۹ بهمن ۱۳۸۹
به غیر جمکران عادت ندارم
به مهر اين و آن عادت ندارم به حرف ديگران عادت ندارم به سايه سارامني در شب زخم به غير جمكران عادت ندارم
۹ بهمن ۱۳۸۹
به مهر این و آن عادت ندارم
به مهر اين و آن عادت ندارم به حرف ديگران عادت ندارم به سايه سارامني در شب زخم به غير جمكران عادت ندارم
۹ بهمن ۱۳۸۹
فقط یک ندبه تا برگشتن تو
شروع قصه با برگشتن تو كجا ما وكجا برگشتن تو؟ ولي نه،مانده از چشم انتظاري فقط يك ندبه تا برگشتن تو
۹ بهمن ۱۳۸۹
زهجر تو شدم حیران ونالان
زهجر تو شدم حيران ونالان شبيه مرغ پر بسته به زندان ندارم طاقت هجران ودوري
۹ بهمن ۱۳۸۹
دل ما شد کویر تفته؟ برگرد
دل ما شد كوير تفته؟ برگرد خدا را! اي بهار رفته برگرد تمام جمعه ها را صبر كرديم اقلا جمعه ي اين
۹ بهمن ۱۳۸۹
بیا تا چشم ما روشن بماند
بيا تا چشم ما روشن بماند جهان سرشار از لادن بماند نمي خواهم دلي در حسرت تو به قدر يك سر سوزن بماند
۹ بهمن ۱۳۸۹
دلت می آید آیا بر نگردی؟
تو كه درد آشناي اهل دردي تو كه دست كسي را رد نكردي بگو حالا كه دلهامان شكسته ست دلت مي آيد آيا بر نگردي؟
۹ بهمن ۱۳۸۹
ای نفست خلد برین همه
اي نفست خلد برين همه نام تو سرچشمة دين همه بوي بهشت از نفس پاك توست دل همه سرگشته و شيداي توست رخ بنما دين خدا زنده كن دولت حق يكسره پاينده كن غايب پيدا به ظهورت شتا
۹ بهمن ۱۳۸۹
صد هزاران اولیا، روى زمین
صد هزاران اوليا، روي زمين از خدا خواهند مهدي را يقين يا الاهي، مهديم، از غيب آر تا جهان عدل گردد آشكار مهدي هاديست تاج اتقيا بهترين خلق برج اوليا اي ولاي
۹ بهمن ۱۳۸۹
کاش باز آیی
مثل باران بي‌ريا و ساده‌اي چون دعا، مهمان هر سجاده‌اي باز هم مي‌آيي از يك راه دور شهر را پر مي‌كني از عطر و نور سبز مي‌رويي ميان قلب‌ها عطر گل‌ها ر
۹ بهمن ۱۳۸۹
بیا ای گل نرگس
بيا! كه شيشه دل‌ها زِ غم شكسته كنون شفق، دو دستِ فلق را، زِ پشت، بسته كنون به بندِ سردِ زمستان، بهار، زنجير است بيا كه فرصتِ فردا به آمدن، دير است شبانِ برفيِ قطب اَ
۹ بهمن ۱۳۸۹
انتظار
مهدي اي آبي‏ ترين احساس‌ها! اي معطر از شميم ياس‌ها! اي تو خورشيد شبِ يلداي من! اي همه انگيزة فرداي من! اي نشاني از خدا، خال لبت! عاشقم، عاشق بسوزد
۹ بهمن ۱۳۸۹
نام تو را خواندم وشعری سپید
نام تو را خواندم وشعري سپيد در غزلستان خيالم دميد در پي نام تو غزل مست مست آمد و در خلوت شعرم نشست نام تو را خواندم و گويي بهار با دل من داشته صدها قرار نام تو آغاز شكو
۹ بهمن ۱۳۸۹
یا سیدی یا حجتالله
دور خلاص‌ و رستگاري‌، دور مهدي‌ است دوران‌ عقل‌ و دين‌مداري‌، دور مهدي‌ است‌ دور تعاون‌، دور ياري‌ دور مهدي‌ است دور ظهور حكم‌ با
۹ بهمن ۱۳۸۹
دریای درد
چشمه‌هاي كفر و كينه باز شد «دشمني با اهل بيت(ع) آغاز شد» مردمي بي‌مذهب و بي‌اعتقاد يك به يك برخود ندارند اعتماد مردمي بي‌دين و آيين و شرف ظلم بر آل‌نب
۹ بهمن ۱۳۸۹
بازآ عزیز مصطفى!
اي حاصل نخل نبي، اي نور چشمان علي اي مادر تو فاطمه، ماه شب تار همه اي يادگار انبيا، اي وارث خون خدا اي ماه آن ماه آفرين، اي نور و خيرالعالمين اي روح تو روح الامين، باش
۹ بهمن ۱۳۸۹
تویى بهانه شعرم...
دوباره مرغ خيالم هواي كويت كرد گرفت دامن دل را و بند مويت كرد به سر دويدن اين دل اشاره اش از توست غزل ترانه شعرم بهانه اش از توست تويي بهانه شعرم، عزيز، اي زيبا چگون
۹ بهمن ۱۳۸۹
مثنوى عشق
بيا كه با تو بهاران ز راه مي آيد سوار توسن مهر و پگاه مي آيد تو از عشيره آب و گياه و خورشيدي در آسمان خيالم چو مهر و ناهيدي سحر ز شرم نگاهت به حيرت افتاد
۹ بهمن ۱۳۸۹
مایی که سرا پا همه تقصیر گناهیم
مايي كه سرا پا همه تقصير گناهيم ما صاحب يك قلب سياهيم دلبسته به دنيا شده ايم و همه غرقيم بيهوده پي گمشده ي فاطمه گرديم وقتي نكند كار كسي بهر ظهورش وقتي همه سرگرم به
۹ بهمن ۱۳۸۹
از نیام غیبتت بیرون درآ
از نيام غيبتت بيرون درآ اي به دستت تيغ تيز ذوالفقار سبز پوش سرزمين انتظار وارث محراب و خون صبحگاه انعكاس ناله هاي قعر چاه وارث دروازه هاي نيم سوز گر