۲۲ شهریور ۱۳۸۹
جذابیت در سینما
v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA M
۲۲ شهریور ۱۳۸۹
حكمت سينما(1)
v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA M
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
چون میر کربلا به صف کربلا رسید
چون مير كربلا به صف كربلا رسيد هنگام درد و محنت و كرب و بلا رسيد از پشت زين به روي زمين چون نزول كرد پاي زمين به دامن عرش علا رسيد آن ماه چون پياده شد از اسب پيلتن بر گ
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
ماتمسراست عالم امکان زماتمت
ماتم‌سراست عالم امكان زماتمت آتش زند به خرمن جان شعله غمت عالم سياه‌پوش بود در عزاي تو چون از افق عيان شده ماه محرمت هرگز نمرده‌اند شهيدان كوي تو اي آنكه صد م
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
انتظارم میکُشد، یادی ز ما کن یا حسین
انتظارم مي‌كُشد، يادي ز ما كن يا حسين درد هجران را به وصل خود دوا كن يا حسين گرچه دورم، بر نگاه دلنشينت جان دهم كوفه را با يك نظر چون كربلا كن يا حسين بي‌نيازي گرچ
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
این چشمها برای که تبخیر میشود؟
اين چشم‌ها براي كه تبخير مي‌شود؟ اين حلقه‌ها براي چه زنجير مي‌شود؟ پيراهن محرم من را بياوريد دارد زمان هيأت من دير مي‌شود با روضه حسين نفس تازه مي‌كنم
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
صد بار خواندهای و دوباره بخوان کم است
صد بار خوانده‌اي و دوباره بخوان كم است دنيا اگر تمام شود، روضه‌خوان كم است بغضي زديده‌ام فوران مي‌كند ولي تشبيه اين دو چشم به آتشفشان كم است خورشيد در افق
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
بسیط روی زمین باز بساط غم است
بسيط روي زمين باز بساط غم است محيط عرش برين دايره ماتم است باز چرا مهر و ماه تيره چو شمع عزاست باز چرا دود آه تا فلك اعظم است ماتم جانسوز كيست گرفته آفاق را؟ كه صبح روي
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
ای سبب خلق کائنات حسین جان
اي سبب خلق كائنات حسين جان اي زقيام تو عقل، مات حسين جان مظهر جودي و هست جود وجودت باعث ايجاد ممكنات حسين جان روي تو باشد چراغ راه هدايت موي تو سر رشته حيات حسين جان فُ
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی
پيچيده در اين دشت عجب بوي عجيبي بوي خوشي از نافه ي آهوي نجيبي يا قافله اي رد شده بارش همه گلبرگ جامانده از آن قافله عطر گل سيبي يك شمه شميم خوش فردوس...نه پس چيست پس چ
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
سلام بر تو و دستان پر سخاوت تـــــــو
سلام بر تو و دستان پر سخاوت تـــــــو ســـلام بــر ادب و غيرت و نجابت تـــــــو ســـلام بر قـــــلم بازوان خـــــــونــينـــت كه قطعـه قطعـه شــد از بهر قاطعيـــت
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
هنوز نام تو در دفتر زمان جـــاری اســت
هنوز نام تو در دفتر زمان جـــاري اســت و خون غيرت تو در رگ جهان جاري است هنــوز هــــــم تو اميد امـــــيد وارانـــي زلال نام تو در بغض كودكــــان جاري است چه دست ب
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
عصر عاشورا کنار خیمههای سوخته
عصر عاشورا كنار خيمه‌هاي سوخته ذوالجناحي ماند با يال رهاي سوخته كاروان مي‌رفت و مي‌بلعيد دشت دير سال كودكان تشنه را با دست و پاي سوخته در كجا ديديد يا خواندي
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
هر چه ترسيدم از آن آن به سرم مي آيد مشك سوراخ شد و كيست برم مي آيد؟ چشم پرخون شده را طاقت ديدن نبود خون به همراهي اشك از بصرم مي ايد علقمه پر شده از شيون يك بانويي كي
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
دست خالی ٬ در امتداد نیاز ٬ سمت شش گوشه ی مطهر رفت
دست خالي ٬ در امتداد نياز ٬ سمت شش گوشه ي مطهر رفت در كشاكش ميان گريه و بغض ٬ دل به دريا زد و به كوثر رفت مي چكيد از دو چشم ابياتي ٬ مثنوي وار ٬ گرم و شور انگيز مي كشيد ا
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
حال مریم
اي كاش من هم قدر اين غم را بدانم بعد از شما اين راز مبهم را بدانم اي زن تو هم لب باز كن از غصه هايت! شايد دليل قامت خم را بدانم از اشكهايم مي توان فهميد سخت است... سخت ا
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
پشت امواج آبی اروند،می فرستیم قاصدکها را
پشت امواج آبي اروند،مي فرستيم قاصدكها را خبري نيست درد دل داريم،بپذيريد نذريه ما را توي شعرم هنوز عاشوراست،ساعتش روي عصر خوابيده مرد مي خواهم اينكه بردارد،از بلن
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
روژی عاشورا ئاسمان و زهمین ههر دو به جوته دهکهن زاری و شین
*ماموستا شيخ نافع مظهر، معروف به اميني از شاعران كرد اهل سنت سقز روژي عاشورا ئاسمان و زه‌مين هه‌ر دو به جوته ده‌كه‌ن زاري و شين روز عاشورا آسمان و زمين هر دو
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
دختر قصه
تمام مي شوم امشب در آخر قصه بخواب بانوي احساس! دختر قصه! يكي نبود و يكي بود و آن يكي هم رفت يكي يكي همه رفتند از در قصه ببند چشم خودت را! فقط تجسم كن! ميان شعل
۲۱ شهریور ۱۳۸۹
از دست چشم های تو، بین دو راهی ام
از دست چشم هاي تو، بين دو راهي ام محكوم تا هميشه ي خواهي نخواهي ام يك چشم مي فروشد و يك چشم مي خرد از دست چشم هاي تو، بين دوراهي ام با شعله هاي نرگس تو، دود م