۹ دی ۱۳۸۹
زمزمه
تـا هست جهــان شـور محــرم باقيست اين جلوه ي جان در همه عالـم باقيست ازنـالـه ي نـيـنــواي يـاران حسـيـن همواره به لب زمـزمه ي غم باقيست
۹ دی ۱۳۸۹
آن روح زلال و صیقلی زینب بود
آن روح زلال و صيقلي زينب بود آيينه ي غيرت علي زينب بود هر چند امام و مقتدا بود حسين پيغمبر كربلا ولي زينب بود
۹ دی ۱۳۸۹
آن روز حسین یک صدا زینب بود
آن روز حسين يك صدا زينب بود آيينه ي غيرت خدا زينب بود زينب زينب زينب زينب زينب آن روز تمام كربلا زينب بود
۹ دی ۱۳۸۹
یک دسته گل یاس در آنجا رویید
يك دسته گل ياس در آنجا روييد يه سوره احساس در آنجا روييد وقتي كه عمود خيمه بر خاك افتاد هفتاد و دو عباس در آنجا روييد
۹ دی ۱۳۸۹
گل حادثه
ســر فصـل كتــاب لا، حسيــن است حسيـن ســر چشمــه كـربـلا، حسـيـن است حسـين آن كس كه به دسـت خـود گـل حادثه كاشت در مــزرعــه ي بـلا حسين است حسين
۹ دی ۱۳۸۹
دستان بریده نعش بی سر دجله
دستان بريده نعش بي سر دجله تنها و غريب و بي برادر دجله يك سوي حسين و سوي ديگر عباس يك چشم فرات و چشم ديگر دجله
۹ دی ۱۳۸۹
سر خورشید بر نی آشیان زد
سر خورشيد بر ني آشيان زد علم بر بام قلب عاشقان زد غروب كربلا رنگ فلق بود مگر خورشيد را سر مي توان زد؟
۹ دی ۱۳۸۹
شعر حسین
هـر قطـره ي خـون حكايت از دريا گفت يك لب به سخن شكفت و يك دنيا گفت از عشـق بــه جان عـالمي شـور افكنـد شعــري كـه حسـين روز عـاشورا گفت
۹ دی ۱۳۸۹
هنگامه ی سرخ
هنگامه ي سرخ با سياق تـو خوشســت ديــدار بـهــشت از رواق تــو خوشست موسيــقي زنــدگي بــه آهنـــگ حيــات از سـاز حجــاز تــا عـراق تـو خوشست
۹ دی ۱۳۸۹
با نام حسین باز شد دفتر عشق
با نام حسين باز شد دفتر عشق روييد زخون ٍ او گل ٍ باور ٍ عشق آن سر كه فراز نيزه شد شهر به شهر جانيست ازو دميده در پيكر ٍ عشق
۹ دی ۱۳۸۹
آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود
آن سو نگران، نگاه پيغمبر بود خورشيد، رسول آه پيغمبر بود اي تيغ پليد مي شكستي اي كاش, آن حنجره بوسه گاه پيغمبر بود
۹ دی ۱۳۸۹
ابر و مه و خورشید و فلک گریان است
ابر و مه و خورشيد و فلك گريان است دريا به خروش آمده و توفان است با سوز و گداز نوحه مي خواند باد زنجير زن دسته ي ما باران است
۹ دی ۱۳۸۹
در سوگ تو سنگ می زند بر سینه
در سوگ تو سنگ مي زند بر سينه گل با دل تنگ مي زند بر سينه با سوز و گداز نوحه مي خواند باد باران چه قشنگ مي زند بر سينه
۹ دی ۱۳۸۹
با اذن تو تیر پر به سوی تو گرفت
با اذن تو تير پر به سوي تو گرفت جا در سر و پيشاني و روي تو گرفت وقتي كه بريد حنجرت را خنجر صد بار اجازه از گلوي تو گرفت
۹ دی ۱۳۸۹
چرخید خداوند به دور سر تو
چرخيد خداوند به دور سر تو زد بوسه به پاره پاره ي پيكر تو والله كه كشتي نجات همه است گهواره ي كوچك علي اصغر تو
۹ دی ۱۳۸۹
نذری حضرت زینب ( س )
هر هفته زيارت تو را مي خوانم زير عَلَم تو تا ابد مي مانم بي بي زينب! داغ برادر سخت ست يك بار شهيد داده ام مي دانم
۹ دی ۱۳۸۹
نذری حضرت زینب ( س )
مضمون غم و كتاب دردي عمه يك كوفه زن و هزار مردي عمه گفتي كه عموي آب زخمي شده اَست باباي رقيه را چه كردي عمه؟
۹ دی ۱۳۸۹
نذری حضرت زینب ( س )
اي واي چه ها كشيده اي بي بي جان از نيزه به ما رسيده اي بي بي جان يك مرد غريبه گوشوارم را برد باباي مرا نديده اي بي بي جان
۹ دی ۱۳۸۹
یا حسین..
انگار تمام رعدها مي غرّند انگار تمام نخل ها مُضطرّند اي كاش كه آسمان زهم نشكافد دارند سر امام را مي بُرّند..
۹ دی ۱۳۸۹
عاشورا..
اي شمر لعين زير پايت ماه است ريحانه ي حضرت رسول الله است از سينه اش آن پاي نجس را بردار اين پرچم « لا اله الا الله » است ..