۲۰ فروردین ۱۳۹۰
بر زمین گشتیم تا زد جسم محزون آبله
بر زمين گشتيم تا زد جسم محزون آبله وه كه خوابانيد ما را بي تودر خون آبله بسكه از پهلو به پهلو گشته‌ام در بزم غم كرده پهلويم سراسر همچو قانون آبله گل شد از خون دشت و
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
زلف پیش پای او بر خاک میساید جبین
زلف پيش پاي او بر خاك مي‌سايد جبين همچو هندويي كه پيش بت نهد سر بر زمين زين خطايش بر سر بازار بايد كند پوست گر كند دعوي به زلفت نافهٔ آهوي چين اي شب خورشيد پوشت
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
در ستایش امام هشتم«ع»
تا شنيد از باد پيغام وصال يار گل بر هوا مي‌افكند از خرمي دستار گل گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن مي‌كند مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل تا نگيرد دامنش گردي كشد ج
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل
شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل پر زر ناب كند غنچه نورسته بغل تا ز آيينه ايام برد زنگ ملال آرد از قوس قزح ابر بهاري مصقل در ته كاسهٔ خيري پي نقاشي باغ به سر انگشت ك
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
در ستایش حضرت علی«ع»
تا به روي تو شد برابر گل غنچه بسيار خنده زد بر گل در گلستان ز مستي شوقت جامه را چاك زد سراسر گل بر تنش گشته پيرهن خونين كز غمت خار كرده بستر گل پيش روي تو آفتابي زلف
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
در ستایش پیغمبر اکرم«ص»
كسي مسيح شود در سراچه افلاك كه پا چو مهر مجرد كشد ز عالم خاك به سيل‌خيز حوادث اسير كلبه گل ز طاق خانه نشيند به زير موج هلاك مقيم كشتي نوح است در دم توفان كسي كه ساخ
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
در ستایش امام دوازدهم «ع»
سپهر قصد من زار ناتوان دارد كه بر ميان كمر كين ز كهكشان دارد جفاي چرخ نه امروز مي‌رود بر من به ما عداوت ديرينه در ميان دارد اگر نه تير جفا بر كيمنه مي‌فكند چرا س
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
درستایش حضرت علی (ع)
ز بحر بسكه برد آب سوي دشت سحاب سراب بحر شود عنقريب و بحر سراب گرفته روي زمين آب بحر تا حدي كه‌گر كسي متردد شود پياده در آب چنان بود كه ز فرقش كلاه باراني گهي نمايد
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب
راحت اگر بايدت خلوت عنقا طلب عزت از آنجا بجوي حرمت از آنجا طلب تنگ مكن اي هماي خانه بر اين خاكيان شهپر لا برگشاي كنگر الا طلب دير خراب جهان بتكده‌اي بيش نيست
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
ای گزیده مر ترا از خلق ربالعالمین
اي گزيده مر ترا از خلق رب‌العالمين آفرين گويد همي بر جان پاكت آفرين از براي اينكه ماه و آفتابت چاكرند مي طواف آرد شب و روز آسمان گرد زمين خال تو بس با كمال و فضل تو
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
دین را حرمیست در خراسان
دين را حرميست در خراسان دشوار ترا به محشر آسان از معجزهاي شرع احمد از حجتهاي دين يزدان همواره رهش مسير حاجت پيوسته درش مشير غفران چون كعب
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن
اي اميرالمومنين اي شمع دين اي بوالحسن اي به يك ضربت ربوده جان دشمن از بدن اي به تيغ تيز رستاخيز كرده روز جنگ وي به نوك نيزه كرده شمع فرعونان لگن از براي دين حق آباد ك
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
ای خدایی که بجز تو ملکالعرش ندانم
اي خدايي كه بجز تو ملك‌العرش ندانم بجز از نام تو نامي نه برآيد به زبانم بجز از دين و صنعت نبود عادت چشمم بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم عارفا فخر به من كن كه خداون
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
مرحبا اي رايت تحقيق رايت را حشم راي تو باشد حشم توفيق به فرزاد علم گر نبودي بود تو موجود كلي را وجود حق به جان تو نكردي ياد در قرآن قسم گر نخواندي «رحمةللعالمين&raqu
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
چون به صحرا شد جمال سید کون از عدم
چون به صحرا شد جمال سيد كون از عدم جاه كسرا زد به عالم‌هاي عزل اندر قدم چون نقاب از چهرهٔ ايمان براندازد زند خيمهٔ ادبار خود كفر از خجالت در ظلم كوس دعوت چون ب
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
آراست جهاندار دگرباره جهان را
آراست جهاندار دگرباره جهان را چو خلد برين كرد، زمين را و زمان را فرمود كه تا چرخ يكي دور دگر كرد خورشيد بپيمود مسير دوران را ايدون كه بياراست
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
مكن در جسم و جان منزل، كه اين دونست و آن والا قدم زين هر دو بيرون نه نه آنجا باش و نه اينجا بهرچ از راه دور افتي چه كفر آن حرف و چه ايمان بهرچ از دوست وا ماني چه زشت آن ن
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
مهترین هر دو عالم مصطفاست
مهترين هر دو عالم مصطفاست انبياء و اوليا را رهنماست خواجه ثقلين و سلطان جهان ذرّهٔ از نور او كون و مكان بهترين ومهترين جزو و كل مهدي اسلام و هادي سبل سايه حق رحمة ل
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
ابتدا برنام حی لایزال
ابتدا برنام حي لايزال صانع اشياء و ابداع جلال آن خردبخشي كه آدم ذات اوست جمله اشيا مصحف آيات اوست خاك را بر روي آب او گستريد عقل و جان و دين و دل زو شد پديد كره چرخ ف
۲۰ فروردین ۱۳۹۰
معرفت حاصل کن ای جان پدر
معرفت حاصل كن اي جان پدر تا بيابي از خداي خود خبر هر كه عارف شد خداي خويش را در فنا بيند بقاي خويش را هر كه او عارف نشد او زنده نيست قرب حق را لايق و ارزنده نيست هر كه