۲۷ دی ۱۳۸۹
شکوفه صبح
اي كاش كه انتظار معني مي شد بي تابي جويبار معني مي شد وقتي كه سحر شكوفه صبح دميد با آمدنت بهار معني مي شد
۲۷ دی ۱۳۸۹
نذر حضرت مهدى(ع)
ماهي ز تبار نور خواهد تابيد در مرتبه حضور خواهد تابيد خورشيد مه آلوده غيبت، يكروز از پنجره ظهور خواهد تابيد
۲۷ دی ۱۳۸۹
گل نرگس
روزي كه جدا كند طلا و مس را از شوق، غني كند دل مفلس را اي كاش كه زنده بودم و مي ديدم: شمشير عدالت «گل نرگس» را
۲۷ دی ۱۳۸۹
بیا
غمگين و گرفته چون غروبيم بيا اي صبح به كنج شب رسوبيم بيا اي سبزتر از شعر بهاران! مولا! بي روي تو افسرده چو چوبيم بيا
۲۷ دی ۱۳۸۹
سوار
سوار بوي خوش لاله زار مي آيد و او نرگس نرگس، خمار مي آيد و او از دور سوار شال سبزي پيداست من معتقدم; بهار مي آيد و او انتظار مانديم و نديديم به ناز آمدن
۲۷ دی ۱۳۸۹
قسم
قسم والشمس كه بي روي تو من حيرانم والفجر كه بي وصل تو در بحرانم والليل كه بي موي تو روزم تاريك والعصر كه بي عشق تو در خسرانم معني حيات من مرده بدم روح و روانم دادي
۲۷ دی ۱۳۸۹
اى غایب
اي غايبي كه در همه جا انتظار توست اي قائمي كه آل محمد تبار توست تعجيل كن!زچهره برافكن نقاب را اي صاحب الزمان كه عدالت شعار توست
۲۷ دی ۱۳۸۹
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
ما حلقه اگر بر در مقصود زديم از بندگي حضرت معبود زديم اين الفت ما به دوست امروزي نيست يك عمر دم از مهدي موعود زديم
۲۷ دی ۱۳۸۹
ماندیم و ندیدیم به ناز آمدنت
مانديم و نديديم به ناز آمدنت چون سرو سرافراز، فراز آمدنت دل در خم كوچه شهادت مانده ست يك عمر در انتظار از آمدنت
۲۷ دی ۱۳۸۹
سوار
بوي خوش لاله زار مي آيد و او نرگسْ نرگسْ، خمار مي آيد و او از دور سوار شال سبزي پيداست من معتقدم، بهار مي آيد و او
۲۷ دی ۱۳۸۹
معنى حیات
معني حيات من مرده بدم روح و روانم دادي معني حيات را نشانم دادي در راه خودي پويه بيخود بودم زين راه به راه خود امانم دادي قسم والشمس كه بي روي تو من حيرانم والفجر ك
۲۷ دی ۱۳۸۹
جمکران
صد قافله دل، به جمكران آورديم رو جانب صاحب الزمان آورديم ديديم كه در بساط ما آهي نيست با دست تهي، اشك روان آورديم!
۲۷ دی ۱۳۸۹
دیدار نگار آشنا میخواهیم
ديدار نگار آشنا مي‌خواهيم‌ وصل‌ گل‌ نرگس‌، از خدا مي‌خواهيم‌ بر درد دل خستة‌ ما، وصل‌، دواست‌ هجران‌زدگانيم‌، دوا مي‌خواهيم‌
۲۷ دی ۱۳۸۹
مشهورترین دعای ما یا مهدیست
مشهورترين دعاي ما يا مهديست فرمانده و مقتداي ما يا مهديست اينجا همگي به نام او مي‌گذرند اسم شب كوچه‌هاي ما يا مهديست
۲۷ دی ۱۳۸۹
آن مرد عبا به دوش برخواهد گشت
آن مرد عبا به دوش برخواهد گشت در هيأت گلفروش برخواهد گشت اين كوچه و اين پنجره ايمان دارند آن عابر سبزپوش برخواهد گشت
۲۷ دی ۱۳۸۹
دلم آدینه ها دل تنگ مولاست
دلم آدينه ها دل تنگ مولاست اسير كوله بار رنج وغم هاست تمام جمعه ها در انتظارش غريب وخسته وبي يار وتنهاست
۲۷ دی ۱۳۸۹
خورشید که سینه چاک نورت باشد
خورشيد كه سينه چاك نورت باشد تنديس درخشش حضورت باشد مرديم زبس آه كشيديم اي كاش اين جمعه دگر روز ظهورت باشد
۲۷ دی ۱۳۸۹
چشم تو طلسم خواب را می شکند
چشم تو طلسم خواب را مي شكند صهباي لبت شراب را مي شكند گر پرده بر افكني ز خورشيد جمال ماه رخت آفتاب را مي شكند
۲۷ دی ۱۳۸۹
شبهای پر از شهاب را خواهم دید
شبهاي پر از شهاب را خواهم ديد درياچه ي نور ناب را خواهم ديد وقتي كه سپيده مي دمد مي دانم من چهره ي آفتاب را خواهم ديد!
۲۷ دی ۱۳۸۹
این مرد که در ره است باید او را...
اين مرد كه در ره است بايد او را... مي ترسم اگر سر زده آيد او را... از هر كه سراغ او گرفتم ديدم در شهر كسي نمي شناسد او را