۴ دی ۱۳۸۹
و این بحر طویل است...
«اين صداي تپش قلبم نيست درحسينهء دل سينه زني ست» عصر يك جمعهء دلگير، دلم گفت بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان نرسيده است؟چرا آب به گلدان نرسيده اس
۴ دی ۱۳۸۹
بحر طویل خطبه ی حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
كوفه شهري است پر از فتنه و آشوب و بلا صحنه اي از كرب و بلا، خلق ز اطراف و ز اكناف روان گشته سوي شهر، گروهي به جگر سوز و گروهي به بصر اشك و گروهي زخوارج همه خشنود زخشم
۴ دی ۱۳۸۹
علی اکبر فرخنده لقا
تا علي اكبر فرخنده لقا گشت به ميدان وغا تاخت به سوي سپه و بست بر آن قوم ره و مردم كوفه همه ديدند چو خورشيد فروزنده عيان گشت و سپه بر مه رويش نگران گشت عدو گ
۴ دی ۱۳۸۹
ابتدا نام خداوند جهاندار
ابتدا نام خداوند جهاندار ، محمد شه ابرار ، علي حيدر كرار ، بتول عصمت دادار ، حسن آن گل بي خوار ، حسين كشته اشرار ، به عابد مه اسرار ، به باقر كه بود مخزن گفتار ، دگر صاد
۴ دی ۱۳۸۹
بحر طویل برای حرّ
روز عاشور كه خوشيد فروزنده عيان گشت و منور ز فروغش همه ملك جهان گشت ، دو لشگر به صف آرائي خود گشت مصمم ، به همه بود مسلم ، كه در اين ماه محرم ، عمر سعد كمر بسته به قتل شه
۴ دی ۱۳۸۹
سفر آغاز شد
يادم آمد شب بي‌چتر و كلاهي كه به باراني مرطوب خيابان زدم، آهسته و گفتم چه هوايي است خدايي، من و آغوش رهايي سپس آنقدر دويدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهي،
۴ دی ۱۳۸۹
نمی دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
نمي دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم تو را در مثنوي ، در ني ، تو را در هاي و هو ، در هي تو را در بند بند ناله هاي ب
۴ دی ۱۳۸۹
اولین حبه را که میخوردی کفر میرفت تا اذان بدهد
1 اولين حبه را كه مي‌خوردي كفر مي‌رفت تا اذان بدهد دست شيطان به تيغ زهرآگين فرق خورشيد را نشان بدهد اولين حبه را كه مي‌خوردي «ابن ملجم» به قصر وارد شد دست
۴ دی ۱۳۸۹
ماه محرم آمده باید دگر شوم
ماه محرم آمده بايد دگر شوم بايد به خود بيايم و زير و زبر شوم بايد سبك عبور كنم از خيال سود بايد خلاص از تب و تاب ضرر شوم آزاد از مثلث تزوير و زور و زر آزاد از هر آنچه نق
۴ دی ۱۳۸۹
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
نمي‌دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم تو را در مثنوي، در ني، تو را در‌ هاي و هو، در هي تو را در بند بند ناله‌هاي بي‌صد
۴ دی ۱۳۸۹
چه زود شستی از آن دستهای زیبا دست
چه زود شستي از آن دستهاي زيبا دست كشيد از سر دنيايت آرزوها دست شب ولا دت &
۴ دی ۱۳۸۹
چه زود شستی از آن دستهای زیبا دست
چه زود شستي از آن دستهاي زيبا دست كشيد از سر دنيايت آرزوها دست شب ولا دت &
۴ دی ۱۳۸۹
وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد
وقتي كه عشق در دل طوفان غروب كرد خورشيد درهجوم زمستان غروب كرد در خود شكست وسعت لبريز آسمان در ابرهاي يخ زده باران غروب كرد زخمي عميق در دل تاريخ زنده شد در دست هاي مع
۴ دی ۱۳۸۹
وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست
وقتي كه ماه مهر تو در آسمان نشست تصوير تشنگي به رخ كهكشان نشست آخر به خضر وچشمه ي آب بقا رسيد هر عاشقي به معركه تا پاي جان نشست در انتظار ميوه شيرين وصل دوست عمري به پ
۴ دی ۱۳۸۹
ماه کنعانی برون آ از نقاب
ماه كنعاني برون آ‌ از نقاب تا شود در ملك هستي انقلاب اي سراپا ناز مستوري چرا؟ چون وصالت هست اين دوري چرا؟ آسماني مرد! اي نور نبي (ص) ذوالفقار حيدري شور علي (ع) اي ولي ا
۴ دی ۱۳۸۹
زمان: امروز، عصر احتضار عدل در دنیا
زمان: امروز، عصر احتضار عدل در دنيا مكان: كلّ زمين، برنامه: قتل عام انسان ها عدالتخواه: مجرم، تحت تعقيب دموكراسي و آزادي طلب: بر دار، يا در خاك يا دريا زنان زنداني مد
۴ دی ۱۳۸۹
مست می وصالم آقا بده جوابی
مست مي وصالم آقا بده جوابي جانم فداي نامت ديگر نمانده تابي آقاي خوب قلبم اينجا دلي شكسته اينجا دلي اسير است از شرم و از خرابي آقا نشاني ات را مرغ دلم نداند اين مرغك گن
۴ دی ۱۳۸۹
دردهاراطبیب یعنی تو
دردهاراطبيب يعني تو ذكر امن يجيب يعني تو ساكنان ديار غربت را آشناي غريب يعني تو بر ستمديدگان اين عالم سر فتح غريب يعني تو بهر غمنامه در و ديوار آخرين غم نصيب يعني تو آ
۴ دی ۱۳۸۹
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم چاه سر راه تو بايد بكنيم هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم اين نامه‌ي چندم است كه مي‌خواني داريم ركورد كوفه را مي‌شكنيم
۴ دی ۱۳۸۹
هر چند که بیمار تو هستیم همه
هر چند كه بيمار تو هستيم همه ديوانه‌ي ديدار تو هستيم همه بين خودمان بماند آقا عمري است انگار طلب‌كار تو هستيم همه