۱۱ اسفند ۱۳۸۹
به نام ایزد بخشاینده
خدايا جهان پادشاهي تو راست ز ما خدمت آيد خدائي تو راست پناه بلندي و پستي توئي همه نيستند آنچه هستي توئي همه آفريدست بالا و پست توئي آفرينندهٔ هر چه هست توئي برترين
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
در نعت پیغمبر اکرم
محمد كه بي‌دعوي تخت و تاج ز شاهان به شمشير بستد خراج غلط گفتم آن شاه سدره سرير كه هم تاجور بود و هم تخت گير تنش محرم تخت افلاك بود سرش صاحب تاج لولاك بود فرشته نمو
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
نیایش به درگاه باریتعالی
خدايا توئي بنده را دستگير بود بنده را از خدا ناگزير توئي خالق بوده و بودني ببخشاي بر خاك بخشودني به بخشايش خويش ياريم ده ز غوغاي خود رستگاريم ده تو را خواهم از هر م
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
به نام ایزد بخشاینده
خرد هر كجا گنجي آرد پديد ز نام خدا سازد آنرا كليد خداي خرد بخش بخرد نواز همان ناخردمند را چاره ساز رهائي ده بستگان سخن توانا كن ناتوانان كن نهان آشكارا درون و برون
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
آغاز سخن
بسم‌الله الرحمن الرحيم هست كليد در گنج حكيم فاتحه فكرت و ختم سخن نام خدايست بر او ختم كن پيش وجود همه آيندگان بيش بقاي همه پايندگان سابقه سالار جهان قدم مرسله پ
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
نعت چهارم
اي گهر تاج فرستادگان تاج ده گوهر آزادگان هر چه زبيگانه وخيل تواند جمله در اين خانه طفيل تواند اول بيت ار چه به نام تو بست نام تو چون قافيه آخر نشست اين ده ويران چو ا
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
نعت سوم
اي مدني برقع و مكي نقاب سايه نشين چند بود آفتاب گر مهي از مهر تو موئي بيار ور گلي از باغ تو بوئي بيار منتظرانرا به لب آمد نفس اي ز تو فرياد به فريادرس سوي عجم ران منش
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
نعت دوم
اي تن تو پاك‌تر از جان پاك روح تو پرورده روحي فداك نقطه گه خانه رحمت توئي خانه بر نقطه زحمت توئي راهروان عربي را تو ماه ياوگيان عجمي را تو راه ره به تو يابند و تو
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
نعت اول
شمسه نه مسند هفت اختران ختم رسل خاتم پيغمبران احمد مرسل كه خرد خاك اوست هر دو جهان بسته فتراك اوست تازه‌ترين سنبل صحراي ناز خاصه‌ترين گوهر درياي راز سنبل او س
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
در معراج
نيم شبي كان ملك نيمروز كرد روان مشعل گيتي فروز نه فلك از ديده عماريش كرد زهره و مه مشعله داريش كرد كرد رها در حرم كاينات هفت خط و چار حد و شش جهات روز شده با قدمش در
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
در نعت رسول اکرم
تخته اول كه الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست حلقه حي را كالف اقليم داد طوق ز دال و كمر از ميم داد لاجرم او يافت از آن ميم و دال دايره دولت و خط كمال بود درين گنبد في
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
(مناجات دوم) در بخشایش و عفو یزدان
اي به ازل بوده و نابوده ما وي به ابد زنده و فرسوده ما دور جنيبت كش فرمان تست سفت فلك غاشيه گردان تست حلقه زن خانه به دوش توايم چون در تو حلقه به گوش توايم داغ تو داري
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
(مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان
اي همه هستي زتو پيدا شده خاك ضعيف از تو توانا شده زيرنشين علمت كاينات ما بتو قائم چو تو قائم بذات هستي تو صورت پيوند ني تو بكس و كس بتو مانند ني آنچه تغير نپذيرد توئ
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
حاجیان آمدند با تعظیم
حاجيان آمدند با تعظيم شاكر از رحمت خداي رحيم جسته از محنت و بلاي حجاز رسته از دوزخ و عذاب اليم آمده سوي مكه از عرفات زده لبيك عمره از تنعيم يافته حج و كرده عمره تمام
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
ولم یکن له کفواً احد
مسلم چشم از جهان بر بسته چيست؟ فطرت اين دل بحق پيوسته چيست؟ لاله ئي كو بر سر كوهي دميد گوشهٔ دامان گلچيني نديد آتش او شعله ئي گيرد به بر از نفس هاي نخستين سحر آسمان
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
لم یلد و لم یولد
قوم تو از رنگ و خون بالاتر است قيمت يك اسودش صد احمر است قطرهٔ آب وضوي قنبري در بها برتر ز خون قيصري فارغ از باب و ام و اعمام باش همچو سلمان زادهٔ اسلام باش نكته ئي ا
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
الله الصمد
گر به الله الصمد دل بسته ئي از حد اسباب بيرون جسته ئي بندهٔ حق بندهٔ اسباب نيست زندگاني گردش دولاب نيست مسلم استي بي نياز از غير شو اهل عالم را سراپا خير شو پيش منع
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
قل هوالله احد
من شبي صديق را ديدم بخواب گل ز خاك راه او چيدم بخواب آن «امن الناس» بر مولاي ما آن كليم اول سيناي ما همت او كشت ملت را چو ابر ثاني اسلام و غار و بدر و قبر گفتمش ا
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
در معنی اینکه سیدة النساء فاطمة الزهراء اسوه کامله ایست برای نساء اسلام
مريم از يك نسبت عيسي عزيز از سه نسبت حضرت زهرا عزيز نور چشم رحمة للعالمين آن امام اولين و آخرين آنكه جان در پيكر گيتي دميد روزگار تازه آئين آفر
۱۰ اسفند ۱۳۸۹
در معنی اینکه مقصود رسالت محمدیه تشکیل و تأسیس حریت و مساوات و اخوت بنی نوع آدم است
بود انسان در جهان انسان پرست ناكس و نابود مند و زير دست سطوت كسري و قيصر رهزنش بند ها در دست و پا و گردنش كاهن و پاپا و سلطان و امير بهر يك نخچير صد نخچير گير صاحب او