۳ مهر ۱۳۸۹
نگاهي به شعرهاي عاشورايي
«عاشورا» و آنچه در صحراي خشك و تشنه كربلا اتفاق افتاده است بشريت را در هميشه تاريخ گريانده است. حادثه‌اي كه بعدها توانسته منشأ بسياري از حركتهاي اجتماعي در د
۳ مهر ۱۳۸۹
ادبيات عاشورايي و ضرورت نقد
بحث از ادبيات عاشورا، بحث تازه ئي نيست. به پيمانهء تاريخ عاشورا، قدامت دارد. اگر حادثهء كربلا را به عنوان يك فرهنگ تعبير و تفسير كنيم، بدون شك اد
۲ مهر ۱۳۸۹
چون غروب از اضطرابت سوختم
چون غروب از اضطرابت سوختم هفت دريا از سرابت سوختم تا بباري تشنگي‌ها از دو چشم از شهاب پر شتابت سوختم ماه را در آسمانم حلقه كن از غروب آفتابت سوختم من پي تصوير انسا
۲ مهر ۱۳۸۹
این کیست که میآید و جز او مددی نیست؟
اين كيست كه مي‌آيد و جز او مددي نيست؟ خورشيد در آيينه چشمش عددي نيست صبحي است كه آغشته به آغوش نسيم است بحريست كه در پهنه آن جزر و مدي نيست من مانده‌ام و ناي پر از
۲ مهر ۱۳۸۹
چشمه بشو تا که بنوشم ترا
چشمه بشو تا كه بنوشم ترا يا كه چنان سبزه بپوشم ترا مسلك ما حلقه ندارد ولي تا به ابد حلقه بگوشم ترا ماه شدي منعكست مي‌كنم رود شدم تا بخروشم ترا حلقه كجا، دوست كجا، پر
۲ مهر ۱۳۸۹
کلماتی که وزیده ست از آن سو در خاک
كلماتي كه وزيده ست از آن سو در خاك ريخته عطر غزلهاي ارسطو در خاك گر نفسهاي تو در اين شب ويران بوزد ميدرخشد كمي از صبح فرارو در خاك كاش باران بزند اشك مرا گرم كند مثل رق
۲ مهر ۱۳۸۹
به چشم من ببخش- آسمانی!-
به چشم من ببخش- آسماني!- افق‌افق طلوع ناگهاني بيا و ماه لحظه‌هاي من باش در اين هزارويك شب كتاني بهار من كه بي تو بي تو بي تو خزاني‌ام خزاني‌ا
۲ مهر ۱۳۸۹
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
پر كن دوباره كيل مرا ايهاالعزيز دست من و نگاه شما ايهاالعزيز رو از من شكسته مگردان كه سالهاست رو كرده ام به سمت شما ايها العزيز جان را گرفته ام به سر دست و آمدم... از كو
۲ مهر ۱۳۸۹
زمان: امروز، عصر احتضار عدل در دنیا
زمان: امروز، عصر احتضار عدل در دنيا مكان: كلّ زمين، برنامه: قتل عام انسان ها عدالتخواه: مجرم، تحت تعقيب دموكراسي و آزادي طلب: بر دار، يا در خاك يا دريا زنان زنداني مد
۲ مهر ۱۳۸۹
مست می وصالم آقا بده جوابی
مست مي وصالم آقا بده جوابي جانم فداي نامت ديگر نمانده تابي آقاي خوب قلبم اينجا دلي شكسته اينجا دلي اسير است از شرم و از خرابي آقا نشاني ات را مرغ دلم نداند اين مرغك گن
۲ مهر ۱۳۸۹
دردهاراطبیب یعنی تو
دردهاراطبيب يعني تو ذكر امن يجيب يعني تو ساكنان ديار غربت را آشناي غريب يعني تو بر ستمديدگان اين عالم سر فتح غريب يعني تو بهر غمنامه در و ديوار آخرين غم نصيب يعني تو آ
۲ مهر ۱۳۸۹
او از تبار آفتاب و نسل آب است
او از تبار آفتاب و نسل آب است در چشمهايش كودك آيينه خواب است باران مهتاب است در آرام شبها فرط عطش را ابر عشق او جواب است گل مي‌شكوفد دمبدم با ياد سبزش با ي
۲ مهر ۱۳۸۹
کسی از دوردست میآید
كسي از دوردست مي‌آيد زلف آشفته ، مست مي‌آيد كسي از انجماد ذهن زمين مي‌زده ، ‌مي‌پرست مي‌آيد چشم‌هايش پر از طراوت روز آفتابي به دست مي‌آيد گ
۲ مهر ۱۳۸۹
جمال عشق پیدا می شود وقتی تو می آیی
جمال عشق پيدا مي شود وقتي تو مي آيي بساط عيش برپا مي شود وقتي تو مي آيي نه تنها خاطر دلها شود آشفته از زلفت چه غوغايي به دنيا مي شود وقتي تو مي آيي در اينجا معني
۲ مهر ۱۳۸۹
ای دل شیدای ما گرم تمنای تو
اي دل شيداي ما گرم تمناي تو كي شود آخر عيان طلعت زيباي تو گرچه نهاني ز چشم دل نبود نااميد مي‎رسد آخر به هم چشم من و پاي تو زاده نرگس تويي ديده چو نرگس به ره مانده كه بي
۲ مهر ۱۳۸۹
افـسـوس کـه عـمـرى پـى اغیار دویدیم
افـسـوس كـه عـمـري پـي اغيار دويديم از يـار بـمـانـديـم و بـه مـقصـد نرسيديم سـرمـايـه ز كـف رفـت و تـجـارت ننموديم جـز حـسـرت و انـدوه مـتـاعي نـخريديم پـس سعـي ن
۲ مهر ۱۳۸۹
اذان جمکران شوری به پا کرد
اذان جمكران شوري به پا كرد دلم را از غم عالم جدا كرد صبا را گشته بودم محرم راز مرا با رمز غيبت اشنا كرد بخوان در دل تمناي فرج را بگو شايد نگاهي هم به ما كرد چو يعقوب از غ
۲ مهر ۱۳۸۹
بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
بتي كه راز جمالش هنوز سربسته است به غارت دل سودائيان كمر بسته است عبير مهر به يلداي طره پيچيده است ميان لطف به طول كرشمه بربسته است بر آن بهشت مجسم دلي كه ره برده است د
۲ مهر ۱۳۸۹
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
ستاره ديده فرو بست و آرميد بيا شراب نور به رگهاي شب دويد بيا ز بس به دامن شب اشك انتظارم ريخت گل سپيده شكفت و سحر دميد بيا شهاب ياد تو در آسمان خاطر من پياپي از همه سو خ
۲ مهر ۱۳۸۹
خیره چشم ما تا دور باز در پی موعود
خانه هاي دم كرده ، كوچه هاي بغض الود طرح شهرِ خاكستر ، در زمينه اي از دود چرك آب و سرد آتش ، خفته باد و نازا خاك آفتاب بي چهره ، آسمان غبار اندود در كجاي اين دلتنگ مي دهي