توان ادبیات در پدید آوردن انقلاب و قدرت انقلاب در پدید آوردن ادبیاتی نو، بحثی است که با بررسی کارنامه انقلابهای بزرگ، میتوان در مورد آن سخن گفت و قاعدههایی کلی ساخت، اما واقعیت این است که این قواعد برای هر انقلاب میتواند به شکلی اختصاصی ظهور و بروز داشته باشد. کارکرد ادبیات در به ثمر نشستن تحول شگرف انقلاب ــ قبل و بعد از پیروزی آن ــ و تأثیر پدیده انقلاب در جریانمندی ادبی و تغییر در مکتبها، قالبها و شیوههای ادبیات هر کشور، صرفاً براساس مولفههای ذاتی انقلاب و ادبیات آن اقلیم فکری، جغرافیایی و فرهنگی قابل بررسی است و قدرت تأثیر و تأثر این دو را دیگرگون میکند. اینکه پس از وقوع انقلاب، ادبیات چه فرآیندی را میپیماید و نویسندگان مبارز و انقلابی چگونه باید خالق ادبیات انقلابشان باشند و به چه شکل از کنار آفتهایی چون شعارزدگی، قشرینگری و سیاسیکاری برهند، نکاتی است که صاحبنظران علوم سیاسی، اجتماعی و ادبی نظراتی گوناگون درباره آن دارند.
ازآنجاکه هر انقلابی منادی ظهور ذهنیتی نو، دگرگونی، جابهجایی قدرت و برهم زدن نظام پیشین است، با تمامی خیزشهای سترگی که پیرامونش به وقوع میپیوندد و با تمام جرح و تعدیلهایی که در تمامی زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، دینی و... انجام میدهد میتواند تأثیر عمیق و شگرف بر ادبیات، بهویژه ادبیات داستانی، بگذارد.
معمولا هر انقلابی در سه محور بزرگ حرکت خود را آغاز میکند و تحولات عظیمی را در آنها پدید میآورد. این سه محور عبارتاند از: الف) بروز حوادث تاریخی و سیاسی، همراه بروز بحران و دگرگونی سیاسی؛ ب) ایجاد تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ ج) تغییر ایدئولوژی، عقاید و نظام فکری.
هر سه محور میتواند تأثیر چشمگیری بر درونمایههای ادبیات و حتی فنّ نوشتاری آن بگذارد. معمولاً به منظور تبیین ارتباط دوجانبه ادبیات و انقلاب، اولین پرسشی که طرح میگردد این است که مضامین، منشها و دیدگاههای انقلابی چگونه میتواند در بستر قالبهای ادبی وارد شود و در آنها رنگ ببازد؟ نویسنده این ادبیات با چه مسائلی روبهروست و به چه طریق نسبت به وقوع این حادثه عظیم و تکاندهنده عکسالعمل نشان میدهد؟ آیا ادبیات در شکلگیری انقلاب، بیشتر تأثیرگذار است یا تأثیرپذیر؟
در اروپا، سه انقلاب بزرگ و بنیادین در سالهای 1688،[1] 1789[2] و 1848.م به وقوع پیوست. در اروپا تا سال 1950.م ادبیات انقلاب بیشتر مباحث روانشناختی، زبانشناسی و انسانشناسی را مطرح میکرد. در آن دوران، دانشجویان رشته ادبیات در ریشهیابی و تحلیل نقادانه زبان، عقاید رایج در آن دوران، فرهنگ و شناخت انسان سهم بسزایی داشتند.
اکثر صاحبنظران ادبیات و علوم سیاسی بر این باورند که ادبیات انقلاب، خود تاریخی است که روایتگر حوادث مهم و سرنوشتساز دورهای خاص است؛ با این تفاوت که تاریخ، دارای قالب خاص خود است و براساس ساختار خود، رویدادها را توصیف و تحلیل میکند، اما ادبیات با نگاهی عمیقتر به غور هر حادثه و رویدادی میرود و تمامی مضامین، مباحث و رویدادهای بزرگ و کوچک را به تصویر درمیآورد.
ادبیات میتواند تکتک لحظههای شکلگیری هر انقلابی را بازگو کند. ادبیات میتواند مکنونات انسانها، تنشهای روحی آنها و مسائل و مشکلات آنها را پیش از وقوع انقلاب، در زمان شکلگیری انقلاب و پس از آن درشتنمایی کند و به بوته نقد بسپارد. در صورتی که تاریخ با چنین دامنه گسترده و عظیمی نمیتواند پا به میدان بگذارد و اینچنین جزئینگر و موشکاف نیست.
بیشک، تمامی انقلابها دارای وجوه مشترک، عمده و اساسی هستند؛ شیوه مبارزات مردم، پایداریها، جنبشها و گروههای مختلف که همصدا میگردند، از بارزترین وجوه اشتراک انقلابهای بزرگی چون انقلاب اکتبر، فرانسه، الجزایر و ایران به حساب میآید، اما هر انقلابی دارای ویژگیهای ویژه و فردی خاص خود نیز است؛ چنانکه انقلاب الجزایر براساس ظلم استعمارگران فرانسوی پیریزی شد و انقلاب اسلامی ایران در اصول و مبانی مذهبی و اعتقادی ریشه داشت و درصدد بود نظام پوسیدهای را از میان بردارد. در این زمینه مسئله مشخص این است که هر انقلابی خواسته و ناخواسته بر بسیاری از زمینههای مذهبی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار بوده است. ادبیاتی که در چنین حال و هوایی خلق میگردد میتواند بیانگر میزان حساسیتها، تنشهای درونی، دگرگونیهای بنیادین اجتماعی و فردی بحرانها باشد. ادبیات انقلاب، سیر تفکر و اندیشه حاکم بر گروهها و طبقات اجتماعی مختلف را از گذشته تا حال مشخص و ارزیابی میکند. ادبیات انقلاب میتواند نشاندهنده اختلافات و تضادهای میان دو نظام باشد.
نکته مهم و در خور تعمق، تبحر و دانش عمیق نویسنده ادبیات انقلاب است. نویسنده ادبیات انقلاب، حتماً باید در بسیاری از رشتهها و زمینههای مختلف سیاسی، جامعهشناسی، فلسفی، تاریخی، روانشناختی و دین صاحب اطلاعات کامل و دقیق باشد بستر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران پیش از انقلاب را بشناسد و به منظور تبیین ایدهها و دیدگاههای خاص خود به امر گزینش حسابشده دست زند تا بدین ترتیب بتواند آنها را اثبات کند و از جریان و حرکت انقلاب دفاع کند. متأسفانه در بسیاری از کشورهایی که طعم انقلاب را چشیدهاند، به این مسئله بسیار مهم کمتر توجه میشود.
پس از وقوع انقلاب، نوعی شتابزدگی در استفاده از ابزار ادبیات برای طرح ایدئولوژی آن و اهداف پیشرو احساس میشود. مسئولان جدید در پی نویسندگانی میگردند که انقلاب رخداده را با تمامی فرازونشیبهایش روایت کنند. بسیاری از این نویسندگان با انقلاب و زمینههای شکلدهنده آن ناآشنا هستند. آنان بهدرستی مردم خود را نمیشناسند، ضرورت بروز انقلاب را درک نکردهاند و نمیتوانند ایده و دیدگاههایی را که در آن برهه از زمان بسیار ضروری و حیاتی است طرح کنند. نویسنده غیرحرفهای ادبیات انقلاب، پس از پذیرش طرحهای ازپیشتعیینشده یا پس از میل شخصی مبنی بر خلق اثری انقلابی بلافاصله خود را در گردابی بس بزرگ و خطرناک مییابد. هر چه دست و پا میزند بیشتر فرو میرود. او راهی را رفته که بیبازگشت است.
شایان ذکر است که یکی از وظیفههای اصلی ادبیات، دادن شناخت اصولی و آگاهسازی اذهان عمومی است. ذهنها به تنهایی نمیتوانند حقیقت را بشناسند و پرسشهای بسیاری دارند که بیجواب مانده است. وظیفه مهم نویسنده ادبیات انقلاب، شرح خواستههای مردم، بیان آن و طرح مشکلات و مصائب پدیدآمده است.
ازآنجاکه هر انقلابی، در مرحله مقدماتی، نظام مدونی را از هم میپاشد، در بدو امر نیازمند زمان و طرح ایده درست برای شکل دادن مجدد است. در این میان، وظیفه ادبیات، که یکی از مقولههای ارائهدهنده طرحهای جدید و نوین به شمار میرود، محرز است. ادبیات میتواند مسئولان جدید را در شناخت ضعفها و نیازهای مردم یاری کند. همچنین ادبیات میتواند عاملی بسیار تحریککننده به حساب آید. سهم ادبیات در برانگیختن احساسات و عواطف مردم، چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن، محسوس است.
یکی از عوامل مهمّی که نویسنده ادبیات در مرحله آغازین باید مدنظر داشته باشد، این است که چه عوامل انقلابی در شکلگیری انقلاب مؤثر بوده است؟ افراد پیشروی انقلاب چه کسانی هستند؟ چه گروههایی با چه نیاتی پیشقدم بودهاند؟ تمامی موارد یادشده میتواند در ترسیم انقلاب سهم مهمّی داشته باشد.
عدهای از تحلیلگران وادی ادبیات بر این باورند که ادبیات انقلاب فاقد هرگونه ویژگی زیباشناختی است. توجه به ابعاد وسیع زندگی بشری، شرح و تفسیر تحولات عمدهای که روی داده و بسیاری مسائل مطرحشده، سبب شده است نویسندگان کمتر به این مقوله توجه کنند. اصولاً گزینش و انتخاب حوادث و رویدادهای مهم انقلاب و قرار دادن آنها در مسیر و چهارچوبی مشخص، کاری بس سترگ و صعب است؛ ازاینرو ادبیات انقلاب در گونه ادبیات جامعهشناسی و شهری قرار میگیرد و کمتر به جنبههای زیباشناختی توجه میکند.
ادبیات، طبق نظر آنها، رویداد عظیم سیاسی و اجتماعی است. ادبیات داستانی میتواند تمام زندگی بشری را با تمامی ابعادش به تصویر بکشد و اطلاعات ضروری مربوط به آن را ثبت کند. در این میان، حوادث و رویدادهای بزرگ، نادر و ماجراجویانه چون انقلاب، در بستر و قالب ادبیات میتواند بهتر قوام یابد.
ظهور «ایسم»ها پس از آغاز هر جنبشی گریزناپذیر است. از زمانی که انقلاب به وقوع میپیوندد به طور طبیعی ادبیات نیز دچار تحول عظیم میگردد؛ هر چند همان ادبیات پایهگذار نظام جدید به حساب میآید و سهم بسزایی در وقوع انقلاب داشته است. این تحول فقط در ساختار و مضمون ادبیات انقلاب روی نمیدهد، بلکه تمامی انسانها و زمینههای مختلف فرهنگی و اجتماعی دگرگون میشوند. باید به این مسئله مهم توجه کرد که بعضی از انقلابها فقط به صرف براندازی دولت یا حکومت روی میدهند و آنچنان به تغییر بستر اجتماعی، فرهنگی و اعتقادات مردم پایبند نیستند. از سویی دیگر بعضی از آنها همچون انقلاب اسلامی، بستر سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژی ملّت خود را کاملاً متحول میسازند.
در انقلاب اسلامی ایران، فقط جابهجایی قدرت روی نداد. این انقلاب ابعاد گسترده و همهجانبهای داشت؛ به همین دلیل پرداخت مضامین بسیار متنوع این قبیل انقلابها کاری سختتر مینماید؛ زیرا نویسنده با ابعاد وسیعتری مواجه است؛ هرچند مسئله انتقال قدرت در مضامین بهکارگرفتهشده در ادبیات این قبیل کشورها نیز محور اصلی اثر به حساب میآید.
مسئله دیگری که نویسنده ادبیات انقلاب باید مدنظر داشته باشد این است که آیا گروههای خاص سیاسی، بنیانگذاران اصلی جریان انقلاب هستند یا اینکه این حرکت از بطن جامعه و از دل مردم رفتهرفته شکل گرفته و گروهها و افراد سیاسی خاص بعدها هدایت این حرکت را برعهده گرفتهاند. تحلیل و بررسی این مقوله مستلزم دقت بسیار زیادی است و محقق بهراحتی نمیتواند به درون رویدادها و حوادث مهم نفوذ کند.
ناآگاهی عدهای از نویسندگان ادبیات سبب شده است آنها صرفاً حوادث پرتنش و ماجراجویانه را در آثار خود شرح دهند و انقلاب را از ابعاد مختلف نبینند. همین مسئله سبب شده است بعضی از تحلیلگران ادبی و سیاسی، نویسندگان انقلاب را به خشونتطلبی، جنگ و ستیز متهم کنند.
در تحلیل ادبیات روسیه اکثر منتقدان بر این باور بودند که این ادبیات جز ستیز و خونریزی به مسئله دیگری نمیاندیشد. در دوران معاصر بسیاری از نویسندگان انقلابها و مسائل سیاسی روز، به مرور انزواطلب شدهاند و درصددند از واقعیتها فرار کنند.
ظواهر امر نشان میدهد که ادبیات انقلاب، به دلیل پذیرش جنبههای تبلیغاتی، ضربات سهمگینی را بر پیکره خود وارد ساخته است. با گذشت زمان و وقوع تحولات عظیم سیاسی و اقتصادی، بشر امروز آنچنان ریزبین و آگاه شده است که بهسادگی نمیتوان پیامها و درونمایههای تبلیغی را در بستر متون ادبی پنهان ساخت. او بلافاصله به مقاصد نویسنده پی میبرد و در مقابل آرای مطرحشده سد میبندد. از سوی دیگر دستاندرکاران جریانهای سیاسی اغلب از این مسئله غافلاند. آنان میخواهند تولید کتابهایی که افکار و اندیشه آنها را تبلیغ میکند، افزایش دهند. غافل از اینکه چنین حرکتهایی بدون تدبیر اولیه اغلب بیثمر است و گاه حتی نتیجه معکوس دارد. خلق آثار ادبی درباره انقلاب و مسائل سیاسی روز نیازمند دقت، وقت و حوصله بسیار است تا یک اثر پخته و حسابشده تأثیرگذار پدید آید. در این زمینه، نویسنده و توانمندیها و انگیزه قبلیاش اولین حرف را میزند. سردمداران انقلاب روسیه، پس از تثبیت مواضع خود، بر آن شدند از ادبیات و هنر در راستای اهداف خود و القای دیدگاههای بسته کمونیستی سود جویند. آنان به نویسندگان و هنرمندان خود اجازه ندادند آزادانه به خلق ادبیات دست زنند. ادبیات این دوره میبایست براساس ضوابط غیرمنطقی، بسته و سختگیرانه دولت کمونیستی نوشته میشد و به تأیید مراکز به ظاهر فرهنگی میرسید و فقط به آثاری ارج گذاشته میشد که بیانگر ایدئولوژی و اهداف انقلابی کمونیستی میبود. طرح آثار تبلیغی از این دست سبب گردید ادبیات غنی روسیه پس از انقلاب دچار افت و نزول شدیدی شود.
عدهای از اندیشمندان عرصه ادبیات، چون آپتون سینکلر، بر این باورند که ادبیات بهطور کلی جنبه تبلیغی دارد. او میگوید زمانی که انسان به خلق ادبیات دست میزند و آن را به دیگری منتقل میسازد تبلیغ کرده است. تنها راهحل برای جلوگیری از تبلیغ این است که نویسنده دهان خود را کامل ببندد و دست بر قلم نبرد! بر این اساس طبیعتاً وظیفه نویسنده داستانهای ژانر انقلاب سهمگین و سنگینتر میشود.
بیشک هر نویسندهای در مقام شاهد و رؤیتگر حوادث ملموس و زنده پیش روی خود بهتر میتواند خالق آثار ادبی ممتاز باشد. لمس حقایق و کسب تجربیات ناب تأثیر مثبت و عمیقی بر آثار ادبی میگذارد. ادبیات انقلاب نیز از این قاعده مستثنا نیست. معمولاً نویسندگانی که خود در بستر حوادث انقلاب قرار داشتند، بهتر از آنانی که هیچ تجربهای ندارند میتوانند آثار ارزشمندی خلق کنند. پس از هر انقلابی، نویسندگان بیشماری به عرصه ادبیات پا میگذارند. آنان پس از انقلاب متولد شدهاند و هیچگونه آشنایی دقیق و حسی از دوران گذشته ندارند. اکثر نویسندگانی از این دست بیآنکه آن دوران را تجربه کنند، محیط پیرامون خود را انباشته از مباحث و مضامین انقلابی مییابند. شناخت اصولی نداشتن از انقلاب سبب میشود این افراد آنچنان تمایلی به خلق ادبیات انقلاب نداشته باشند. آنان بیشتر به خلق آثار منفرد و کاملاً شخصی متمایل هستند. توصیف حالات فردی، بیان مکنونات درونی و توصیف تجربیات شخصی، از جمله مضامینی هستند که در آثار آنها بیشتر دیده میشود.
شرح زندگی و آرای مخالفان خارج از محیط جغرافیایی رخداده انقلاب، مهاجران ناخواسته معترض به ایدئولوژی انقلاب، یا گروهها و جریانهای مخالف داخلی نیز از درونمایههای آثار مربوط به انقلاب است؛ این افراد و گروهها نیز در بستر حوادث و رویدادهای ثبتشده در ادبیات انقلاب حاضر میشوند و تأثیر خود را برجا میگذارند؛ همچون حضور منافقین در بستر داستانهای انقلاب.
عدهای از مخالفان جریانهای انقلابی خود وارد عرصه ادبیات انقلاب میشوند و به ابراز بیان و دیدگاههای خاص خود مبادرت میورزند. این افراد اغلب برای بیان مقصود، از فنون و صناعات ادبی سود میجویند و در کمال ایجاز و ابهام و با استفاده از نمادهای پیچیده، اعتراضات خود را مطرح میسازند. طرح چنین دیدگاههایی گاهی از حالت ادبی خود خارج میشوند و ازآنجاکه کار به یکسویهنگری و قضاوتهای نادرست و مغرضانه میانجامد، گاه آثار پدیدآمده به هجو و تحریف پهلو میزند. در بهرهبری از نماد نیز اغلب نمادهای مشترکی در ادبیات انقلاب به کار گرفته میشود؛ همچون دیوار، سیم خاردار، افول و طلوع خورشید، سرما، بهار، کبوتر و... . بعضی از نمادها جنبه بومی و ملّی مییابند و فقط در کشوری خاص مطرح میشوند؛ مثل نمادهای لاله و شقایق در ایران.
شایان ذکر است معمولاً پس از وقوع هر انقلابی خطومشی و سیاستهای جدید پیشآمده سبب میشود مسئولان فرهنگی جدید نسبت به بعضی از قالبهای ادبی، تمایل بیشتری نشان دهند و بعضی دیگر از قالبها را خواسته یا ناخواسته طرد کنند. آنچنانکه پس از روی کار آمدن حکومت صفوی، قالب ادبی شعر مغبون شد و شاعران بهتدریج ایران را ترک کردند. امروزه تمام گروهها و جریانهای ادبی به کارساز بودن ادبیات داستانی پی بردهاند. در ایران، به خاطر وقوع جنگ ناخواسته، کمی پس از شکلگیری انقلاب، ادبیات انقلاب کمی کمرنگتر جلوهگر گشت. ضرورت خلق آثار دفاع مقدس سبب شد آن دسته از نویسندگانی که حضور خود را در صحنه انقلاب لازم میدیدند به سمت خلق داستانهای جنگی بشتابند. در صورتی که اگر جنگی روی نمیداد شاید هماکنون ادبیات انقلاب غنیتر و پربارتری داشتیم.
پینوشتها:
[1]ــ انقلاب باشکوه 1688 به تغییرات عمده در نظام سلطنتی و مالی کشورهای اروپایی منجر گشت. در آن سالها نیوتن با طرح نظریههای نوین خود توانست انقلابی عظیم را در جامعه آن روزگار پایهریزی کند.
[2]ــ انقلاب بزرگ فرانسه در سال 1789.م پیروز شد.
--------------------
نویسندگان: کامران پارسی نژاد
منبع: زمانه 1388 شماره 79 و 80
ensani.ir