۳۴۶ شمسی) دومین بنیانگذار مکتب نقاشی به شیوه قهوهخانهای بهشمار میرود. تصویرسازیهای وی بیشتر در زمینه رخدادهای کربلا و حماسههای مذهبی بود. او قلمی پرتوان و با شکوه در هنر تصویرسازی در زمینه وقایع کربلا و حماسههای مذهبی بر پرده درویشی و بوم نقاشی داشت. در ساخت و پرداخت چهره خاندان پیامبر و اولیا و اهل حق و معصومیت شهیدان کربلا و آشکار نمودن شقاوت و خشونت و سنگدلی اشقیا و دشمنان اهل بیت رسالت، هنری والا و بیهمتا نشان داده است.
زندگی محمد مدبر به تنهایی و در فقر و تنگدستی گذشت. سالهای آخر عمر چند سالی از راه تراشیدن نقش و نگار بر سنگ گورها زندگی میگذراند و سبب اشتغالش را به سنگ مزارسازی چنین بیان کرده است: «از گرسنگی و بدبختی به گورستان و مردگان رو کردم. جای آدم بیپناهی مثل من فقط گورستان بود. آن روزها از همت مردگان میتوانستم شکمم را سیر کنم. آدم وقتی قادر نباشد برای دل زندهها نقاشی کند، چرا نباید ذوقش را به پای مردهها بریزد.»
از مدبر تابلوهای فراوانی باز ماندهاست. از جمله آثار خوب او میتوان به «مصیبت کربلا»، «گودال قتلگاه»، «دارالانتقام مختار»، «عزیمت حضرت مسلم به کوفه» و «کشته شدن سیاوش» اشاره کرد.
هادی سیف در کتاب نقاشی قهوه خانه مینویسد: «وقتی استاد محمد، عاشورا و روز محشر را نقاشی میکرد در یک دستش قلم موی نقاشی بود و در دست دیگرش دستمالی خیس از اشکی که میریخت. در این اوقات، غالباً با صدای خوشی که داشت، نوحهای میخواند. آدم قبول میکرد آنچه را که میخواند دارد نقاشی میکند. به سبب همین شیفتگی و اخلاص بود که او را نقاش عاشورا میخواندند.»
عباس بلوکیفر (۱۳۰۳- ۱۳۸۸ شمسی) نقاش قهوهخانهای ایرانی و از صاحبنظران این هنر بود. او شاگرد حسین قوللر آغاسی و محمد مدبر بود. مضمون نقاشیهای این نقاش بیشتر برگزیده از حماسههای مذهبی است. قلم او، شیوه هنری و ریزه کاریهای ویژه دو استادش، قوللر و مدبر را مینماید. در ساخت و پرداخت و ترکیب بندی و آمیزه رنگها، از هر دو استاد مایههایی گرفته است. از جمله آثار برجسته او، میتوان «جنگ خیبر» و «روز عاشورا» را نام برد.
محمود فرشچیان در ۴ بهمن ۱۳۰۸ شمسی در اصفهان به دنیا آمده است. او بنیانگذار مکتب خود در نقاشی ایرانی است که پایبندی به شکل کلاسیک همراه با استفاده از تکنیکهای جدید برای توسعه دامنه نقاشی است. او به این شکل هنر زندگی جدیدی بخشید و آن را از رابطه همزیستی تاریخ با شعر و ادبیات تغذیه کرد، برای آنکه استقلالی به این هنر بدهد که قبلاً آن را نداشت.
آثار «ضامن آهو»، طرحی از شمایل امام رضا، «پنجمین روز آفرینش» که در این تابلو همه مخلوقات زمینی و آسمانی به ستایش پروردگار مشغولند از آثار وی هستند.
اما «عصر عاشورا» معروفترین اثر فرشچیان است. وی در مورد نحوه طراحی این اثر میگوید: «سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیحت کرد و گفت: به روضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الآن هست بدون هیچ تغییری». این اثر توسط او به موزه آستان قدس رضوی اهدا شد.
نمادهای عاشورایی
در منابع آمده است که نمادگرایی پیش از آنکه یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. بشر از ابتدای شکلگیری تمدنها و آغاز شاعری تمایل داشته حرفهایش را در قالب نمادها و نشانهها به زبان آورد و اشیای دور و برش را تجسم مفاهیمی عمیقتر از آنچه به چشم میآید، نشان دهد.
سیستمی که از مفاهیم انتزاعی به صورت سمبل(نماد) در آن استفاده شده باشد، سیستمی نمادگرا یا نماد گرایی(Symbolism) شناخته میشود. برای نمونه دانش ریاضیات خود سیستمی است سمبلگرا که در آن از اعداد، عملگرها، توابع، پیکانها و... به صورت نمادی از واقعیات بیرون سود برده شده است.
نمادها در انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر نقش بسزایی دارد و با این انتقال روایات و وقایع گذشته برای آیندگان حفظ میشد. یعنی با دیدن یک تصویر فرد به یاد آن واقعه میافتد.
«هانری رنه دالمانی» پژوهشگر فرانسوی در سفر نامه خود مینویسد: «در حال عبور از میدان عمومی شهر نیشابور به یک نوع منجنیقی برخوردیم که مانند وسایل ژیمناستیک بود و معلوم شد که شعار مقدسی است که در روز عاشورا آن را با پارچه ابریشمی زینت داده و با تشریفات زیادی در محل میگردانند. این منجنیق نقاشی شده با نوارهای مسی پوشانده شده بود و در میان آن وسایل روشنایی از قبیل لاله و غیره دیده میشد.»
سرهنگ گاسپار دوویل فرانسوی در سفرنامهاش مینویسد: «در عهد فتحعلیشاه بیرقهای بزرگ، سرخ است و بالای آن دستی از نقره است که دست علی بن ابیطالب علیه السلام است. بیرقهای کوچک کبود و بالای آن نیزه زرینی است.» پنجه نمادی از دستان بریده عباس بن علی در روز عاشورا یا نماد پنج تن آل عبا به شمار میرود.
در هنر عاشورایی علاوه بر استفاده از تصاویر افراد، در پردهها، از نمادهای بسیاری نیز برای یادآوری و حتی معرفی اشخاص داستان استفاده میشود.
پیش از این محمد خزایی، گرافیست در مورد نماد علم به <ایران> گفته بود: <در دوره صفویه طوقهایی وجود داشته که یک تیغه در وسط خود جای داده که شاید نماد نخل باشد و در دو سوی آن نیز سر اژدها وجود داشته که تا به امروز هم رسیده>، به اعتقاد خزایی این نخل نماد شجره امامت و نبوت و اژدها نیز نشانی از یزیدیان است که قرار گرفتن آنها در دو سوی تیغه به منظور سلطه یافتن ستمگران بر خاندان پیغمبر به کار رفته که همین اتفاق را نیز در صحرای کربلاشاهد بوده ایم.
استفاده از طاووس که نماد مرغ بهشتی است و در اساطیر نیز عمر جاودانه دارد عزاداران را به یاد زنده بودن نام سالارشهیدان میاندازد.
بیرق و پرچم، نماد اتحاد میان مردمان از پیش از اسلام تا به امروز بود و در میدانهای جنگ، همبستگی میان لشکریان را نشان میداد.
حضور فرشتگان بر فراز قتلگاه در تمامی این تصاویر وجود دارد. به نظر میرسد پایبندی آنان به روایتهای ادبی از این واقعه موجب شده است تا خود را ملزم به روایت بدون دخل و تصرف بدانند و هرآنچه شنیدهاند را با ایمان قلبی روایت کنند.
شمع و فانوس، نمادی است از زنده ماندن حق در دل تاریکی. فانوس و شمع بیشتر در مکتب سقاخانهای و نگارگریهای امروزین به کار میرود.
خیمهها نمادی است از امنیت که با به آتش کشیدن آن از بین رفته، تصاویر خیمهها بیشتر در مکتب نقاشی قهوه خانهای به کار میرود و در تعزیهها که در شاخه نمایش است، میگنجد.
نوزاد نمادی از حضرت علی اصغر(ع) کوچکترین طفل شهید شده در کربلا است.
رنگ سبز به معنای آرامش و قداست است که به رنگ سادات و سید معروف است و سفید هم که به معنی طهارت و پاکی محسوب میشود و قرمز هم نمادی از ظلم و سپاه یزد و نیز شهادت است.
نمادهای عاشورایی برخاسته از جهان بینی و روح پاک تشیع است که امروزه سمبلها جای شمایل را گرفتهاند که این نیز خود یک هنر است. از زمان صفویه این شمایل نگاری تقریباً به کنار میرود و تصاویر با روبند کشیده میشوند نیز بعضی از صورتها کاملاً نمادین تصویر شدهاند که چهره خاصی را یادآور نیستند.
نظر هنرمندان درباره نقاشیهای عاشورایی
غـــلامعلی طاهری یکی از هنرمندان نقاشی است که در زمینه آثار دینی و مذهبی آثار بسیاری را آفریده و به تازگی نیز آثار عاشورایی او به مناسبت ایام محرم در حوزه هنری در کنار آثار نقاشان دیگری به نمایش درآمده است. وی چندی پیش درباره گرایش هنرمندان به سمت آثار دینی و مذهبی به مهر گفته:« به طور عام فرهنگ عاشورا یک مقوله اعتقادی و شخصی است. ممکن است خیلیها نسبت به این موضوع تعلق خاطر و عرق دینی داشته باشند که در این زمینه دست به خلق اثر هنری بزنند و عدهای از هنرمندان هم شاید احساسشان با موضوعات غم انگیز و محزون قرین نباشد و دوست نداشته باشند در این وادی کار کنند اما فرهنگ عاشورا سابقه بسیار قدیمی در کشور ما دارد و هنرمندان بسیاری از دیرباز در این عرصه کار کردهاند به طور مثال در حوزه هنرهای تجسمی، شعر، تعزیه، هنرهای نمایشی و نوحه سرایی آثاری خلق شده است و حتی آثار غنی تری هم در قالب کارهای فولکلور خلق شده که بینظیر است.»
طاهری با انتقاد از همراهی نکردن نهادهای دولتی با هنر دینی تصریح کرد: باوجود آنکه در این سالها خیلی درباره هنر دینی و مذهبی گفته و سفارش شده است و هنرمندان بسیاری هم خواستند در این زمینه کار کنند، اما به دو دلیل عمده هنوز هیچ اثر فاخر، ارزشمند و درجه یک موزهای که در تاریخ هنر ما مثال زدنی باشد، خلق نشده است.
وی اضافه کرد: جریان نوگرایی و مدرنیسم درچند دهه بخصوص قبل از انقلاب و دو دهه اخیر خیلی رونق گرفت و فراگیر شد و باعث شد هنرمندان ما از شیوه فیگوراتیو و نقاشی مذهبی و سیاسی فاصله بگیرند و به نوعی از هنر به عنوان «هنر معنوی» پرداختند که فاقد ریشههای مذهبی و دینی است.دیگر اینکه در حوزه هنر دینی حمایتی صورت نگرفته است بخصوص در زمینه هنرهای تجسمی هنرمندان ما غریب و تنها ماندهاند و همین سبب شده که کمتر فرصت کردند به سمت کارهایی بروند که ماندگار و با شکوه باشد.
وی درپایان گفته: ترس از اینکه اگر اثری به سمت کار مذهبی برود از ارزش هنری آن کاسته میشود بسیار غلط است که متأسفانه میان مسئولان ما این تفکر رواج یافته است.
همچنین حبیبالله صادقی معتقد است که با مطالعه بیشتر روی هنر مدرن میتوان به قرائت تازهای از مضمون عاشورا در آثار نقاشی معاصر رسید. این نقاش چندی بیش گفته بود: نقاشی مدرن ما خالی از موضوع کربلا و عاشورا نیست. محرم و عاشورا در هنر مدرن خیلی پویاتر و باشکوهتر دنبال شد. در دوره نقاشی قهوهخانهای هنرمندان سعی میکردند همهچیز را عین به عین تصویرسازی کنند؛ اما هنرمندان معاصر ما که با مفاهیمی مانند جنگ و انقلاب سر و کار داشتند، توانستند آثار فاخر و جامعی را با محوریت قیام عاشورا خلق کنند.
وی افزوده بود: با این حال احساس میکنم باز هم کار کردن روی این سوژه در هنر مدرن جای مطالعه بیشتری دارد. فرهنگ عاشورا، فرهنگی معنادار است و حتی در دفاع مقدس و جبههها هم سرودهایی که خوانده میشدند، با تأثیر از این واقعه بودند.
هادی سیف، نویسنده و پژوهشگر هنرهای مردمی ایران نیز در این خصوص می گوید: ویژگی خاص نقاشیهای قهوه خانهای و پردههای عاشورایی، خیالساز بودن آنها بود. بعد از عصر صفویه، در دوران زندیه نیز شاهد خلق پردههای درویشی و خلاقیتهایی بودیم که در نیمه دوم حکومت ناصرالدینشاه پررنگتر شد. در آن دوره، شرایطی در عرصه هنرهای تجسمی بهوجود آمد که الگوهای تازهای را در اختیار هنرمندان نقاش قهوهخانهای و هنرمندان کوچه و بازار گذاشت. حسین قوللر آغاسی» و «محمد مدبر» را میتوان دو استادی دانست که در رواج این نقاشیها، نقش چشمگیری داشتند. مدبر بیشتر در زمینه تابلوهای مذهبی و حادثه کربلا نقش میزد و قوللر آغاسی روی سوژههای ملی کار میکرد.
سیف در ادامه گفت: قهرمانان این تابلوها کسانی هستند که در ذهن نقاش پرورش یافته و روی پرده آمدهاند. این آثار میتوانند نماینده یک نقاشی ناب ایرانی بهدور از هر وجه خارجی باشند. البته این به معنی نفی نوآوری در این نقاشیها نیست، بلکه هر هنرمندی سعی میکرد در کنار سبک کاری خاص خود، با احترام، راه گذشتگان را بپیماید.
این پژوهشگر اضافه کرد: این نقاشیها امروزه بهصورت کاملاً پراکنده در مکانها و مجموعهها و موزههای مختلف نگهداری میشود. شاید ایجاد یک مرکز برای جمعآوری و نگهداری این آثار بهعنوان بخش مهمی از تاریخ هنر اصیل و ناب ایرانی، یکی از مهمترین اقدامات در زمینه حفظ آنها و جلوگیری از ثبت به نام کشورهای دیگر باشد.
همچنین عبدالحمید قدیریان، هنرمند عرصه تجسمی معتقد است خلق آثار هنری تجسمی حتی برای برخی از هنرمندان و فعالان این عرصه نیز جنبه تزئینی دارد و کمتر به وجوه کاربردی این هنر در انتقال پیامهای گوناگون از جمله دینی توجه میشود؛ این در حالی است که تصویر ایجاد شده در این هنر بهترین انتقالدهنده پیام است. وی به ایکنا گفته: در مورد عنصر تصویر که نخستین مواجهه مخاطب با آثار تجسمی در هر شکل آن از نقاشی گرفته تا مجسمهسازی است مسائلی وجود دارد که باید بویژه این موضوع را از منظر قرآنی و دینی نیز مورد بررسی قرار داد تا به بهترین شکل و شیوه بتوان به جنبههای کاربردی هنرهای تجسمی در انتقال پیامهای دینی و ارزشی پرداخت.
منابع:
• Marilyn Jenkins-Madina, Richard Ettinghauset and Architecture ۶۵۰-۱۲۵۰, Yale University Press, ISBN 0-300-08869-8
• [http: //www. jstor. org/stable/3263914. «Annemarie Schimmel and Barbar Rivolta,The Metropolitan Museum of Art Bulletin, New Series, Vol. ۵۰, No. ۱, Islami
دانشنامه آزاد ویکیپدیا
هادی سیف. کتاب نقاشی قهوه خانه. انتشارات موزه رضا عباسی.
روزنامه ایران
خبرگزاریهای مهر، ایسنا، ایکنا
روزنامه ایران
تنظیم: صبا موسوی/ cgie.org.ir